تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۵/۲۱ - ۱۴:۴۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 62444

۶۳۶۳۷۷۹۵۹۰۱۰۷۷۷۲۰۶هاجر سعیدی مدرس و پژوهشگر فلسفه هنر با نگارش متنی درباره نمایش «گفت‌و‌گوی برجای ماندگان» به کارگردانی میلاد شجره٬ وضعیت شخصیت‌های قصه این نمایش را انتظاری برای رسیدن به «آن لحظه بزرگ» دانست.

 

 

 
به گزارش سینماسینما٬ در متنی که به قلم این پژوهشگر فلسفه هنر نوشته شده٬‌آمده است:

«آنکه در کار تامل است، اگر روزی خودش را به آب بسپارد سعی نمی‌کند شنا کند. تلاش می‌کند آب را درک کند و غرق خواهد شد.»
آنری میشو

«گفت‌و‌گوى برجاى‌ماندگان» وضعیت مطرودینی‌ست که پشت دیواری مانده‌اند، شرایطی تحت ‌نظارت را سپری می‌کنند و اکنون عده‌ای‌شان گرد آمده‌اند تا در پی شکایت از کارفرما یا مافوق‌هایی نظامی مجوزی برای عبور از دیوار بیابند. تمام اجرا حول این موقعیت استوار است: وضعیت انتظار برای آن لحظه بزرگ. The Moment. آن «لحظه‌ بزرگ همواره مورد انتظار» که این بار نیز برای هرکدام از شخصیت‌ها بسته به ‌میزان درک‌شان درنقطه‌ای متبلور می‌شود: آزادی از حدود دیوار و یافتن دلبسته‌ای، شکایت از صاحب‌کاران و دریافت اندک غرامت و آن رهایی بزرگ.

بله، این موقعیت تازه‌ای نیست، اما سیاست‌های اجرای آن هوشمندانه است، از آن نمونه‌هایی ست که سیاست‌های اجرا چه‌گونه می‌تواند سویه‌هایی رهایی‌بخش در متن بیافریند. هرچند قصد ندارم لذت دیدن‌ اجرا را با شرح و توضیح مکدر کنم اما نوشتن از این هوشمندی طراحی اجتناب ناپذیر است:

نمایشنامه در غشایی از استعاره فرورفته است. در بازیابی نسبت هرکدام از «بازماندگان» با امر زیسته‌مان، قشری از مطرودان و سرخوردگان و مبارزان قابل بازیابی‌اند. هرچند می‌توان گفت نمایشنامه دست به تولید شبکه‌ای از استعاره‌هایی آخرالزمانی و زوددریافت زده که منجر به تولید مدام معنا و نشانه‌هایی سرراست می‌شود، اما شخصیت‌های برکشنده و موقعیت‌های پرظرافتی از تضاد اخلاق عمومی و اخلاقیات شخصی مخاطب را مجذوب خود نگه می‌دارد.

در طراحی اجرا نیز شما با فضایی سرشار از ایده‌هایی مواجه‌‌اید که متکی بر دو استراتژی ‌است: یکی عینیت بخشی به آن فضای فروپاشیده‌‌ی متن که البته موفق است و دیگر خلق لحظاتی که اجرا درست روی سرحدات متن نمایشنامه از آن فراتر می‌رود: استفاده از تمهیدات ویدئویی، چرخش فوتوریستی «چشم‌انداز» مخاطب و استفاده از کارکرد پرده نمایشگر به‌عنوان یک سطح سوم ازتولیدمعنا که همواره هوشمندانه در مرز یک صفحه نمایشگر بازپرسی و بیرون‌افتادن ذهنی از «زمان» حرکت می‌کند.

و همین بخش از طراحی اجراست که درنهایت آن را رستگار می‌کند: مخاطب بارها در مواجهه با بسط زمان منفی قرار می‌گیرد، درست آن‌جا که روند خلق معنا مختل شده و زمان گریز، انحراف و خیره‌شدن هیجان‌انگیز در چشمان هیولا آغاز می‌شود. آنجا که مخاطب مجال یافته با آن حقیقت مواجه شود که درک واقعی هستی انسان باید بر غیبت بنیادین معنا استوار است، بر فراروی از درهای ادراک و آغاز برانگیخته‌گی‌های هیولاوار. فرصت نابی که در بهبوهه تئاترهای آسان‌دریافت و سرگرمی‌ساز به ظاهر حرفه‌ای کم‌تر اثر هنری به مخاطبش ‌هدیه می‌دهد. شما را دعوت می‌کنم به دیدن اجرا، به در معرض قرار گرفتن و شنیدن صدای سرمدی موج نو در بطن تماشاخانه شهرزاد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها