سینماسینما، سیدرضا صائمی: همواره بر این باور بودیم و این شعار را بر در و دیوار شهرها نوشتیم که «آب مایه حیات است»، اما چنانکه باید و شاید، به درک عمیق این شعار نرسیدیم. حالا وقتی با مستندهای مثل «تالان» مواجه میشویم، درمییابیم که چه خطر جدی و هولناکی در برابرمان قرار دارد. بحران آب به قدری جدی است که حیات جمعی همه ما را تهدید میکند. بااینحال به نظر میرسد هنوز افکار عمومی مخاطرات این بحران را درک نکرده، یا آن را جدی نگرفته است! بخشی از این بیتفاوتی به عدم آگاهی و شناخت دقیق این بحران برمیگردد که برای مردم ما بهدرستی تبیین و تشریح نشده است. سینما، بهویژه سینمای مستند، فرصت و ابزار خوبی است تا عمق این فاجعه و لایههای مختلف این بحران به تصویر کشیده شود و الگوهای مصرف بهینه و صحیح آب آموزش داده شود. طی سالهای اخیر مستندهای زیادی با موضوع بحران آب تولید شده است که از جمله میتوان به آثاری مثل «مادرکشی» (کمیل سوهانی)، «بند آب، بند خاک» (فرهاد ورهرام)، «بیگدار» (علیرضا دهقان)، «کمجان» (رضا خوشدلراد)، «قصه آب تهران» (فخرالدین سیدی)، «هیوا» (ابراهیم سعیدی)، «ما زنده به آبیم» (محمدسعید محصصی)، «رودنامهخوانی» (فرشاد احمدیدستگردی)، «پدر زایندهرود، مادر زایندهرود» (محمد قاضی)، «سه مرد و یک دریاچه» (جمشید خوشدل)، «تالاب جازموریان» (فرهنگ خاتمی)، «آب سوخته» (مرتضی مطوری)، «ماهور» (عبدالخالق طاهری)، «اگر باران» (خسرو حیدری)، «سازنده رود» (سیدهاشم مرتضویان)، «بادام باران» (عباس مهاجران)، «زنان تالاب» (شهره سجادیه)، «روزگاری بختگان» (آزاده دهقانی)، «تالان» (محمدصادق دهقانی)، «رواناب» (مهرداد مصدق)، «معما» (مسعود ایمانی)، «آبراه سیاه» (سیدمیثم موسوی)، «توناک» (مرتضی کاویانی)، «مسیر سبز» (رسول خلیلارجمندی) و «عادت نمیکنیم» (نفیسه توتونی) اشاره کرد. در این میان اکنون مستند «تالان» به کارگردانی محمدصادق دهقانی در گروه هنر و تجربه در حال اکران است که به همین بهانه میزگردی تشکیل دادیم تا درباره ابعاد این بحران و نقشی که سینما و سینماگران میتوانند در ارتباط با این بحران داشته باشند، گفتوگو کنیم. محمد درویش، کنشگر و پژوهشگر محیط زیست با حدود سه دهه فعالیت موثر در حوزه منابع طبیعی، رضا کیانیان، بازیگر و از فعالان جدی و پرکار محیط زیست، به همراه محمدصادق دهقانی، کارگردان مستند «تالان»، در این میزگرد درباره بحران آب، دلایل و ریشهها و نقش هنر و سینما در مقابله با این معضل صحبت کردهاند.
بهانه گفتوگوی ما در این میزگرد اکران مستند «تالان» در گروه هنر و تجربه است که به شکل جدی بحران آب و خطر خشکسالی در کشور را گوشزد میکند و این پرسش را پیش میکشد که در ارتباط با بحران آب و اساسا بحرانهای زیستمحیطی، سینما و ابزارهای آن چه کاری میتوانند انجام دهند. شاید برای ورود به این بحث لازم باشد ابعاد فنی و اجتماعی این بحران برای مخاطبان روشن شود تا به عمق فاجعه پی ببرند. از اینرو با آقای درویش شروع میکنیم تا در اینباره توضیح دهند و اینکه چه شد که ما به این نقطه نگرانکننده رسیدیم؟
درویش: بحران آب یک موضوع بسیار جدی و مخاطرهآمیز در کشور ماست. در کشور ما روی کاغذ به محیط زیست خیلی اهمیت میدهند و مدام صحبت از این است که حفظ محیط زیست یک آرمان ملی است نه متعلق به یک جناح سیاسی خاص، اما واقعیت این است که عیار توجه دولتها به محیط زیست را باید از روی میزان نشست زمین سنجید. هیچ چیزی در محیط زیست بدتر از نشست زمین نیست. جایی که با نشست زمین مواجه میشویم، بین ۵۰ هزار تا ۷۰ هزار سال زمان نیاز دارد تا طبیعت بتواند به شرایط عادی و طبیعی خود برگردد. در اتحادیه اروپا معیاری در نظر گرفتند که اگر میزان نشست زمین در هر کشوری به چهار میلیمتر برسد، باید ستاد بحران با عالیترین مقامات آن کشور تشکیل شود تا به آن مسئله رسیدگی شود. در جهان تا سال ۲۰۰۰ بالاترین میزان نشست زمین ۳۲ سانتیمتر در پایتخت مکزیک بود که برای ما خیلی عجیب بود، تا اینکه سازمان زمینشناسی ما اعلام کرد در جنوب غربی تهران در دشت شهریار، در سال ۲۰۱۰ این رقم به ۳۶ سانتیمتر رسیده است، یعنی ۹۰ برابر آنچه در اتحادیه اروپا به آن میگویند شرایط بحرانی! متاسفانه امروز در چندین نقطه از ایران شاهد فرونشست زمین هستیم. طولانیترین شکاف زمین در ایران در دشت نیشابور است که هم شکاف طولی است هم عرضی، که بسیار مهیب و نگرانکننده است. حتی در سواحل خلیج فارس با پدیده نشست زمین مواجه هستیم. در واقع باید بگویم تقریبا در دوسوم خاک ایران با پدیده نشست زمین مواجه هستیم که بسیار خطرناک و نگرانکننده است. چرا خطرناک است، چون ما در دوسوم خاک ایران باید ۵۰ تا ۷۰ هزار سال منتظر بمانیم تا بتوانیم مشکل را حل کنیم. این یک فاجعه بزرگ است. در اصل ۵۰ قانون اساسی ما آمده است که اگر کسی اقدام به تخریب غیرقابل جبران محیط زیست بکند، جرم است و همه مردم باید در برابر این جرم موضع بگیرند و دادستان هم موظف است این مسئله را پیگیری کند. حالا فکرش را بکنید، ما با چه میزانی از تخریب محیط زیستمان مواجه هستیم. این فاجعه برایند یک هفته و چند ماه و چند سال نیست و یکدفعه اتفاق نیفتاده است. کسانی که مسئول و متولی در این حوزه هستند، از فرصت کافی برخوردار بودند که بهموقع این هشدارها را بدهند و نگذارند کار به مرحله خطرناک و بحرانی و برگشتناپذیر برسد. پرسش کلیدی در ارتباط با بحران آب این است که چرا نسبت به این مسئله حساسیت وجود نداشت و چرا وقتی متوجه خطر بحرانهای محیط زیستی از جمله بحران آب شدید، اجازه دادید این همه چاه حفر شود. نشست زمین در ۶۰ دشت اصلی کشور سالانه به بالای دو متر رسیده و این اتفاقات یکشبه رخ نداده. در سال ۸۹ نمایندگان مجلس طرحی را تصویب کردند و دولت را موظف کردند به کسانی که تا سال ۸۵ چاه غیرقانونی زدند، پروانه بدهد. این یعنی چراغ سبز نشان دادن برای تخلفات محیط زیستی. جالب اینکه بعد از تصویب این قانون در سال ۸۹ تعدد چاههای غیرمجاز دو برابر شد. الان بیش از یک و نیم میلیون چاه داریم! خب این عملکردها و سیاستگذاریهای غلط است که بحران ایجاد میکند. معاونت توسعه روستایی نهاد ریاست جمهوری آمار داده که بیش از ۳۵ هزار روستا خالی شده است. خودشان دارند میگویند تعداد حاشیهنشینان از ۶۰۰ هزار نفر در سال ۵۶ به ۱۸ میلیون نفر رسیده و سهچهارم جرم و جنایتها و اعتیاد در همین مناطق حاشیهنشین اتفاق میافتد. متاسفانه به دلیل عدم شناخت قوانین حاکم بر طبیعت ایران، نوعی از چیدمان توسعه انتخاب شده که تناسبی با توانمندیهای اکولوژیک این سرزمین نداشته و حاصلش همین بحرانهایی است که امروز دامن همه ما را گرفته است. ما کشور کمآبی نیستیم، به دلیل عدم مدیریت علمی منابع طبیعی دچار بحران آب شدهایم. ما در واقع بیش از بحران آب دچار بحرانی هستیم که من اسمش را میگذارم خشکسالی مدیریتی.
آقای کیانیان، شما علاوه بر بازیگری، همواره از علاقهمندان و شهروندان فعال در حوزه مسائل محیط زیست بودهاید و تجربههای عملی بهویژه در الگوسازی رفتاری در ارتباط با حفظ و صیانت از محیط زیست داشتهاید. کمی از تجربههای عینی خود در اینباره بگویید و اینکه سینما به عنوان یک هنر چقدر میتواند بازتابدهنده بحرانهای زیستمحیطی باشد و مردم را نسبت به حفظ آن حساس کند؟ یا چگونه به سیاستمداران و سیاستگذاران محیط زیست از طریق مدیوم سینما تلنگر بزند؟
کیانیان: ببینید، سیاستمدار و مجری سیاست در ایران اصلا فیلم نمیبیند که بخواهد رویش تاثیر بگذارد. مردم ما هم آنقدر فیلم نمیبینند که بخواهند از سینما در ارتباط با مسائل محیط زیستی تاثیر بپذیرند. بسیاری از شهرهای ما اصلا سینما ندارد که بخواهیم از تاثیر سینما بر رفتار اجتماعی مردم حرف بزنیم. به نظر من باید انتظار خود را از سینما در ارتباط با تغییر یا تاثیر بر رفتار اجتماعی منطقی کنیم. قطعا ساخت فیلم مستند درباره بحرانهای زیستمحیطی خوب است، هشداردهنده است، تلنگر میزند و باید هم در این ارتباط مستند ساخت، اما این یکی از فعالیتهایی است که باید انجام شود تا مردم را نسبت به بلایی که دارد به سرشان میآید، آگاه کنیم، اما نه همه آن. به عبارت دیگر، سینما نمیتواند جایگزین وظایف و عملکردهایی شود که بر عهده نهادهای متولی و سیاستگذار در ارتباط با حفظ محیط زیست یا حل معضلات آن است. واقعیت این است که آبرسانی در شهرهای بزرگی مثل تهران و مشهد و شیراز و تبریز و اصفهان و… به هر فلاکتی شده، انجام میشود و شهروندان کلانشهرها کمتر متوجه بحران آب و اهمیت کمآبی هستند. اما کافی است چند کیلومتر از تهران خارج شویم تا ببینیم کلی روستا وجود دارد که سکونت در آن دیگر وجود ندارد و قابل زیستن نیست. خب این روستاها چه شدند که مردم آنجا را رها کردهاند؟ جواب روشن است. چون آب ندارند. خب وقتی روستاها از سکنه خالی میشود، چه اتفاقی میافتد. آنها توان اینکه در شهرهای بزرگ مسکنی برای خود و خانواده تهیه کنند، ندارند، لذا به اطراف و حاشیههای شهرهای بزرگ کوچ میکنند. این شهرکهای حاشیهای حکم مسافرخانههای کوچک و بیکیفیتی را دارند که مهاجران صبح از آن بیرون میزنند و به کلانشهرها میروند تا پول دربیاورند و شب برای خواب برمیگردند به این شهرکها. جاهایی که از کمترین امکانات رفاهی و فرهنگی برخوردار است و پتانسیل بالایی برای شکلگیری و رشد انواع ناهنجارهای رفتاری و اجتماعی در این محیطها وجود دارد و بهشدت آسیبپذیرند. بچههای این خانواده که امکانی برای آموزش و ارتقای فرهنگی آنها وجود ندارد، در یک محیط پرخطری بزرگ میشوند که نتیجه آن اتفاقات تلخ و هولناکی است که مصداق آن را در ماجرای شخصی به اسم بیجه شاهد بودیم. این محیطها بهشدت آماده ظهور انواع جرم و جنایت است. مستندهایی هم در ارتباط با این مسئله ساخته شده که نشان میدهد چگونه این شهرکهای حاشیهای به مراکز جرم و جنایت بدل میشوند. خب وقتی به شکل عمیق این معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی را ریشهیابی میکنید، به کجا میرسید؟ چرا این اتفاقات میافتد و از کجا شروع میشود؟ واقعیت این است که در پس و عقبه این اتفاقات مهاجرتهایی را میبینیم که بر اثر کمآبی و بحران آب و بالطبع کمرونق شدن وضعیت اقتصادی و معیشتی و کمبود امکانات رفاهی ناشی از فقدان آب شکل گرفته و بهتدریج به بحرانهای اجتماعی بدل شده است.
این چرخهای را که شما ترسیم کردید، در واقع مبین این واقعیت است که بحران آب صرفا یک بحران زیستمحیطی نیست، بلکه به شکلگیری و عمیق شدن بحرانهای اجتماعی و انسانی منجر میشود که پیامدهای ناگوار آن قلمرو گستردهای دارد. اگر نسبت معنادار آب و آبادانی را بپذیریم، بیآبی میتواند منجر به نابودی نهتنها محیط زیست، که محیط اجتماعی و انسانی هم شود.
کیانیان: همینطور است. وقتی چرایی شکلگیری و رشد شهرکهای حاشیهای را جستوجو کنیم، درنهایت متوجه میشویم دلیل این مهاجرتهای اجباری یا بیرویه فقدان یا کمبود آب در زیستبوم آنها و بالطبع افزایش بیکاری و کوچ کردن به اطراف شهرهای بزرگ برای ارتزاق و معیشت است. در واقع بیآبی موجی از مشکلات اجتماعی و فرهنگی را با خود به دنبال میآورد که تازه ما بخشی از آنها را در مستندهایی که با این موضوع تولید شده، میبینیم. چند سال پیش رئیس پلیس در جمع سینماگران گفته بود اگر بدانید در تهران چه خبر است و چه اتفاقات هولناکی میافتد، امکان ندارد بگذارید زن و بچههایتان شب بیرون بروند. از طرف دیگر، مردم ما در شهرهای بزرگ اساسا نمیدانند آب کم شده و اوضاع بحرانی است. روستاییها نیز همانطوری که در مستند «تالان» دیدیم، میگویند ما بدبختیم، کار نداریم و دولت به ما اجازه حفر چاه بدهد تا بتوانیم زندگی کنیم. خب البته حق هم دارند، چون بدون آب معیشت آنها به خطر میافتد، اما نمیدانند که همان حفر چاههای عمیق موجب بیآبی و بحران میشود. چه اتفاقی میافتد؟ روستایی ما به انگلی شبیه میشود که خودش خودش را نابود میکند! وقتی برنامه و استراتژی درستی برای حل بحران آب نداریم و به قول آقای درویش طی این همه سالی که فرصت داشتیم، نسبت به خطر بحران آب بیتفاوت بودیم، امروز هم به وضعیتی میرسیم که برای حفظ بقای حداقلی به اضمحلال خودمان دست میزنیم. دلیل اصلی این بحران را باید در سیاستگذاریهای غلط جستوجو کرد؛ در برنامههای توسعهمحوری که قرار بود کشور را به امکان بهتری برای زیستن بدل کند، اما به دلیل سیاستگذاریهای غیرعلمی نهتنها به نتیجه نرسید، که با بحرانهای تازهای هم مواجه شدیم. از جمله این برنامهها، توسعه کشاورزی بود که خیلی هم هدف درست و خوبی بود، اما طرح و ایدههایی که برای تحقق این هدف تعیین شده بود که جزئیات آن را آقای درویش توضیح دادند، نتیجهاش یک توسعه کاریکاتوری بود که موجب شد ما برای دستیابی به برخی اهداف، بسیاری از نعمتها و منابع ملی خود را از دست بدهیم، یا تخریب کنیم، از جمله همین آب! ببینید، بعد از انقلاب به دلیل تغییر و تحولاتی که به وجود آمد، این برنامهها تغییر کرد، یا اجرایی نشد. در برنامه توسعه جدید، رشد کشاورزی محور قرار گرفت، اما این هدف که بسیار هم مهم و ارزشمند بود، فاقد سیاستهای کارآمد و برنامهریزی علمی برای محقق شدن بود. یا مثلا با رویکرد علمی از متخصصانی استفاده کردند که پیشنهاد آنها برای حل مشکل آب، سدسازی بود. این در حالی بود که دیگر این تمهیدات کهنه شده بود و جواب نمیداد. البته سدسازی برای متولیان امر شیرین بود، چون درآمد خوبی برای آنها داشت، اما همین سدسازیها باعث تبخیر آب و بالطبع از بین رفتن منابع آبی شد. بگذارید از تجربهای که در کمپین دریاچه ارومیه داشتم، برایتان مثالی بزنم. من در روستاهای ارومیه متوجه شدم که قبلا در آنجا انگور میکاشتند که متناسب با شرایط اقلیمی منطقه بود، اما بعد از انقلاب گفتند چون با انگور شراب تولید میشود، به جای انگور، سیب بکارید. درحالیکه شرایط اقلیمی آنجا برای کاشت و پرورش سیب مناسب نبود. خب این شکل از سیاستگذاری نهتنها به رشد کشاورزی کمک نکرد، که آن را نابود هم کرد. برای پرورش سیب به پنج برابر آب نسبت به انگور نیاز بود و همین مسئله باعث از بین رفتن منابع آبی در آنجا شد! جالب اینکه هیچکدام از روستاییهای ارومیه هم حاضر به آبیاری قطرهای نبودند و اغلب از آبیاری غرقابی استفاده میکردند، که خب همین شیوه هم باعث هدر رفتن منابع آبی میشود. ضمن اینکه معتقد بودند آبیاری قطرهای زحمت دارد. وقتی به آنها میگفتم دریاچه ارومیه که جلوی چشمتان است و میبینید که خشک شده، میگفتند پدران ما گفتهاند قبلا هم این دریاچه خشک شده و دوباره خودش پرآب شده. خب با این نگاه و فرهنگ چه باید کرد؟ اینجاست که مسئله فرهنگسازی اهمیت پیدا میکند و نقشی که ابزارهایی مثل سینما میتواند در آگاهیبخشی نسبت به بحران آب داشته باشد. مثلا یکی از تصورات غلطی که در جامعه ما وجود دارد و طبق گفته بسیاری از کارشناسان کشاورزی در تبخیر و هدر رفتن آب نقش داشته، سدسازیهای بیرویه و بیحسابوکتابی است که تناسبی با شرایط اقلیمی ایران ندارد و برای ساخت آن هزینههای کلانی میشود. درحالیکه همین سدسازیها ضربههای بزرگی به کشاورزی و چرخه آبرسانی زده است، خیلی از ما فکر میکنیم این سدها برای حفظ و ذخیرهسازی آب لازم است.
وقتی اوایل انقلاب تقدم تعهد بر تخصص مطرح میشود، همین اتفاق میافتد! وقتی متعهدی که تخصص ندارد، منابع و منافع ملی را نابود میکند! بعد از یک مدتی دیدند نمیشود و متخصصان را آوردند. حتی مهندسانی را آوردند که در آمریکا تحصیل کردهاند، اما همانطور که اشاره کردم، الگوی آنها سدسازی بود که الگوی منسوخ و حتی مضری بود. از سوی دیگر، مهندس جوانی را که همین سالهای پیش برای حل مشکل بحران آب دارای یک نقشه و استراتژی علمی بود، با برچسبهای سیاسی حذف میکنند. نمونه دیگرش مربوط به تاسیس مدارس طبیعت است. یک عده جوان و عاشق محیط زیست و یک عده صاحبنظر محیط زیست یک مدارسی را طراحی کردند به اسم مدارس طبیعت. در این شیوه آموزشی بچهها را در طبیعت میچرخانند و با طبیعت آشنا میکنند. مثلا این گیاه به این شکل رشد میکند، فلان درخت اینگونه جوانه میزند و چرخه حیات گیاهان را برایشان شرح میدهند. اینکه هیچ گیاهی مضر نیست و همه گیاهان مفیدند، یا هیچ حیوانی اضافه نیست و همه حیوانات باید باشند تا چرخه طبیعت درست بچرخد. مدرسهای که به شکل عملی دانشآموزان را با گل و گیاه و آب و طبیعت آشنا میکند و در آنها نوعی احساس مسئولیت نسبت به طبیعت ایجاد میکند. جلوی این مدرسه را گرفتند و به دلایلی واهی از فعالیت آن جلوگیری کردند!
با توجه به این صحبتها به نظر میرسد نه فقط کشاورزان یا روستاییان، که بسیاری از مردم ما نسبت به بحران آب و دلایل آن آگاهی و اطلاعات درستی ندارند و رسانههای ما هم بیشتر درباره کم مصرف کردن آب تبلیغ میکنند و کمتر به دلایل ایجاد این بحران و راههای پیشگیری از آن میپردازند. شاید سینمای مستند ما بهترین مدیومی باشد که بتوان به شکل اثربخشی به این سوژه بپردازد.
کیانیان: شاید برایتان جالب باشد. آقای اردکانیان، وزیر نیرو، تشریف آورده بودند خانه سینما که برای سینماگران توضیح دهند که وضعیت آب بحرانی است. چطور توضیح میدانند؟ یکی از مهندسان و کارشناسان وزارتخانه را پای کامپیوتر نشاندند که ایشان از روی صفحه مانیتور یکسری آمار را میخواندند و اصلا کسی نمیفهمید این حرفها و آمارها چیست و چه چیزی را نشان میدهد. بعد که تمام شد، من برای صحبت کردن پشت تریبون رفتم و گفتم آقای اردکانیان شما بلد نیستند چگونه با مردم حرف بزنید. ما که سینماگر هستیم و چهار تا کتاب خواندیم، نفهمیدیم کارشناس شما چی گفت! مردم چطور میخواهند متوجه این صحبتها و جدی بودن بحران آب شوند. خب وقتی وزیر نیروی ما و سیاستگذاران این حوزه نمیتوانند بحرانهای زیستمحیطی را به شکل درست و قابل فهم برای مردم توضیح دهند، چطور میتوان انتظار داشت فرهنگ عمومی جامعه نسبت به بحران آب حساسیت پیدا کند و الگوی مصرف درست شکل بگیرد. قطعا رسانهها و هنر از جمله سینما، بهویژه فیلمهای مستند میتواند نقش آگاهیبخش داشته باشد، اما یادمان باشد این تاثیرات محدود است و سینما به عنوان یک نهاد آموزشی نیست که مسئولیت آموزش شهروندان و فرهنگسازی را به عهده بگیرد. نمیتوان از سینما و ابزارهای موثر آن انتظاراتی فراسینمایی داشت.
آقای دهقانی، شما به عنوان یک مستندساز که مسئله بحران آب را در اثرتان به نام «تالان» به تصویر کشیدید، با ابزار فرهنگسازی و آگاهیبخشی این مدیوم آشنایی عملی پیدا کردید که این تجربیات میتواند به بحث ما کمک کند. به واسطه ارتباطی که از طریق این مستند با مخاطبان برقرار کردید، فکر میکنید مستندساز میتواند مردم را نسبت به بحران آب حساس و هشیار کند و آیا این تاثیرپذیری قابلیت تغییر رفتاری و ایجاد الگوی مصرف صحیح را دارد؟
دهقانی: من فکر میکنم به عنوان یک مستندساز یک رسانه هستم. همینطور شما به عنوان روزنامهنگار، آقای کیانیان به عنوان یک بازیگر و جناب درویش به عنوان یک فعال حوزه محیط زیست یک رسانه هستند و اکنون سر این میز چهار رسانه مختلف وجود دارد که هر کدام از ظرفیت و توانمندیهای خاص خود در آگاهیبخشی به جامعه و حساس کردن مردم نسبت به بحرانها برخوردار هستیم. متاسفانه طی این سالها شاهد نوعی بیحسی و بیتفاوتی نسبت به بحرانهای زیستمحیطی یا اجتماعی هستیم که یکی از دلایل مهم آن این است که رسانههای مختلف دچار همگرایی نیستند و این عدم همراهی موجب شده رسانههای مختلف نتوانند اثربخشی لازم را برای ایجاد تغییرات ضروری و حل بحران به دست آورند. هر کدام فقط از وجود بحران و مخاطرات آن حرف زدند، اما قدم موثری در جهت فرهنگسازی برای حل بحران برنداشتند. تجربهای که من در ساخت این مستند داشتم، مرا متوجه این کرد که مشکل آب خیلی ریشهدار و عمیق است. همانطور که آقای درویش توضیح دادند، بسیار مسئله پیچیدهای است، بهطوریکه تدوینگر من تا شش ماه که راشها را نگاه میکرد، نمیدانست کی دارد درباره کدام مسئله صحبت میکند. هر کدام از کارشناسان که برای مصاحبه در مستند دعوت میشدند، درباره بخشی از مسائل مربوط به بحران آب صحبت میکردند و این نشان میداد این بحران چقدر ابعاد گسترده و متعددی دارد و صرفا یک پدیده زیستمحیطی نیست. به نظر من در انتقال این آگاهی و تبیین بحران آب به مخاطب باید به شیوه و روایت منسجم و دقیقی دست یابیم که ذهن مردم هم مغشوش نشود و به جای آگاهی صرفا ترس از مسئله در وجود آنها شکل نگیرد. به نظرم مستندسازی درباره بحران آب باید این مسئله را لحاظ کند که آیا ساخت اثری که تولید میکنیم، به برجسته شدن و تبیین درست سوژه کمک کرده است یا نه. قصد ما ایجاد آگاهی و انگیزه در مخاطب برای ایجاد همدلی در جهت حل این مشکل مشترک است، لذا باید مراقب باشیم به گونهای مسئله را طرح و روایت نکنیم که صرفا منجر به ترس و وحشت در مردم شود. هر وقت از من میپرسند چرا درباره آبهای زیرزمینی مستند ساختی، مثال دریاچه ارومیه را میزنم. دریاچه ارومیه اگر خشک شد، همه آن را میبینند، اما خشک شدن و نابودی آبهای زیرزمینی را کسی نمیبیند و لذا حساسیت و واکنش نسبت به آن هم کمتر است. خیلی از مردم شاید ندادند که بالغ بر ۶۰ درصد نیاز آبی کشور از طریق آبهای زیرزمینی تامین میشود. ما ۶۰۹ دشت سفره آب زیرزمینی داریم که در حال خشک شدن است و مردم از آن اطلاعی ندارند. خب این وظیفه رسانهها و مستندسازان است که درباره این رخدادهای تلخ که منجر به فاجعههای عمومی خواهد شد، حرف بزنند و چه بسا در غیاب یا سکوت برخی رسانههای رسمی، سینمای مستند میتواند نقش مهمتری در انتقال آگاهی به مردم داشته باشد. واقعیت این است که به گوشمان میرسد این کشتی بهزودی غرق میشود. آیا همه سر جای خود مینشینیم و میگوییم این وظیفه ناخداست که نجاتمان دهد؟ من معتقدم راه نجات در فجایعی که سالها به طول انجامیدهاند، آگاهیرسانی است، چراکه مردم طی این سالها نسبت به بحران بیحس شدهاند و باید با نمایش ریشههای فاجعه احساس آنها را با منطق همسو کرد. این اتفاق هم تنها با ساختن یک یا چند فیلم مستند رخ نمیدهد، بلکه هر نفر بهتنهایی میتواند یک رسانه باشد؛ از لولهکش و دندانپزشک گرفته تا روحانی و استاد دانشگاه و البته هنرمند. اما راه آنجایی است که این رسانههای فردی به محض اطلاع از عمق فاجعه دیگران را به یک سمت و سو رهنمون شوند. یعنی یک حرکت درست و هدفمند اجتماعی. ما بزرگترین ضربه را در زمینه بحرانهای محیط زیستی هماکنون از پراکندگی و تعدد آرا میخوریم. هر کسی ساز خودش را میزند و در این چندصدایی هیچ صدایی به گوش مردم و حتی مسئولین نمیرسد.
درویش: اصلا اینکه دریاچه ارومیه خشک شده، به دلیل افت سطح آبهای زیرزمینی به میزان ۲۶ سانتیمتر در سال است. واقعیت این است که ما در حال از دست دادن آبهای بیشتری نسبت به دریاچه ارومیه در سطح آبهای زیرزمینی هستیم و چون دیده نمیشود، کسی دربارهاش حرف نمیزند، یا خطرش احساس نمیشود.
دهقانی: درست در همین نقطه است که مستند و سینما و رسانهها میتوانند وارد میدان شده و واقعیتها را بازگو کرده و خطرهایی را که حیات همه ما را تهدید میکند، گوشزد کنند. من در تولید مستند «تالان» متوجه شدم در خراسان نزدیک به ۹۰ درصد از آبهای زیرزمینی استفاده میشود و خب با توجه به افت سطح آب که منجر به کمآبی و خشکسالی میشود، باید این تهدیدها بیان شود، و به نظرم مستند و همه انواع ابزارهای سینمایی که به عنوان یک رسانه محسوب میشوند، نباید نسبت به این مسئله بیاعتنا باشند. بههرحال سینماگران در هر شاخهای که مشغول به کار هستند، نسبت به مسائل عمومی جامعه هم از حساسیت بیشتری برخوردارند و هم ابزار بهتری برای ترویج آگاهیهای اجتماعی دارند. بنابراین پرداخت به این مسائل صرفا یک دغدغه شخصی محسوب نمیشود و باید به عنوان یک ضرورت اجتماعی به آن نگاه کرد. اکران مستندهایی مثل «تالان» یا نمونههای مشابه در گروه هنر و تجربه در واقع صرفا برای تامین سرگرمی نیست، بلکه تلاش برای آگاهیبخشی و فرهنگسازی جامعه نسبت به بحرانهای اجتماعی هم است.
یک نگرانی هم در این زمینه وجود دارد که نکند تولید و نمایش این آثار به جای آگاهی منجر به ترس و انفعال مخاطب شود، یا مسئولان را به جای پاسخگویی از پذیرش این بحرانها گریزان کند…
دهقانی: اتفاقا به همین دلیل سعی کردیم در «تالان» همه مسائلی را که مربوط به بحران آب است، یا پیامدهایی که میتواند داشته باشد، مطرح نکنیم و جزئینگرتر به طرح موضوع بپردازیم. مثلا اگر ۳۶ ، ۳۷ تا سرفصل دارم، میآیم و هشت تای آن را در فیلم بررسی میکنم. اینکه ما در رسانه خودمان از همه چیز آب حرف بزنیم، هم مردم را منفعل میکنیم و هم مدیر و مسئولی را که ممکن است بگوید که من همه مشکلات را که نمیتوانم حل کنم. اگر قرار است «تالان» یا هر مستند مشابهی مثلا در برابر وزارت نیرو قرار بگیرد، من فیلم را به درون وزارتخانه میبرم و مدیران را مجاب میکنم به تماشای آن بنشینند و به عنوان یک شهروندی که قطعا بحران آب دامن او را خواهد گرفت، به فیلم نگاه کند تا از طریق همدلی و جلب اعتماد بتوانیم نقشی در حل این بحران داشته باشیم. حرف من این است که همه ما نباید درباره همه چیز حرف بزنیم و مراقب باشیم در جهت هشدار دادن به جامعه و مردم به جای آگاهی و مهارت، ترس و واهمه ایجاد نکنیم. به این نکته هم اشاره کنم که اگر ما نسبت به بحرانهای محیط زیستی دغدغه داریم، به نظرم خود گروه هنر و تجربه هم باید حمایت بیشتری در اکران «تالان» و هر فیلم و مستند دیگری که به این مسائل میپردازد، کند و شرایط و تسهیلات بهتری را برای اکران آن فراهم کند تا تعداد بیشتری از مردم این آثار را تماشا کنند و نسبت به بحرانهای پیش رو آگاه شوند.
آقای کیانیان در کمپین صدای آب و دریاچه ارومیه مصاحبهای کردند که در آنجا تاکید داشتند سینماگران متخصص مسائل محیط زیستی نیستند، اما میتوانند این دغدغهها را به عنوان یک مطالبه عمومی از سوی مردم مطرح کنند. پرسش این است که آیا این مطالبهگری باید از سوی مردم نسبت به مسئولان باشد تا آنها را نسبت به حل بحران آب وادارد، یا این مطالبهگریها باید نسبت به خود مردم باشد که در مصرف بهینه آب و صرفهجویی آن بکوشند. در واقع سوال این است که آیا نقش واسطهای سینما و رسانه در ارتباط با بحران آب باید به سمت مطالبهگری از مسئولان باشد یا مردم؟
درویش: واقعیت این است که همه ما ایرانیان باید نسبت به بحران آب احساس مسئولیت کنیم، اما با توجه به مسائلی که درباره دلایل شکلگیری و بروز این بحران اشاره کردم، بالطبع انتظار ما از دولتمردان و مسئولان بیش از مردم است. ببینید، الان در لندن اگر کسی زبالهاش را از اتومبیل بیرون بریزد، ۲۰۰۰ پوند جریمه میشود. در ایران ما با کلی بحث و مناقشه پلیس را راضی کردیم تا میزان این جریمه ۳۵ هزار تومان شد که تازه بهدرستی هم اجرا نمیشود. من یک بار پلاک ماشینی را که زباله پرت کرده بود، به پلیس دادم که قبول نکرد و گفت نه، ما باید خودمان با چشم ببینیم. این در حالی است که هیچ شهروندی جلوی پلیس چنین کاری نمیکند. بحث بر سر این است که اگر قرار است بحرانهای محیط زیستی و اجتماعی را حل کنیم، باید مقررات بازدارنده جدی وضع شود و با سختگیری هم اجرا شود. فعالیتهای رسانهای و فرهنگی و هنری ابزارهای مکمل است نه تعیینکننده. اگرچه این تمهیدات میتواند به اراده و روحیه جمعی در جهت حل بحران کمک کند، اما عامل تعیینکننده نیست و باید قوانین کارشناسیشده و دقیقی اجرا شود، لذا من مطالبهگری را بیشتر ناظر بر مسئولیتپذیری سیاستمداران و سیاستگذاران در این حوزه میدانم. ما نمیتوانیم صرفا مردم و فرهنگ عمومی را محکوم کنیم، حاکمیت باید بستر مسئولیتپذیر کردن ملت را فراهم کند، بعد از مردم انتظار داشته باشد مثلا الگوی صحیح مصرف را رعایت کنند.
کیانیان: از زمانی که بحث توسعه کشاورزی و خودکفایی در کشاورزی مطرح شد، مصرف آب بهشدت بالا رفت، کشاورز تنبل شد و دیگر دوراندیشی ندارد. قبلا کشاورز برای نگهداشت آب برنامهریزی میکرد، اما الان میگوید آب را دولت میدهد. در واقع توسعه یکسویه و بدون ملاحظه و ابعاد آسیبزای یک برنامه و سیاست توسعهگرا میتواند به بهای رشد یک پدیده، مسائل دیگر را تخریب کند و آسیب بزند. بنابراین رفتار حاکمیت در ارتباط با منافع عمومی بیش از مردم و افکار عمومی در شکلگیری فرهنگ مصرف تاثیر میگذارد. وقتی سیاستگذاریها غلط باشد، فرهنگ درست را هم ناکارآمد میکند، چه برسد به اینکه ما ضعفهای فرهنگی هم داشته باشیم. در کمپین صدای آب فکر کردیم اگر مردم را مطالبهگر کنیم، مردم مطالبهگر خودشان الگوی مصرف را رعایت میکنند. چون وقتی کسی نسبت به چیزی مطالبه دارد، سعی میکند اول خودش ملزم به رعایت آن چیز باشد. مثل اینکه آن بچه شر را میگذارند مبصر کلاس. خب وقتی بچه شر مبصر شود، کلاس خود به خود ساکت میشود. بعد چون خودش شرارت را بلد است، میداند چه کسی شرارت میکند و چگونه باید کنترلش کرد. لذا مطالبه گر کردن مردم اگرچه آنها را نسبت به پاسخگو کردن مسئولان حساس میکند، اما قبل از این خود آنها را به رعایت الگوهای درست رفتاری ملزم میکند.
ولی شاید از نگاه همان مسئولین این مطالبهگری به معنای شورشگری تعبیر و تفسیر شده و خودش به یک عامل بازدارنده بدل شود.
کیانیان: شورش آن چیزی است که در اتفاقات اصفهان و یزد شاهدش بودیم. مطالبهگری یعنی یک حرکت شهروندی و مدنی برای انجام برخی خدمات که از سوی مردم نسبت به مسئولان بخشهای مختلف صورت میگیرد. این مطالبهها در واقع متوجه کردن مسئولان نسبت به وظایفی است که قانونا موظف به انجام آن هستند، نه چیزی فراتر از آن، یا مثلا زیادهخواهی و قانونگریزی! بله، ممکن است برخی مسئولان برای فرار از پاسخگویی هر گونه مطالبهگری را به شورشگری تعبیر کنند، اما واقعیت این است که مطالبهگری، پیگیری خواستههای قانونی بر اساس آگاهی است نه اعتراضی کورکورانه. این مطالبهگریها غالبا در همه کشورهای دنیا در طبقه متوسط اتفاق میافتد که هم آگاهی اجتماعی بیشتری دارد، هم دغدغه اجتماعی بیشتری. در ارتباط با مطالبهگری در ارتباط با بحران محیط زیست باید جامعه هدفمان بیشتر طبقه متوسط باشد و اتفاقا همین طبقه است که از هنر و سینما و مستند در جهت خودآگاهی اجتماعی تاثیر میپذیرد. همین طبقه است که بیشتر فیلم و مستند میبیند و اخبار رسانهها را دنبال میکند. بنابراین فرهنگسازی در ارتباط با طبقه متوسط زودتر و بهتر هم جواب میدهد، هرچند این به معنای بیتوجهی به طبقات بالا و پایین جامعه نیست. وقتی طبقه متوسط به دلیل سیاستگذاریهای غلط کوچک یا نابود میشود، مطالبهگری هم کاهش یافته و اراده عمومی برای عبور از بحرانها یا حل آنها تضعیف میشود. من تلاشم در این کمپینها این بود که حس مطالبهگری را در حد توان و نفوذ خودم در مردم ایجاد کنم. این تنها کاری است که من رضا کیانیان نه لزوما به عنوان بازیگر که به عنوان یک شهروند میتوانم انجام دهم.
شاید به دلیل همین تاثیرپذیری است که نقش هنرمندان در آگاه کردن مردم و مطالبه گر کردن آنها نسبت به مسائل زیستمحیطی اهمیت پیدا میکند.
کیانیان: بگذارید اینجا یک مسئلهای را روشن کنم. ببینید، اولا که مردم ما نیاز دارند مسائل مربوط به منافع ملی و عمومی از جمله همین بحران آب به زبان ساده و قابل فهمی برای آنها بیان شود. یکی از مشکلات مهم در انتقال رسانهای بحرانها و آسیبهای اجتماعی زبان تخصصی و خیلی کارشناسی است که معمولا با اعداد و ارقام و زبان آماری سروکار دارد و این نمیتواند حواس مردم را جذب موضوع کند. ما نیازمندیم که درباره بحرانهای عمومی به زبان ساده با مردم حرف بزنیم تا در درجه اول موضوع برای آنها قابل درک و فهم شود. دوم اینکه خود هنرمندان هم باید به عنوان شهروند نسبت به مسائل پیچیده اجتماعی به درک دقیقی برسند و یک جایشان درد بگیرد تا نسبت به آن واکنش نشان دهند، یا دیگران را به حل آن ترغیب کنند. من بحران آب و خطر آن را فهمیدم و دردم گرفته، برای همین صدای آخم بلند است و بقیه میشنوند. ببینید، من معتقدم هنرمند موظف نیست این مسئله را بفهمد. هنرمند موظف است کارش را بکند. من اگر به عنوان بازیگر در این موضوع مداخله میکنم، یا کارهایی انجام میدهم، به این دلیل است که در کنار بازیگری و کار هنری یکسری دغدغههای دیگر هم دارم. این به این معنا نیست که هنرمند لزوما باید وارد میدان شود و به عنوان مصلح اجتماعی مردم را نسبت به مسئلهای ترغیب، متقاعد، یا منصرف کند. نباید تا یک بحرانی در جامعه ایجاد میشود، بلافاصله بار آن را روی دوش هنرمند بگذاریم. بار اصلی مسئولیت هر حوزهای بر دوش متخصصان یا مسئولان و سیاستگذاران آن حوزه است. کمکاری و اشتباهات آنها را هنرمند نباید جبران کند. همان متخصصانی که به خانه سینما میآیند و میخواهند بار آن را بر دوش ما بگذارند! من در چندین دوره مختلف به وزارت نیرو رفتم و گفتم میتوانم برایتان کمپینهای عجیب و غریبی به کمک هنرمندان راه بیندازم که مردم در مصرف آب صرفهجویی کنند. مثلا با خانم مرضیه برومند که اتفاقا دغدغه اجتماعی و فرهنگی هم دارند، صحبت کردم. ایشان سلطان نمایش عروسکی در ایران هستند. من به همراه خانم برومند رفتیم وزارت نیرو و گفتم ایشان میتوانند از زبان عروسکهای نمایشی ایران که همه مشهورند، در ارتباط با بحران آب پیام بدهند که در تلویزیون و سینما و رسانههای گوناگون پخش شود که قطعا تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت. اما نگذاشتند و حمایتی از این طرح نکردند. من با کلی از مدیران شهرداری درباره کلی مسائل گفتوگو کردم و ایده دادم، اما فقط یک مدیر حاضر به همکاری شد، که نتیجه آن اجرای نمایشهای سر چهارراهها درباره قوانین رانندگی و مسائل ترافیکی بود. وقتی آن مدیر عوض شد، ریشه این طرح و ایده زده شد! بحث این است که من کار خودم را انجام میدهم و هر جا که احساس کنم میتوانم تاثیرگذار باشم، قدمی برمیدارم، اما این به این معنی نیست که بار مسئولیت حل مشکلات اجتماعی را روی دوش هنرمندان بیندازیم. شما نباید هنرمند را موظف کنید رسانه باشد. این انتظارات همین وضعیتی را دامن میزند که در شبکههای اجتماعی و اینستاگرام هنرمندان ایجاد شده که فالوئرها توقع دارند هنرمندان درباره هر موضوع اجتماعی موضعگیری کنند و اگر درباره یک مسئلهای اظهار نظر نکردی، فحش و بد و بیراه بدهند که چرا راجع به فلان موضوع اظهار نظر کردی و درباره فلان موضوع حرفی نزدی. در واقع وضعیت به گونهای میشود که به جای اینکه هنرمند بتواند بر مخاطب تاثیر بگذارد، باید تابع نظر آنها شده و مدام تاثیر بپذیرد. باید بپذیریم که هنرمند به شکل اولی مصلح و مبلغ اجتماعی نیست. او باید در درجه اول به کار هنریاش بپردازد و در آن زمینه مسئولیتپذیر و پاسخگو باشد. هر کسی که چهرهای شناختهشده و مشهور میشود و طرفدارانی پیدا میکند، از او انتظار میرود درباره فلان مسئله موضعگیری کند. این قضیه موجب میشود بهتدریج آنها نوکر طرفدارانشان شوند. من به شما هم که کار مطبوعاتی میکنید، میگویم وظایف اجتماعی را که مسئولش کسی و جایی دیگر است، روی دوش هنرمند نینداز.
من نمیگویم هنرمند باید کار ساختاری و نهادین انجام دهد، بلکه میتواند از طریق کارهای نمادین، نقش اجتماعی موثری ایفا کند که دستکم در فرهنگسازی یا ایجاد عزم عمومی برای حل برخی مشکلات اجتماعی موثر باشد.
کیانیان: من هم میگویم که هنرمند حتی نسبت به آن کارهای نمادین هم وظیفهای ندارد و این رسالت به شکل یک باید و الزام بر دوش او نیست. هنرمند وظیفه دارد کار خودش را خوب انجام دهد. والسلام! نباید یک وظیفهای غیر از وظیفه هنری را حتی اگر کار خوب و ارزشمندی باشد، به هنرمندان دیکته و سفارش کرد. واقعیت این است که اگر هنرمندی مثلا درباره همین بحران آب حرفی نزد، نباید او را محکوم و نقد کرد که چرا به وظیفهات عمل نکردی! وظیفه او چیز دیگری است و آن هم انجام درست همان کار هنری است که شغل و حرفه اوست. هنر اگرچه کارکرد رسانهای دارد، اما رسانه به معنای متعارف آن نیست. رسانهای کردن هنر، ابزاری کردن کار هنر و دور کردن آن از مسیر اصلی خودش است. کسی مثل من به دلیل دغدغههایی که در حوزههای دیگر دارم، به برخی از این حوزههای اجتماعی ورود میکنم، که این هم به هویت بازیگری من ربطی ندارد، به دغدغههای فردی خودم ربط پیدا میکند. در واقع من نه به عنوان بازیگر و اینکه چون بازیگرم پس باید به مسائل اجتماعی وارد شوم، در این حوزهها فعالیت نمیکنم، بلکه به عنوان یک شهروندی که نسبت به مسائل جامعه دغدغه دارم، وارد این حوزهها میشوم. در واقع من یک آدم چند رسانهای هستم و قرار نیست همه بازیگران یا هنرمندان مثل من باشند. تمام حرف من این است که کنشگری اجتماعی را وظیفه ذاتی هنرمند ندانیم و در جامعه توقع اشتباهی ایجاد نکنیم که هنرمندان باید نسبت به مسائل اجتماعی موضعگیری یا تصمیمگیری کنند. مثلا من پنج کتاب درباره بازیگری نوشتم. آیا این به این معناست که همه بازیگران باید کتاب بنویسند؟ نه، اصلا اینجوری نیست. بازیگر باید تلاش کند خوب بازی کند، حالا اگر به دلیل علایق و دغدغههای شخصی کتاب هم نوشت، این به این معنا نیست که حتما هر بازیگری باید کتاب بنویسد. به نظر من شما به عنوان یک روزنامهنگار و آدم رسانهای با طرح این مسئله به این تصور غلط دامن میزنید. اگر قرار است به عنوان یک رسانه نقش خود را در فرایند حل بحران آب ایفا کنید، نباید آدرس غلط بدهید و توقع اشتباهی در ذهن مردم نسبت به وظایف سینماگران و هنرمندان ایجاد کنید. این نگرش خودش بحرانزاست و بحرانی را حل نمیکند.
دهقانی: من عمیقا معتقدم هنرمند باید وارد ماجرا شود. گرچه صرفا منظورم از هنرمند طیف سینماگر و بازیگر نیست. اما آنها را نیز شامل میشود. همانطور که معتقدم یک روحانی باید وارد ماجرای اطلاعرسانی شود و حتی یک کارخانهدار. اینکه مسئولیت را از دوش خود برداریم و بگوییم وظیفه دولت است که درست کند، یک آرمان و ایدهآل بزرگ است که در طول تاریخ بشر بعید میدانم نمونهای داشته باشد. چگونه است که میگوییم این هنرمند است که حقایق جامعه را میبیند و حکام در طول تاریخ میبایست صدای هنرمند را بشنوند؟ حال هم وظیفه هر هنرمندی است که با مشاوره کارشناسان، نه در نقش یک رسانه بزرگ، بلکه در نقش یک آگاهیدهنده کوچک مسئولین و مردم را متوجه عمق فاجعه کند. نویسنده با کتابش، عکاس با نمایشگاهش و فیلمساز با فیلمش. اگر هرکسی تا کنون به وظیفهاش عمل میکرد که به این وضع دچار نمیشدیم. نه هنرمند درست عمل کرده و نه کشاورز و نه متخصص و دولتی. حالا هم که دچار فاجعه شدهایم، همه باید سهمی را ایفا کنیم و هزینه بدهیم. آقای کیانیان، به نظرم باید نقش دستوری و حاکمیتی را در تولید و انتشار آثار حذف کنیم، اما از خودمان به عنوان قشر و طبقه هنرمند که باید انتظار داشته باشیم تا در قبال فاجعههای ملی مثل بحران آب احساس مسئولیت کنیم. اینجا چون با منافع ملی سروکار داریم و خطری عمومی جامعه را تهدید میکند که دامن خود هنرمندان را هم میگیرد، پس هنرمند نیز باید احساس مسئولیت کند و از برد رسانهای خود و با توجه به وزن هنری و محبوبیتی که در جامعه دارد، بهره ببرد تا بتواند نقشی در حلوفصل این بحران داشته باشد. اینجا خرج کردن از خود به نفع این جناح و آن جناح سیاسی نیست، بلکه منفعت عمومی را تامین میکند و یک نیاز و ضرورت ملی است.
کیانیان: مسئله این است که نباید این مسئولیتپذیری را به یک «باید» و «دستور» تبدیل کرد. نتیجهاش این میشود که هنرمند را جلو میاندازند و سیاستمداران که مسئول و پاسخگوی اصلی هستند، پشت آنها پنهان میشوند. سیاستمدار انتخاب شده، دارای قدرت و اختیار است و حقوق میگیرد که فلان کار را انجام دهد، اما هنرمند حقوق میگیرد که بازی کند. حرف من این است که نباید این تصور غلط را در جامعه بسط بدهیم که هنرمند یک مصلح یا منتقد اجتماعی و سیاسی است. بله، ممکن است هنرمند بنا به دغدغههای شخصی و به عنوان یک شهروند در فعالیتهای مدنی و عمومی شرکت کند و فعال باشد، اما وقتی میگویم هنرمندان باید فلان کار را بکنند، یا وظیفه هنرمندان در قبال بحران آب فلان است، این یک بار اضافی است که روی دوش او میاندازیم و حتی یک نوع انحراف افکار عمومی است، چون مردم به جای اینکه یقه فلان مسئول را بگیرند، خواستههای عمومیشان را از هنرمندان مطالبه میکنند و البته سیاستمداران از این موضوع بدشان نمیآید، چون حواس افکار عمومی از آنها پرت میشود. در زمان آقای احمدینژاد اختلاس بزرگی اتفاق افتاد، اما فردای آن روز چه اتفاقاتی در رسانهها افتاد؟ خبرهایی از این دست منتشر شد که میدانید فلان بازیکن فوتبال دستمزدش چقدر است؟ یا فلان بازیگر چقدر دستمزد میگیرد؟ بعد انواع و اقسام دستمزدهای بالای آنها تیتر میشود و بهتدریج همه آن سه هزار میلیارد را فراموش میکنند. بنابراین در ارتباط با بحرانهای محیط زیستی هم نباید عوامفریبی کرد. عوامفریبی یعنی من بازیگر را جلو بیندازند و مسئولانی که باید پاسخگوی مشکلات باشند، پشت من نوعی و فلان چهره پنهان شوند. کار را نه فقط باید به کاردان سپرد، که از کاردان هم خواست. کار هنرمندان خلق زیبایی و هنر است، لذا مطالبات اجتماعی را نباید به عنوان یک وظیفه به آنها تحمیل کرد.
درویش: به نظر من هنرمندان در این رابطه دو کار میتوانند انجام دهند. یکی سلوک رفتاری خودشان است که میتوانند دوستدار محیط زیست باشند و در این زمینه فعالیت کنند. مثلا مردم آقای کیانیان را میبینند که سوار دوچرخه میشود، پس اگر ما هم سوار دوچرخه شویم، نشاندهنده دون شخصیت ما نیست. دوم اینکه میتوانند با هنری که دارند، این بحرانها را بهخوبی و به شکل تاثیرگذار برای مردم بپرورانند. در این صورت هم در حوزه هنری خودشان کار میکنند و هم در ارتباط با یک مسئله اجتماعی واکنش موثر نشان دادهاند و سهمی در اصلاح و بهبود جامعه داشتهاند.
دهقانی: نمایش «تالان» در سینماها با استقبال مردم مواجه شده است. این مسئله قابل پیشبینی نبود، چراکه نگاه جامعه ما اکنون نسبت به فیلم مستند محیط زیستی نگاه روشن و شفافی نیست. از اینرو رغبتی پیدا نمیشود برای رفتن به سینما و دیدن یک فیلم آگاهیبخش. اما تجربه این یک ماهی که از اکران «تالان» میگذرد، نشان میدهد مردم تشنه دانستن حقیقتاند و خودشان پس از نمایشهای فیلم بارها و بارها پیشنهاداتی دادهاند که این فیلم را چگونه میتوانند اکران کنند. وقتی پدری به من پیام میدهد که تمام تلاشش را خواهد کرد تا این فیلم در مدرسه دخترش اکران شود، یعنی هنوز میشود امید داشت که این فرهنگ را از سن نوجوانی در مدارس نهادینه کرد. عمق فاجعه در زمان جوانی و میانسالی آنها رخ میدهد. حتی زودتر. پس باید از حالا بدانند و شیوههای صحیح مصرف در بخشهای مختلف را بیاموزند. حتی شاید این انگیزه در آنها به وجود آید که به سمت کسب دانش و ابداع برای بهبود وضعیت کشاورزی و مصارف شهری قدم بردارند و دانشمندان دغدغهمند محیط زیست باشند. باور کنید نمایش یک فیلم تاثیرگذار در این سنین میتواند حتی چنین تاثیراتی را به دنبال داشته باشد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- معرفی داوران جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی
- درخواست از وزیر ارشاد برای تعطیل نکردن انجمن صنفی عکاسان تئاتر ایران/ حمید جبلی: ما در حال زندگی با مرگ هستیم!
- آیین یادبود بیتا فرهی در خانه هنرمندان ایران برگزار شد/ پاسداشتی برای بانوی خاص سینمای ایران
- دیوار کوتاه رضا کیانیان در ماجرای فوت ناصر طهماسب
- حامد بهداد و رضا کیانیان از یک «استاد» گفتند
- داوران هشتمین مسابقه عکس سینمای ایران معرفی شدند
- رضا کیانیان در زادروز خود با موزه سینما مطرح کرد؛ آغوشم برای همکاری با جوانان همیشه باز است
- در نشست هفته جهانی موزه و میراث فرهنگی در موزه سینما مطرح شد: کیارستمی میگفت مدیون رزمندگان و جانبازان شیمیایی هستیم/ موزهها باید زنده بودن و زندگی را به جامعه منتقل کنند
- کیانیان : با تحریم جشنواره مخالفم / باید بگذاریم کسانی که به جشنواره اعتقاد دارند، آن را برگزار کنند
- چهار فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- سینماگران حاضر در نشستهای تخصصی جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند
- تاسف رضا کیانیان از کمرنگ شدن علوم انسانی در ایران
- رضا کیانیان: نغمه ثمینی دشمن نیست!/ انتقاد از ممنوع از کار شدن برخی از هنرمندان در نشست خبری تئاتر «پدر»
- در مراسم سالگرد حمیدرضا صدر مطرح شد؛ مردی که با مرگش سرطان را شکست داد/ ۳۶۵ روز در فراق «صدر»
- رضا کیانیان: چرا نمیتوانیم در سینماهای جهان فیلمهایمان را نشان دهیم؟
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار
- انیمیشنی درباره لیونل مسی؛ پخش «مسی و غولها» از تلویزیون دیزنی
- کدام شبکههای تلویزیونی ادغام یا منحل میشوند؟
- جشنوارۀ ملی تئاتر اقتباس افتتاح شد/ امید به حضور در خانوادۀ جهانی تئاتر با شناسنامه خاص خود
- فوت بازیگر سرشناس اسپانیایی؛ ماریسا پاردس درگذشت
- معرفی هیأت انتخاب بخش سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
- معرفی داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در فجر۴۳
- «کیک محبوب من»، رابطهای رویایی اما تراژیک
- لغو نمایش فیلم “آخرین تانگو در پاریس”
- اسطوره موسیقی هند و یکی از برجستهترین نوازندگان طبلا در جهان درگذشت
- بررسی «ازازیل» و «انجمن اشباح» در شورای صدور مجوز ساترا
- «عزیز» از چهارشنبه اکران میشود/ رونمایی از پوستر فیلم
- مرور آثار سینمایی، تئاتری و مستند «اینگمار برگمان» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- از ۵ دی ماه؛ «علت مرگ: نامعلوم» روی پرده سینما میرود
- بازگشت ژان کلود ون دام با کمدی اکشن/ «باغبان»، ژانویه، انحصاری در فرانسه اکران میشود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ نیکول کیدمن: در سال ۲۰۰۸ بازیگری را رها کردم/ فکر میکردم کارم تقریباً تمام شده است
- انتقاد روزنامه جام جم از تمسخر نام مریم و مسیحیت در فیلم صبحانه با زرافه ها
- بر اساس اعلام سامانه نمایش آنلاین نتفلیکس؛ کمک ۵۲ میلیون دلاری «صد سال تنهایی» به کلمبیا
- معرفی برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت هجدهم/ وزیر ارشاد: ما مسئولان خودنظامپنداری را کنار بگذاریم
- نگاهی به جذابیت های ماندگار «ریوبراوو» وسترن با طعم شکلات
- به هر داستانی نباید اطمینان کرد
- وزیر ارشاد : بعضی مسئولان خودنظام پنداری را کنار بگذارند