تاریخ انتشار:1399/02/12 - 13:41 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 135145

سینماسینما، هومن منتظری

ساختمان‌هایی سربه‌فلک‌کشیده ولی ویران‌شده پس‌زمینه جایی است که مرجان به توماج ابراز نفرت می‌کند. می‌گوید هیچ‌وقت دوستش نداشته و سه سال زندگی با او برایش کابوس بوده و ویرانش می‌کند که: «تو مگه مرد نیستی؟ چرا چیزی بهت برنمی‌خوره؟» جایی که این حرف‌ها زده می‌شود، بیش از آن‌که مکانی مرتبط با قصه باشد، پس‌زمینه‌ای است که نشان از حال‌وهوای رابطه آن‌ها دارد. شاید مکان‌های دیگر فیلم هم به همین گونه باشند، چون نه این‌جا، که هیچ جای دیگری در فیلم اساسا مکان مرتبط با روایت قصه نیست.

در فیلم «روسی» فرقی نمی‌کند که قصه در خانه بگذرد، که همه خانه‌های فیلم شبیه به هم هستند و در عین حال کمترین شباهت را به خانه دارند، یا داخل کوچه‌های شهر، که اگر اصلا شهری وجود داشته باشد، یا ماشین یا جنگل یا هر جای دیگری، و اگر هر کدام از گفت‌وگوهای فیلم را در جایی غیر از آن‌جایی که هستند، بشنویم، نهایتا تفاوتی در روایت حاصل  نمی‌شود. شاید دلیلش قصه‌ای باشد که در گذشته اتفاق افتاده است. عشق مرجان به یوسف و ازدواجش از سر لجاجت با توماج، تجاوز پدر توماج به یک زن روسی یا ماجرای تعرض به مرجان. اگر کشته شدن یوسف را کنار بگذاریم، عملا با قصه‌ای طرفیم که نه شاهد، بلکه شنونده آن هستیم. شاید مخدوش کردن هویت مکان و تبدیل آن به پس‌زمینه‌هایی که احتیاج به رمزگشایی دارند، دلیل قصه‌ای باشد که  نمی‌بینیم، ولی نتیجه پیچیدگی تصنعی‌ای است که گویی به فیلم تحمیل شده است.

قصه فیلم مثلثی عاشقانه است با ماجرای انتقام‌هایی تکرارشونده و پیامی روشن که اعمال آدم‌ها همچون پژواک صدای در کوه به خودشان بازمی‌گردد. ولی در این بین چیزهایی هم به قصه افزوده یا کاسته می‌شود که فارغ از ضرورتشان گویی قصه را به‌عمد گنگ می‌سازند. چرا ترک مرجان برای یوسف معامله با خدا بوده و چگونه او تبدیل به مرد خدا شده است؟ یا آن فضای عجیب سلاخ‌خانه ماهی‌ها چه ارتباطی با قصه دارد؟ یا رابطه برادر یوسف و مناسبتش با دیگر آدم‌های فیلم چیست؟ این‌ها کنار جزئیات دیگری مثل اکت‌های بزرگ‌نمایی‌شده بازیگران با آن کلوزآپ‌های طولانی و فریادهای بی‌دلیل و تمام‌نشدنی‌شان و درهایی که محکم کوبیده می‌شوند، نه در راستای پیشبرد روایت یا شخصیت‌پردازی هستند که فیلم را به همان ورطه رمزگشایی می‌کشانند، که به نظر  نمی‌آید حاصلش چیزی بیشتر از آنی باشد که در فیلم در برخورد اول به دست می‌آید.

به نظر می‌آید «روسی» خواسته با نیم‌گاهی به سینمای شرق اروپا پژواکی از فیلمی مثل «استاکر» باشد. حذف مکان و زمان، فضای سرد حاکم بر فیلم، ریل‌های قطاری که توماج را با خود می‌آورند، یا سونیا دختر کر و لال فیلم و جزئیاتی دیگر گواه این ادعا هستند. ناکجاآبادی به نام منطقه با آن بازی‌های مکانی و فضای رازآلودش که از دل خود قصه اصلی می‌آید و اصلا دلیل سفر کشف همین رازهاست، به‌هیچ‌وجه در حد یک پس‌زمینه باقی  نمی‌ماند، که بیش از هر مکان واقعی هم هویت پیدا می‌کند. به نظر می‌آید برخلاف فریادهای یوسف و دخترک در فیلم این صدا این‌بار پژواکی نداشته است.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها