تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۲۰ - ۱۸:۳۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 9539

محمدرضا گلزارمحمدرضا گلزار بازیگر فیلم روح الله حجازی شد. به گزارش سینماسینما ، درحالیکه روح الله حجازی مدتی است در سکوت خبری پیش تولید فیلمی با عنوان “گربه رو” (کَت‌ واک) را آغاز کرده به تازگی بازیگر اصلی اش را انتخاب کرده است.

محمدرضا گلزار ظاهرا با دست اندرکاران این فیلم به توافق رسیده تا ایفاگر نقش اصلی “گربه رو” باشد. فیلمی که هنوز جزئیاتی از خلاصه داستان و عوامل دیگرش منتشر نشده و از روی نام عجیب و غریب اش می توان حدس زد که مضمون متفاوتی دارد. حجازی خود نگارش این فیلمنامه را برعهده داشته است. پروانه ساخت این فیلم حدود یک ماه قبل به تهیه کنندگی خود حجازی از سوی اداره نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد صادر شده است.

دست اندرکاران فیلم در تلاشند “گربه رو” را نیمه بهمن ماه کلید بزنند. گروه این روزها سرگرم انتخاب بقیه بازیگران و عوامل پشت دوربین هستند و همزمان بازبینی لوکیشن ها را انجام می دهند. قرار است تمام صحنه های فیلم تازه روح الله حجازی در تهران فیلمبرداری شود.

فیلمبرداری “گربه رو” در حالی قرار است بزودی در تهران آغاز شود که روح الله حجازی به تازگی ساخت یکی از اپیزودهای فیلم “هیهات” را به پایان رسانده است. فیلمی که قرار بود در جشنواره امسال به نمایش دربیاید اما طولانی شدن مراحل فیلمبرداری و بازبینی نسخه ناقص فیلم باعث شد این فیلم نمایشی در جشنواره امسال نداشته باشد. محمدرضا گلزار نیز قبل سفرش به هند و بازی در “سلام بمبئی” در “گربه رو” بازی خواهد کرد. گلزار چند ماهی بود که در انتظار کلید خوردن این فیلم بود که به دلیل عدم صدور روادید تولید آن به تعویق افتاد.

منبع روزنامه سینما

لینک کوتاه

نظرات شما

  1. لیلا خرقانی
    ۱۵, تیر, ۱۳۹۵ ۱۱:۰۱ ق٫ظ

    به نام خدا
    نویسنده: لیلا خرقانی
    تاریخ: ۲۷/۳/۱۳۹۵
    ظاهر در مقابل باطن
    از آنجا که انسان خود را در انجام هر کاری مجاز می داند و بین نیت واقعی و آنچه به زبان می آورد تفاوت بسیار است، دسترسی به حقایق سخت و گاهند برای همیشه ناممکن می شود. مرگ ماهی ساخته روح الله حجازی گره کوری را می افکند که بی شک گره گشایی آن دشوار و راهی باقی نمی گذارد جز پذیرفتن و اندیشیدن. خط داستانی فیلم یک معنای ظاهری دارد و یک معنای واقعی، و تنش فیلم از کشمکش این دو سرچشمه می گیرد.(ظاهر در مقابل باطن.) مری رابرتس راینهارت می گوید: یک داستان اسرار آمیز در واقع در بردارنده دو داستان در یک داستان است، داستانی اتفاق افتاده و داستانی که به نظر می رسد رخ داده است. مرگ ماهی در حقیقت از همین الگو پیروی می کند، نحوه پرداخت داستان به درستی شاهد این ادعاست. داستانی که اتفاق افتاده: مادر می میرد و خدمتکار(لیلا) به فرزندان خبر می دهد، مادرشان شفاهی به او وصیت کرده سه روز بعد از مرگ در خانه نگهداری و سپس با حضور اقوام تشییع شود. داستانی که به نظر می رسد رخ داده: صحت وصیت مادر یا توطئه خدمتکار که حجازی سعی دارد تنش خوبی بین فهم پاسخ، درک و اثبات غیر ممکن آن ایجاد کند. دسترسی به مادر دیگر امکان پذیر نیست و لیلا خود را مجاز می داند بدون هیچ ترس و واهمه ای از خطر لو رفتن، هر سخنی را به نقل از مادر بگوید. لیلا می گریزد و تا زمانی که هست کسی نمی تواند با تمام قاطعیت، همانطور که مارک تو این می گوید: زندگی چیزی نیست جز مبارزه میان عاطفه و عقل، پرده از راز بردارد. فیلمساز تنها به این موضوع نپرداخته، دغدغه های بسیاری در فیلم مشهود است. فیلم آمیزه ای از: دروغ ، پنهانکاری ، کشف حقیقت ، طلاق ، گسست ارتباط زناشویی و روابط خانوادگی و فامیلی ، یاس ، پوچی ، حرمت شکنی ، عدم قطعیت ، دغدغه های نسل جدید ، امکان ناممکن ها ، فراق ، سردرگمی ، غفلت و غافلگیری ، قضاوت و هشدار… داستان با ارائه ای از رمز و راز آغاز و تا پایان ادامه دارد. ما حدس هایی می زنیم، نتیجه هایی هم می گیریم و اتهاماتی را هم وارد می کنیم، اما با تمام این اوصاف جوابی نداریم که کاملا پاسخگوی همه چیز باشد. توبیاس در کتاب بیست کهن الگوی پیرنگ می نویسد: داستان، مجموعه ای از وقایع است که همانند دانه های تسبیح به نخ کشیده می شوند. حجازی تسبیحی را برایمان به نخ می کشد که دانه های آن فوکوس نیستند، علاوه بر آن نخ را به عمد متناسب با پیچیدگی زمانه و روابط انسانها پاره می کند. توبیاس می گوید از وقتی انسان کم کم پیچیده تر شد، چیستان ها هم به شکل های بسیار پیچیده تری توسعه یافتند. امروزه چیستان به راز یا معما تغییر شکل داده و به مهارت و تامل بیشتری در فکر کردن و حل آن نیازمند است. البته توبیاس در ادامه اضافه می کند درجه دیگری از معما وجود دارد که حل کردنش غیر ممکن و شاید هدف حل کردن آنها نباشد، بلکه فقط باید درباره شان اندیشید. هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. از آنجا که مرگ ماهی پایان بازی دارد و معماهایی با پایان باز جواب مشخصی ندارند و پایان باز به منظور عدم هیچ نتیجه ای نیست، پس بهتر است به جای اینکه بخواهیم همه چیز در فیلم برایمان تطبیق داده شود به این فکر کنیم چرا هیچ چیز با هم تطبیق نمی شود. چرا دوربین بدون هیچ حرکتی کارکترهایی به تصویر می کشد که گرچه قاب دوربین ثابت است اما شخصیت های آن به نوعی دچار بی ثباتی، سردرگمی و در حین اینکه کنار هم هستند، از یکدیگر دورند. عدم حرکت دوربین که متناسب با ریتم داستان است، مخاطب را دعوت به تامل و کاوش در ذهن و درونیات شخصیت ها می کند. مسلما مشاهده کامل لایه های پنهان آنها ممکن نیست، ولی آنچه مهم است ، تمرکز ، هشدار و حداقل جستجو برای درک معانی و دریافت پیام برای خود می باشد. شخصیت ها بیشتر از ما می دانند و گاهی شخصی از دیگری بیشتر و یا کمتر. اطلاعات محدود و بیان آنها رازگونه است. عدم رویارویی، تظاهر به ندانستن، طفره و فرار از پاسخ نمی گذارد منجر به یک راه حل پایانی شویم که در آن مسائل فاش و به روشنی بیان شود. پیچی در داستان وجود دارد که مانع رفع تمام ابهامات و شناسایی هویت شخصیت ها می شود. داستان ، سوالات (چه کسی) ، (چه چیز) ، و از همه مهم تر (چرا) را در هم تلفیق می کند و در نهایت با تمام قاطعیت نمی توان به قضاوت نشست. تنها در حد حدس و گمان امکان برداشت وجود دارد. منصفانه نیست به همه چیز شک کرد اما عاقلانه اش این است به همه چیز شک کنیم. لیلا مدعی می شود نشانه های موجود در خانه گواه بر این است چند روز قبل از مرگ مادر فرهاد آنجا رفته، فرهاد منکر آمدنش می شود و لیلا اضافه می کند شخصی وارد اتاق آقاجون شده و اتاق را بهم ریخته و به خیالش فرهاد بوده. بر فرض گفته لیلا صحیح و فرهاد آمده باشد، کسی که قصد انجام کار پنهانی داشته باشد طبیعتا نباید از خود سند و مدرک بجا بگذارد. از لیوان چای گرفته تا جعبه شکلات(همیشگی) و بهم ریختن اتاق که به راحتی می شود برای لو نرفتن مرتب شان کرد. بهرام از لیلا می پرسد وقتی می داند در اتاق قفل است، چه لزومی دارد در را چک کند؟ لیلا پاسخ می دهد مادرجون به اتاق آقاجون حساس هستند، برای اطمینان مدام در را چک می کنم. با استناد به گفتار لیلا اگر مادرجون به اتاق حساس هستند، چرا از لیلا نخواسته دوباره اتاق را مرتب کند؟ اگر قصد بر این بوده مسبب آن را به کسی نگویند بنابراین چه لزومی دارد اتاق بهم ریخته باقی بماند، منتظر چه اتفاقی بوده اند؟ لیلا به رعنا خبر می دهد مادر اواخر عمری از خوردن دارو امتناع و پنهان از چشم او داروها را بیرون می ریخته. رعنا در جواب از او می پرسد چرا تاکنون چیزی به آنها نگفته. لیلا بهانه می آورد ترسیده مادرجون ناراحت و عصبانی شود. به راستی لیلا که ادعای وظیفه شناسی دارد، در قفل شده را چک می کند و از طرفی خبرچین است و وظیفه اش پرستاری از مادر بوده، چطور می شود چنین مسئله بزرگی را تا به حال به فرزندان خبر نمی دهد؟ چطور می شود با دیدن وضعیت اتاق و سکوت مادر ، با وجود یک لیوان چای و جعبه شکلات به جمع بندی می رسد فرهاد آنجا بوده و برای مطمئن شدن با فرهاد و خبرچینی با تهمینه تماس نمی گیرد؟ لیلا اخبار را دیرتر از زمانی که موظف به اطلاع دادن است به فرزندان خبر می دهد. اطلاعاتی می دهد که نمی توان به معنای واقعی به صحت داشتن آنها پی برد. مادر مرده و او خود را مجاز می بیند بدون هیچ ترس و واهمه ای از خطر بر ملا شدن حقیقت هر سخنی را بگوید. حتی نحوه وصیت مادر که شک برانگیز است. چرا مادر باید چنین وصیتی را بکند، جمع کردن اعضای خانواده دور هم و یا زمان مناسب برای فرار لیلا که آیا مادر تا این حد بدون در نظر گرفتن شرایط، دوستدار و بدهکار لیلا بوده که با وجود بخشیدن نیمی از اموال برای فرارش چنین برنامه ریزی می کند و آیا جز این وصیت لیلا راه حل دیگر و آسان تری برای فرار نمی توانست داشته باشد؟ آیا به گفته رعنا مادر قصد مجازات خود را داشته و چرا باید داشته باشد. فریده به این باور رسیده ما که ناخواسته به این دنیا آمده ایم و چون زندگی تلخ و پوچه، چرا باید کس دیگری را به این دنیا اضافه کنیم. آیا مادر خود را بخاطر باور فریده بازخواست و تنبیه کرده. مادر صاحب پنج فرزند است که هر یک به نوعی دارای مشکل هستند تا جایی که دختر کوچک خانواده به پوچ گرایی رسیده. بهرام طلاق گرفته، تهمینه زخمی در گذشته دارد، همسرش فوت شده و فرزندانش را همسر دومش رضا پدری می کند، تعادل روحی ندارد همانند فرهاد تندخو و عصبی است. رابطه دور فرهاد با همسر و دخترانش که حکایت از اضمحلال خانواده را دارد. رامین دور از خانواده در غربت زندگی می کند و به نظر می رسد نگاه دیگری به مهناز داشته و دارد، نگاهی که فراتر از نسبتشان است. با تمام این پرسشها و مفروضات شاید لیلا دروغ گفته و پرسشهای دیگری در کار باشد و چرا باید دروغ بگوید؟ زمان مناسب برای گریختن یا اینکه تا جایی پیش رویم که لیلا را متهم بدانیم. اتهام به جرمی بزرگتر که نمی شود کشف و برملا کرد. رعنا در آشپزخانه از او می پرسد چرا مادر چنین وصیتی کرده. لیلا پاسخ می دهد لابد خواسته رامین هم باشد. رعنا می گوید می گذاشتیم سردخانه تا رامین هم برسه. لیلا که جوابی ندارد، به نمی دانم، و اینکه عین وصیت مادر را گفته بسنده می کند. لیلا با رفتن مادر به سردخانه مخالف است. اگر مادر به سردخانه می رفت لیلا باز هم می توانست تا موقع آمدن رامین به بهانه دیدار خواهرش بگریزد. لیلا از قبل اتاقش را تخلیه و اسبابش را برده، حتی رختخواب و لباس هایش را… رامین بیان می کند لیلا چند روز قبل با خواهرش خداحافظی کرده. مگر لیلا از موقع مرگ مادر با خبر بوده که اتاقش را تخلیه و با خواهرش خداحافظی کرده. البته می توان برداشت کرد خواهر لیلا دروغ گفته و لیلا بعد از فرار پیش او باشد. اما چرا باید بگوید چند روز قبل خداحافظی کرده که زمینه شک و تردید فراهم کند. شواهد این اجازه را به ما می دهد که برداشت کنیم لیلا زمان مرگ مادر را می دانسته یا بگوییم نحوه مرگ مادر مشکوک است یا می شود این طور برداشت کرد همانطور که رامین می گوید لیلا بدون اجازه مادر نمی توانسته اسبابش را ببرد، پس لابد مادر از حال و اوضاع وخیم خود با خبر بوده و از لیلا خواسته اسبابش را زودتر ببرد. کدام برداشت درست تر است و چرا لیلا پنهانی به تهمینه خبر می دهد که فرهاد از رضا خواسته آمبولانس خبر کند. اگر فرض بگیریم لیلا وصیت را به این دلیل گفته که زمان فرار داشته باشد، حال که دارد می رود دیگر چه لزومی به خبرچینی است. رفتار و اظهارات لیلا مشکوک است، همان گونه که رفتار و گفتار باقی اعضای خانه شک برانگیز است. چه کسی پیش مادر رفته؟ آن کس به دنبال چه چیزی بوده و چرا؟ شاید اصلا کسی نرفته! چه کسی و چرا گفته بچه بهرام در دعوا سقط شده؟ پای لیلا و رعنا در میان است، کدام یک دروغ گفته؟ مرگ میو با مرگ مادر چه ارتباطی دارد؟ بین بهرام و لیلا در گذشته چه اتفاقی افتاده که بهرام از او کینه به دل دارد؟ چه کسی و به چه منظور عکس های خانوادگی را از آلبوم برداشته و چرا عکسها لای کتاب از اتاق فریده سر در می آورند. شاید فریده آن روز پیش مادر بوده و شاید تمام آن از سوی شخصی برای گمراه کردن، صحنه سازی است. فریده چرا از روزبه قول گرفته، برای خودکشی نافرجامش یا باردار بودنش که سعی دارد از همه پنهان کند و احتمالش بیشتر است، یا برای همه چیز که روزبه درباره او می گوید فریده عادت دارد برای همه چیز قول بگیرد. تسبیح یسر رضا کی پاره شده؟ مشخصا همان روز پاره نشده، روزبه از او می پرسد اومدنی تسبیح دستت نبود، رضا می گوید قبلا، و یکباره حرفش را پس می گیرد و همچنین تهمینه در گلخانه از او می پرسد مگر تسبیح اینجا پاره شده؟ رضا جواب نمی دهد و می رود. آیا رضا پنهانی مثل مهناز به دیدار مادر می آمده؟ و شاید آن روز رضا پیش مادر بوده! رعنا در بحث از فرهاد می خواهد زن دیگری بگیرد تا صاحب فرزند پسر و نسلشان ادامه دار شود. فرهاد که مشخص است از چیزی با خبر و گفتگویی بین او و مادر صورت گرفته، به رعنا می گوید تو اومدی اینجا خودتو واسه مامان لوس کردی. رعنا سریعا می پرسد مگه مادرجون چیزی بهت گفته. در نهایت فرهاد که متوجه اشتباهش می شود با لحنی حاشا کننده جواب می دهد. آیا می توان برداشت کرد آن روز فرهاد به خواست مادر آنجا رفته تا درباره ازدواج مجدد صحبت کند؟ اما چرا از خود مدرک به جا گذاشته! نگاه های معنادار لیلا به فرهاد مخصوصا موقع رفتن داخل اتومبیل چه مفهومی را می رساند؟ تصویر مرد و زن زیر ترک های دیوار در اتاق لیلا حاوی چه پیغامی است؟ لیلا سالها تنها زندگی می کرده و به نظر می رسد قلم دستش رویای ترک خورده خود را زیر ترک های دیوار به نقاشی کشیده. البته نقاشی خارج از اتاق لیلا مفهوم گسترده ای دارد که یکی از مضامین فیلم و در سینمای حجازی دغدغه است. ترک برداشتن ارتباط زناشویی یا بهتر است بگویم پوسیدگی رابطه ها… مرگ ماهی گرچه روایت گنگی دارد اما این گنگ بودن هم واقع بینانه و هم تهی از مفهوم نیست. (کار نقد پرداختن به زنجیره ی معناهای ممکن است.) انسان عصر حاضر پیچیده رفتار می کند و از اصول اولیه و اخلاقی غافل است. گرچه تکنولوژی پیشرفت کرده و به مراتب ابزار ارتباطی بیشتر… ولی انسان هر روز تنهاتر و به نوعی مرموزتر می شود. علیرضا داودنژاد در فیلم کلاس هنرپیشگی بیان می کند تنهایی به معنای نداشتن خانواده نیست، دردآورتر از آن احساس تنهایی با وجود داشتن خانواده است. نوه بزرگ خانواده و روزبه اعتراض دارند اینجا آدمها همدیگر را نمی فهمند. شخصیت ها آنقدر تنها و کم حوصله هستند که پیگیر قضایا نمی شوند، تنها با لحنی بازجویانه آن هم نیمه رها می کنند. شبهاتی که می شد بعضی از آنها در گفتگویی جمعی و ارتباطی سالم حل شود. شخصیت ها آنقدر درگیر مشکلات شخصی هستند که نسبت به نزدیکان خود بی تفاوت شده اند. دختر فرهاد از رامین آدرس سایت اصلی لاتاری را می خواهد و رامین بدون هیچ گفتگو و راهنمایی آدرس را می دهد. و چیزی که جالب توجه است سکوت پدر در برابر این صحنه است. داخل اتومبیل وقتی جواب بهرام را نمی دهد که فندک را از کجا آورده، بهرام هم صراحتا می گوید: به من چه سیگار بکش. پدر بی تفاوت و با فرزندش دچار بن بست ارتباطی شده، در نتیجه چه توقع از عموها که به سبب مسئولیت پذیری در جایگاه های بعدی قرار دارند. وقتی بهرام نمی داند سطح تحصیلات خواهرش تا چه میزان است دیگر چه توقع. یکی از دیالوگ های به ظاهر ساده اما خوب فیلم گفتگوی بهرام و روزبه است. روزبه از بهرام می پرسد سیگار چه مارکی می کشد. بهرام می گوید برای تو چه فرقی میکنه. و در ادامه بهرام از روزبه می پرسد روزی چند تا می کشد. و این بار روزبه پاسخ می دهد برای تو چه فرقی میکنه. واقعا برای همدیگر چه فرقی می کند روزی چند تا و چه مارکی بکشند. آنها که سال به سال همدیگر را به اجبار می بینند و در حین اینکه با هم هستند از هم دورند، چه فرقی می کند نگران یکدیگر باشند. جز اینکه وقتی پیش هم هستند فقط با گفتن چنین کلماتی به ناچار ارتباط برقرار کنند.
    سرانجام مادر با گذشت سه روز دفن می شود نه با حضور فامیل، تنها با وجود فرزندان بدرقه می شود. با تمام کشمکش و حدس و گمان ها وصیت مادر کاملا انجام نمی شود. تهمینه برخلاف اینکه خواستار است کاملا باید به وصیت عمل و انجام وصیت جز شرعیات است و حد وسط هم ندارد، انجام تکلیف نمی کند. لیلا در حضور جمع اذعان می کند مادر وصیت کرده سه روز بعد مرگ در خانه نگهداری و سپس موقع تشییع باقی فامیل با خبر و حضور داشته باشند. رعنا از تهمینه می پرسد چه کسانی را می خواهد به مراسم دعوت کند و آیا قصد ندارد به عمه خبر دهد. تهمینه پاسخ می دهد نمی داند چه کسی را دعوت کند یا نکند، و مگر عمه به مادرشان یکبار سر زده. با اظهارات لیلا، مادر خواسته همگان دعوت شوند نه اینکه تهمینه به صلاح خود انتخاب کند. اگر انجام وصیت جز شرعیات و حد وسط ندارد، پس چگونه به بخشی از وصیت عمل و شرعیات بنا بر عقاید شخصی تغییر می کند. احتمالا قضاوت بهرام درباره او صدق می کند. تهمینه نه فقط بخاطر مادر بلکه برای رهایی از عذاب وجدان و به جبران عملکردش در گذشته خود را مقصر می داند.
    بعد از تماشای فیلم در سینما عده ای از مخاطبین عقیده داشتند رابطه بین تهمینه و رضا ناباورانه، مضحک و نقطه ضعف فیلم محسوب می شود. چه طور رضا می تواند در برابر اخلاق ناپسند همسرش صبور و مهربان باشد. اتفاقا عقیده مخاطبین پرسش و مسئله خود فیلمساز است. بهرام در حضور جمع و هم در درد و دلی مردانه از رضا می پرسد چگونه می تواند تهمینه را تحمل کند. تهمینه از مهناز می پرسد چگونه توانسته بهرام را تحمل کند. رعنا در آشپزخانه به فرهاد شکایت می کند که از او می ترسد، بیست و شش سال عروس این خانواده است و واقعا نمی داند آیا دوستش دارند یا نه و آنها همه شبیه هم هستند. مشخصا تمام فرزندان خانواده نسبت به همسران خود تندخو و عصبی رفتار می کنند و همسران آرام تر و روحیه بهتری دارند. اما در نهایت نتیجه این نابرابری و یا بهتر است بگویم سواستفاده گری چه شده؟ بهرام طلاق گرفته و مهناز دلیل طلاقش را چنین مطرح می کند، دوست داشتنی که آزار دهد به چه درد می خورد. رعنا همسر فرهاد با کشیک دخترش پنهانی سیگار می کشد تا بر خشم و اعصابش مسلط شود. حس تنهایی و گریه پنهانی روزبه در اتاق که حکم تخلیه کردن خود را از فشار روحی و روانی دارد. و رضا که مدعی است با گرفتن جواب بله از تهمینه گره کوری را باز کرده. هر چند تلاش او برای باز کردن گره کیسه دارو بیهوده و در نهایت کیسه پاره می شود. صاحب اثر با تشبیه گره کیسه دارو به واقعیت و گره های زندگی اشاره به گره های کوری دارد که نه تنها مسببشان خود هستیم، علاوه بر آن توان و امکان گره گشایی وجود ندارد. مرگ ماهی درباره انسان است. انسانی که غفلت می کند و ناگهان غافلگیر می شود. و در اتمام صدای دختر کوچک فرهاد را هم نمی توان در پس زمینه نشنیده گرفت که اظهار دارد اصلا روح وجود ندارد، و در نمایی دیگر واکنش خواهر بزرگتر به گفته مادر(رعنا): الان روح مادرجون پیش ماست و ما را می بیند.
    لازم به ذکر است آقای فراستی در برنامه هفت مطلبی را از روی کاغذ درباره مرگ ماهی خواندن که فقط می توانم اینگونه درباره ایشان قضاوت کنم.(عقل و وجدان را می شود به عضله تشبیه کرد اگر هیچ وقت از آن استفاده نکنی کم کم ضعیف و ضعیف تر می شود.) آقای منتقد!!! به جای در خود ماندن به خودت بیا، چیزی دستگیرت نمی شود جز اینکه کمک می کنی خیلی چیزها دستگیرمان شود.
    پایان.

  2. وحید
    ۱۵, تیر, ۱۳۹۵ ۲:۱۱ ب٫ظ

    خیلی مدعی هستی یک بدعت جدید در سینما راه بی انداز نه تقلید از سینمای فرهادی

نظر شما


آخرین ها