تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۵/۰۹ - ۱۸:۳۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 159362

سینماسینما، آرام روانشاد

در ۲۰ سال گذشته با ظهور فضای مجازی، دنیای ارتباطات و رسانه با سرعت شگفت‌آوری رو به جلو حرکت کرده است. این پیشرفت باعث شده زنان نسبت به گذشته نقش پررنگ‌تری را در رسانه ایفا کنند. در چند دهه اخیر دنیای رسانه شاهد زنان شجاعی در مقام خبرنگار یا نویسنده بوده که بسیاری از حقایق پنهان‌شده سیاسی-اجتماعی را آشکار کرده‌اند. از جمله رسوایی جنسی مدیر شبکه «فاکس نیوز» که آغازگر جنبش «می‌تو» بود، چاپ اسرار خصوصی پنتاگون و تمایل آمریکا به ادامه جنگ در ویتنام از سوی کاترین گراهام، مدیر روزنامه «واشنگتن‌پست»، و افشای مافیای مواد مخدر در ایرلند از سوی ورونیکا گرین. خبرنگاران زن در صنعت رسانه به گمان خیلی‌ها که آن را فضایی مردانه می‌دانند، با شجاعت پیش رفته‌اند و گاهی نیز مثل ورونیکا گرین بهای شجاعتشان را با جانشان پرداخته‌اند، یا مثل مری مپس، تهیه‌کننده خبری شبکه CBS، با از دست دادن کارشان. سینما در شناساندن این زن‌ها به جامعه زنان نقش بسیار بزرگی داشته است. فیلم‌هایی که بر اساس زندگی زنان موفق و قدرتمند ساخته شده است، همواره می‌تواند برای زن‌های دیگر منبع الهام باشد و نشان دهد که چطور آن‌ها با چالش‌های بزرگی مواجه شوند و این چالش‌ها آن‌ها را وادار می‌کند تصمیم‌هایی بگیرند که هر چند تاوان سنگینی برای آن می‌پردازند، اما مسیر را برای زنان دیگر باز می‌کنند. در ادامه، به تحلیل پنج فیلم می‌پردازیم که به داستان واقعی زندگی زنان قدرتمند و تأثیرگذار در حوزه رسانه پرداخته است. این پنج فیلم جزو فیلم‌هایی هستند که برای زنان ساخته شده‌اند و هر زنی باید آن‌ها را ببیند. درست است که مضمون این فیلم‌ها زنان خبرنگار است، اما می‌تواند شجاع بودن در جامعه مردسالار و پافشاری بر احقاق حق را به زنان بیاموزد و برایشان الهام‌بخش باشد.

ورونیکا گرین، ساخته جوئل شوماخر

وقتی از زنان شجاع خبرنگار حرف می‌زنیم، اولین نامی که به ذهنمان می‌رسد، ورونیکا گرین است؛ روزنامه‌نگار جسور ایرلندی که تلاش کرد جنایات مافیای مواد مخدر در ایرلند را افشا کند و به دست همان مافیا، در سن ۳۸ سالگی، وقتی با ماشینش پشت چراغ قرمز ایستاده بود، به ضرب گلوله کشته شد. افشاگری‌های شجاعانه ورونیکا باعث شد اموال بسیاری از اعضای مهم مافیای مواد مخدر در ایرلند مصادره شود و به زندان بیفتند. مراسم تشییع جنازه او که در زمان مرگ صاحب یک پسر چهار ساله بود، یکی از باشکوه‌ترین مراسم تشییعی است که می‌توانست برگزار شود. بیشتر مردم دوبلین در آن حاضر شدند و به او ادای احترام کردند. فیلمِ زندگی‌نامه‌ای ورونیکا گرین به کارگردانی جوئل شوماخر، محصول سال ۲۰۰۳ با بازی درخشان کیت بلانشت به زندگی و تلاش‌های او برای افشای حقایق پشت پرده مواد مخدر می‌پردازد و در آغاز آمار هولناکی از وضعیت وخیم جامعه در ارتباط با مواد مخدر به ما می‌دهد و بازی دو کودک با سرنگ را از نگاه ورونیکا می‌بینیم که عمیقاً او را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد. فیلم برش‌هایی به زندگی مافیا، خشونت‌ها و جنایت‌های آن‌ها دارد و به‌خوبی فضای تباه و منحط دوبلین در آن زمان را نشان می‌دهد. ایرلند در دهه ۹۰، کشوری آشفته و پر از معتادان مواد مخدر بود. اعضای مافیای مواد مخدر زندگی‌های اشرافی را از خرید و فروش مواد برای خود ساخته بودند، اما مردم جامعه در فقر و اعتیاد و بدبختی دست‌وپا می‌زدند.

ورونیکا عزمش را جزم می‌کند، قدم به مسیر دشوار و ترسناک تحقیق درباره مافیاها می‌گذارد، به میانشان می‌رود، به اعماق زندگی‌شان نفوذ می‌کند و به سرنخ‌های اصلی باندهای جنایت‌کاری می‌رسد که داشتند جوان‌های شهر را به ویرانی می‌کشاندند. ورونیکا هر چند می‌داند که دارد با خطر بازی می‌کند و انتشار تحقیقاتش می‌تواند به قیمت جانش تمام شود، اما نمی‌هراسد و پیش می‌رود. گنگسترها در پی انتشار گزارش‌های ورنیکا، به او هشدار می‌دهند و تلاش می‌کنند او را با ۳۰۰ هزار دلار که ثروتی هنگفت در آن زمان بود، تطمیع کنند، اما ورونیکا نه از تهدیدها می‌ترسد و نه تطمیع وسوسه‌اش می‌کند. به پنجره خانه‌اش شلیک می‌کنند و دو تیر به پایش می‌زنند، اما او عقب‌نشینی نمی‌کند و برای برملا ساختن شبکه‌های مواد مخدر با تمام توانش می‌کوشد و هر چند درنهایت کشته می‌شود، اما گزارش‌ها و حتی مرگ او، باعث تغییر بزرگی در جامعه ایرلند می‌شود. مرگ گورین نه‌تنها موجب خاموش شدن مردم و رسانه‌ها نمی‌شود، بلکه انقلابی را رقم می‌زند که زمینه نابودی مافیاهای مواد مخدر را فراهم می‌کند. مردم با شعار «خون ورونیکا پایمال نمی‌شود» به خیابان‌ها می‌ریزند و مرگ ورونیکا باعث می‌شود حکومت ایرلند، اداره جمع‌آوری سرمایه‌های غیرقانونی را تأسیس کند و با توقیف اموال کارتل مواد مخدر، آن‌ها را به پای محاکمه کشاند.

پست، ساخته استیون اسپیلبرگ

با وجود تمام پیشرفت‌های اجتماعی- فرهنگی که در کشور آمریکا به وجود آمده بود، باز همان فرهنگ مردسالارانه بر رسانه غالب و رسانه در اختیار مردان بود و خبرنگاری شغلی مردانه تلقی می‌شد. اما با تمام این محدودیت‌ها نام کاترین گراهام در آن سال‌ها به عنوان زنی که صاحب رسانه «واشنگتن‌پست» بود، می‌درخشد و به خاطر چاپ اسناد رسمی پنتاگون برای اولین بار در روزنامه «واشنگتن‌ پست» تحسین می‌شود. فیلم پست به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و محصول سال ۲۰۱۷ به یکی از حساس‌ترین برهه‌های زمانی زندگی کاترین گراهام می‌پردازد. زمانی که او بعد از خودکشی همسرش به ظاهر مسئولیت روزنامه را برعهده دارد، اما در واقع در دایره‌ای از مردها محصور است که روزنامه را اداره می‌کردند. مریل استریپ در نقش کاترین گراهام و تام هنکس در نقش بنجامین سی برادلی، سردبیر روزنامه «واشنگتن‌پست»، بازی می‌کنند. کاترین گراهام در زندگی واقعی زنی بسیار خجالتی بود و اعتمادبه‌نفس بسیار پایینی داشت و روزنامه را رسماً بردلی اداره می‌کرد. البته آن دو رابطه حرفه‌ای و بسیار خوبی با هم داشتند. تمام کارهای محتوایی روزنامه برعهده برادلی بود و کاترین هم فقط عنوان صاحب روزنامه را یدک می‌کشید. کارکنان روزنامه او را جدی نمی‌گرفتند و از نظر آن‌ها برادلی همه‌کاره بود. در فیلم می‌بینیم که کاترین مثل یک شبح می‌آید و می‌رود، بی‌آن‌که احترام لازم را به عنوان صاحب روزنامه داشته باشد، و در سکانسی که کاترین می‌خواهد سهام روزنامه را در بورس به شکل عمومی عرضه کند و سخنرانی مفصلی از قبل آماده کرده است، مردها اجازه صحبت به او نمی‌دهند.

در همان زمان موقعیت پیچیده‌ای اتفاق می‌افتد که تصمیم‌گیری‌اش فقط بر عهده کاترین گراهام است. اسناد رسمی پنتاگون که نشان می‌دهد دولت آمریکا و رئیس‌جمهورهایی که در دوران جنگ ویتنام بر مسند قدرت بودند، برخلاف گفته‌هایشان در رسانه‌ها، بر ادامه جنگ اصرار داشته‌اند. این اسناد بسیار محرمانه و مهم است. در ابتدا روزنامه «نیویورک ‌تایمز» برای اولین بار بخشی از این اسناد را منتشر می‌کند و سپس به دستور دادگاه انتشار آن متوقف‌ می‌شود. حالا تنها گزینه‌ای که می‌تواند حقیقت را به دنیا و به مردم بگوید، «واشنگتن ‌پست» است. کاترین با چالش سختی روبه‌روست که مریل استریپ به‌خوبی درگیری‌های درونی‌اش را نشان می‌دهد و تغییر شخصیت از زنی خجالتی و منفعل را به مدیری با اعتمادبه‌نفس و قدرتمند در انتها به نمایش می‌گذارد. با انتشار این اسناد دوست نزدیک کاترین هم دچار خطر خواهد شد. این بزرگ‌ترین چالش کاترین است، اما درنهایت بر احساساتش غلبه و حقیقت را انتخاب می‌کند. چاپ این اسناد می‌تواند درست هنگامی‌ که گراهام تصمیم به عمومی کردن شرکت خانوادگی خود دارد، روزنامه «پست واشنگتن» را به خطر بیندازد و باعث زندان رفتن او و درگیری با دادگاه عالی آمریکا و حکومت ریچارد نیکسون شود. اما درنهایت کاترین این کار را انجام می‌دهد. چون از نظر او گفتن حقیقت بر هر چیزی برتری دارد. به‌یادماندنی‌ترین لحظه فیلم جایی است که کاترین از دادگاه پیروز و سربلند بیرون می‌آید و تعداد زیادی از زنان برای تشویق و تشکر از او جمع شده‌اند. تصمیم جسورانه کاترین ‌گراهام افشاگری بزرگی را در تاریخ آمریکا رقم زد و نقاب از چهره بسیاری از سیاستمداران برداشت. درست است که فیلم ضرورتِ آزادی بیان در نیم قرن پیش را نشان می‌دهد، اما بیش از هر چیز اشاره به این دارد که شجاعانه‌ترین تصمیم آن دنیای مردانه را یک زن گرفت؛ زنی که سعی در نادیده‌ گرفتنش داشتند.

سندروم چینی، ساخته جیمز بریجز

اگر بحث پرداختن به خبرنگارهای زن تأثیرگذار و شجاع در سینما باشد، نمی‌توان از فیلم سندروم ‌چینی، فیلمی به کارگردانی جیمز بریجز محصول سال ۱۹۷۹ نام نبرد. در زمانی که صنعت رسانه در انحصار مطلق مردان بود و نقش‌های مهم به آن‌ها داده می‌شد، انتخاب یک خبرنگار زن به عنوان کاراکتر اصلی فیلمی سیاسی که مردها را زیر سایه حضور خود قرار می‌دهد، تحسین‌برانگیز است. این فیلم داستان دو روزنامه‌نگار و روایتشان از حادثه‌ای است که در یک کارخانه هسته‌ای روی می‌دهد. یک گزارشگر تلویزیونی به نام کیمبرلی ولز با بازی جین فوندا همراه با تصویربرداری به نام ریچارد آدامز با بازی مایکل داگلاس که برای تهیه گزارش به یک کارخانه اتمی در کالیفرنیا رفته‌اند، شاهد وقوع یک انفجار در کارخانه هستند. مدیران تلویزیون برای جلوگیری از آشوب مردم از پخش گزارش خودداری می‌کنند و می‌کوشند بر حقیقت سرپوش بگذارند. مهندس جک گودل به عنوان مدیر کارخانه، با بازی جک لمون، متوجه می‌شود که نمی‌توان از تکرار حادثه جلوگیری کرد و باید مردم را آگاه کرد. او از ولز و آدامز برای تهیه گزارشی جدید دعوت می‌کند، اما دولت‌مردان وارد ماجرا می‌شوند تا جلوی افشای حقیقت را بگیرند و بر آن سرپوش بگذارند.

در همان آغاز فیلم که جین فوندا با موهای بلند و زیبایش جلوی دوربین در حال گزارش و خبررسانی است، مدیران مرد شبکه در پشت صحنه می‌گویند که از وقتی که او آمده است، تماشاگران برنامه بیشتر شده است، اما به جای این‌که هوش و جسارت او را عامل موفقیتش بدانند، درباره رنگ و اندازه موی او بحث می‌کنند. وقتی هم که کیمبرلی از مدیر شبکه‌اش می‌خواهد به او اجازه دهد گزارش‌ها و برنامه‌های جدی‌تر و پیچیده‌تری را تهیه کند، مرد می‌گوید همین کارهای کوچک و ساده برای تو کافی است و نمی‌خواهد تلاش بیشتری کنی. و کمیبرلی خود را زنی می‌بیند که هر چند کار خوبی دارد، اما همان‌طور که ریچارد به عنوان فیلم‌بردارش به او می‌گوید، از خودش استقلال و آزادی عمل ندارد و زیر سلطه آن‌هاست. در چنین شرایطی وقتی جان گودل از او می‌خواهد برای مصاحبه با او به مرکز اتمی برود تا حقیقت را برای مردم جلوی دوربین افشا کند، کیمبرلی همان موقعیت مهمی را می‌یابد که انتظارش را می‌کشید و هر چند می‌داند که باید برای آن تاوان سنگینی بدهد، اما جلوی مدیرش می‌ایستد و می‌گوید این گزارش خودم است و هر طور دلم بخواهد، انجامش می‌دهم. در پایان وقتی با دخالت سیاستمداران جان گودل قبل از گفتن حقیقت کشته می‌شود و تصویری از یک دانشمند نامتعادل از او برای مخاطب می‌سازند تا فاجعه هسته‌ای لاپوشانی شود، کیمبرلی شغلش را به خطر می‌اندازد و جلوی دوربین‌های تلویزیونی حقیقتی را که با مرگ جان گودل بیان نشد، روایت می‌کند و او را به عنوان قهرمان ملی می‌شناساند و مانع بسته شدن پرونده ماجرای مرکز اتمی می‌شود. تازه آن‌جاست که از عروسک دست‌آموز رسانه که به خاطر زیبایی‌اش مورد توجه قرار می‌گرفت، به یک خبرنگار واقعی بدل می‌شود که خودش در لحظه تصمیم درست را می‌گیرد و شجاعانه اقدام می‌کند.

حقیقت، ساخته جیمز وندربیلت

فیلم حقیقت ساخته جیمز وندربیلت و محصول سال ۲۰۱۵ پیرامون خبرنگار زنی به نام مری میپس است که به عنوان تهیه‌کننده یک بخش خبری مهم به نام ۶۰ دقیقه در شبکه CBS کار می‌کند و اتفاقی جنجالی را در دنیای رسانه رقم می‌زند. او چندی پیش از آغاز انتخابات ریاست‌جمهوری در ایالات متحده خبری را رسانه‌ای می‌کند که جنجال‌های زیادی را به همراه دارد و دردسرهای بی‌انتهایی برای او بر جای می‌گذارد. مپس با بازی کیت بلانشت به همراه گوینده مشهور خبر، دن رادر، با بازی رابرت ردفورد، اطلاعاتی را در برنامه‌شان در اختیار مردم می‌گذارند که ثابت می‌کند جورج دبلیو بوش در سال‌های جنگ ویتنام برای فرار از خدمت در جنگ، با مدارکی ساختگی به عنوان گارد ملی نیروی هوایی تگزاس معرفی شده است. انتشار این خبر واکنش شدید جمهوری‌خواهان را به همراه دارد که از شبکه CBS و مری میپس، ارائه مدارک لازم در راستای اثبات این ادعا را درخواست می‌کنند و فضای منفی علیه میپس به راه می‌اندازند که اسناد ارائه‌شده جعلی است و شاهدان ماجرا گفته‌هایشان را تکذیب می‌کنند و خود را کنار می‌کشند و کل ماجرای بوش به صورت یک داستان ساختگی به نظر می‌رسد که مری میپس به خاطر تفکرات سیاسی‌اش برای تخریب بوش از خودش درآورده است. مری از سوی مدیران و مخاطبان تحت فشار قرار می‌گیرد و کارش به عنوان یک خبرنگار حرفه‌ای زیر سؤال می‌رود و به او توهین می‌کنند و لقب ساحره می‌دهند و تهدیدش می‌کنند و او که همواره با قدرت در پشت صحنه می‌ایستاد و آدم‌ها را جلوی دوربین وامی‌داشت تا حقیقت را بگویند، به سوژه دوربین‌ها بدل می‌شود و در موقعیت خطیری قرار می‌گیرد که برای حفظ شغل و موقعیت حرفه‌ای‌اش باید از گفتن حقیقت دست بکشد.

فیلم با بهره گرفتن از گذشته مری و رابطه دردناکش با پدر الکلی‌اش در کودکی، انگیزه او برای روزنامه‌نگار شدن را آشکار می‌کند. در جایی از فیلم همکار مری تعریف می‌کند که چطور پدر الکلی و خشنش او را به خاطر سؤال پرسیدن کتک می‌زده و مری می‌گوید که هرگز جرات نکرده در برابر او بایستد، و گویی حالا با به پرسش کشیدن مردان قدرت و زیر سؤال بردن آن‌ها می‌کوشد تا ضعف و حقارتی را که در کودکی تحمل کرده، جبران کند و به مردم نشان دهد که هر چند به نظر می‌رسد آدم‌های سیاستمدار بسیار قدرتمندند و ما در برابرشان ضعیف و کوچک به نظر می‌رسیم، اما آن‌ها با همه قدرتشان مجبورند پاسخ‌گوی مردم باشند و نمی‌توانند حقیقت را پنهان کنند. بنابراین هر چند در پایان دن رادر از کارش کناره‌گیری می‌کند و مری میپس اخراج می‌شود، اما حقیقتی که آن دو جلوی دوربین‌ها افشا می‌کنند، همچون سندی ماندگار در تاریخ آمریکا باقی می‌ماند و میپس به‌تنهایی بار حمل حقیقت را به دوش می‌کشد تا نمونه‌ای از روزنامه‌نگارانی باشد که دن رادر در برنامه خداحافظی‌اش از آن‌ها به عنوان راویان حقیقتی یاد می‌کند که زندگی‌شان را به خاطر بیان بخش‌های مغفول و پنهان‌شده تاریخ به خطر می‌اندازند.

بامبشل، ساخته جی روچ

جنبش «می‌تو» را می‌توان شجاعانه‌ترین جنبشی دانست که زنان پس از مبارزه برای حق رأی به راه انداختند و زن‌های بسیاری با این‌که می‌دانستند با فاش کردن آزارهای جنسی که علیه‌شان اعمال شده، نخواهند توانست مثل روال سابق به زندگی‌شان ادامه دهند، سکوت را شکستند و حرف زدند و متجاوزان بسیاری دستشان رو شد و در مورد بعضی از آن‌ها هم عدالت اجرا شد. این جنبش بزرگ و هم‌بستگی خواهرانه در سراسر جهان با رسوایی مدیر شبکه «فاکس نیوز» شروع شد و فیلم بامبشل ساخته جی روج و محصول ۲۰۱۹ داستان زنان شجاعی را روایت می‌کند که باعث سقوط مدیر ارشد شبکه «فاکس نیوز» شدند. در اوت ۲۰۱۵ هنگامی که قرار است اولین مناظره کاندیداهای ریاست‌جمهوری حزب جمهوری‌خواه برگزار شود، میگن کلی با بازی شارلیز ترون این برنامه را به همراه دو مجری دیگر شبکه «فاکس نیوز» اجرا می‌کند و ناگهان پرسش چالش‌برانگیزی از دونالد ترامپ درباره نگاه و رفتار تحقیرآمیزش نسبت به زنان می‌پرسد. پس از این پرسش، ترامپ در حساب کاربری توییتر خود، در مطالبی توهین‌آمیز علیه کلی، سؤال او را ناشی از عصبیت مربوط به قاعدگی‌اش طرح می‌کند. فیلم با پرداختن به این ماجرا شروع می‌شود تا بهانه‌ای برای ورود به فضای جنسیت‌زده حاکم بر رسانه شود که مدیران مرد به‌راحتی به خود اجازه تعرض به زنان را می‌دهند.

مجری قدیمی این شبکه به نام گرچن کارلسون با بازی نیکول کیدمن که بیش از ۱۰ سال در این شبکه مشغول به فعالیت بود، اعلام می‌کند که رئیس شبکه او را مورد آزار جنسی قرار داده و وقتی اعتراض کرده است، او را اخراج کرده‌اند. او هر چند در ابتدای راه تنهاست، اما کم‌کم زن‌های دیگر نیز به او می‌پیوندند و از آزارها و سوءاستفاده‌های جنسی که مدیران از آن‌ها کرده‌اند، سخن می‌گویند و درنهایت با پیوستن میگن کلی که در جایگاه بالایی در شبکه قرار دارد، سقوط رئیس شبکه «فاکس نیوز» رقم می‌خورد و زنان دست به افشاگری می‌زنند که چطور برای حفظ شغل یا پیشرفت در کارشان تحت فشار قرار گرفتند تا به خواسته‌های جنسی مدیر شبکه تن دهند. درنهایت ایلز از ریاست «فاکس نیوز» برکنار و محکوم به پرداخت غرامت ۲۰ میلیون دلاری به کارلسون می‌شود. فیلم نشان می‌دهد پشت پرده رسانه که در ظاهر بسیار خوش‌آب‌ورنگ به نظر می‌رسد، چه حقایق ترسناکی نهفته است. این‌که چگونه یک رسانه می‌تواند فضایی را ایجاد کند که انسان‌ها در معرض قربانی شدن قرار بگیرند و در انتها پرسشی مهم مطرح می‌کند: آیا نگاه رسانه به کارکنان زن هم‌چنان ابزاری است و از زنان می‌خواهد که فقط خبرنگاران و مجری‌هایی لاغر، سفید و آرایش‌کرده با پاهایی کشیده و زیبا باشند؟ خودِ فیلم جواب این سؤال را می‌دهد: شاید نگاه رسانه ابزاری باشد و رسانه هم‌چنان دنیایی مردانه تلقی شود، اما زن‌ها جنگیده‌اند، حقایق بسیاری را آشکار کرده‌اند و به آگاهی و قدرتی دست یافته‌اند که دیگر حاضر نیستند نقش ابزار جنسی را برای مردان بازی کنند و محدودیت‌های دنیای مردسالارانه دیگر نمی‌تواند مانع حرکت آن‌ها شود.

هر کدام از این فیلم‌ها به نوعی در ستایش زنان شجاعی است که سکوت را جایز ندانستند و ترجیح دادند با تمام خطراتی که آن‌ها را تهدید می‌کند، حرف بزنند و برای گرفتن حقشان پافشاری کنند و دنیای بهتری بسازند و برای ایجاد تغییر بجنگند. درست است که این زن‌ها خبرنگاران بزرگی بودند، اما این به این معنا نیست که زنان عادی نتوانند در راه رسیدن به این مهم تلاش کنند. می‌توان از تمام این زن‌ها جسارت در گفتن را آموخت. لازم نیست که حتماً خبرنگار مشهوری باشی تا بتوانی تأثیر بگذاری و دنیا حرفت را بشنود. کافی است بخواهی، آن وقت دنیا تو را خواهد دید. مثل آن‌چه در جنبش «می‌تو» اتفاق افتاد و هر زن در این جنبش نقش یک خبرنگار شجاع را بازی کرد و به یک رسانه بدل شد تا حقیقت را بگوید. زنان قدرتمند مطالعه می‌کنند، یاد می‌گیرند، تجربه می‌کنند، مبارزه می‌کنند تا راه را برای آینده هموار کنند و به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهند به آن‌ها بگوید که نمی‌توانند کاری انجام دهند که می‌دانند واقعاً می‌توانند.

منبع: کایه دو فمینیسم

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها