سینماسینما، آیدا مرادیآهنی
در رُمان آنا زگرس، نازیها آلمان را اشغال کردهاند و پناهندهها به فرانسه فرار میکنند، اما همانطور که زمانی کنستانتین در شعرش گفته بود، هیچکدام شهر و سرزمین جدیدی نمییابند. یهودی آلمانی بیسرزمینی را خوب درک میکرد. یهودی آلمانی در رمانش تکتک لحظات غریب بودن و گریختن را به گلمیخ یک عشق مرموز و نامعلوم آویخت. نداشتن سرزمین را به نداشتن عشق. شهر نامرئی را به عشقی ناپیدا. پتزولد در اقتباسش آن لحظات را اجرا کرد، اما قبلش از خودش پرسید اگر همان اتفاقها در قرن ۲۱ بیفتد چه؟ چه کسی مثل پتزولد جرئت چنین کاری را دارد که داستانی را با تمام اتفاقاتش از قرن ۲۰ به قرن ۲۱ بیاورد؟ اما کارگردان آلمانی چنان فروتنانه و حرفهای ما را وارد فضا میکند که هیچ نمایشی و وانمودنی در این جابهجایی تاریخی نمیبینیم.
تجربه ضدتاریخی پتزولد خیلی نرم و خیالانگیز بر تن داستان زگرس مینشیند. وقتی ابتدای فیلم، گئورگ را پشت پیشخان تماشا میکنیم، چقدر ژولی فیلم «آبی» را یادمان میاندازد وقتی پر از ملال در کافهای نشسته بود و در قهوهاش بستنی میریخت. وقتی گریختن همه زندگیاش شده بود. ژولی میخواست جای خودش زندگی کند و از مردهها فاصله بگیرد و گئورگ میخواهد از شهر مردهها بگریزد، اما مردهها به این راحتی دست از سر ما برنمیدارند. مگر زنده ماندن چقدر سخت است که باید جای یک مرده زندگی کرد؟ گئورگ این کار را میکند. حالا در شهر جدید، آدم دیگر/جدیدی است. نویسندهای با یک رمان که باید از این شهر هم بگریزد. این مارسی که پتزولد میسازد، شهر عجیبی است. نورهایش، رنگهایش، آدمهایش، همه انگار معلق در مایعی روشن و سبکاند. همه به مارسی پناه آوردهاند، اما مارسی شهرشان نیست. همه انگار در انتظاری کازابلانکایی رویایی را دنبال میکنند.
کافهای که گئورگ و ماری در آن به هم میرسند، مثل کافه ریک در کازابلانکا، انگار از جنگ و فراق مایلها فاصله دارد، ولی همیشه جنگ و فراق پشت در کافه مثل سگی خوابیده است.
ماری مثل یک شبح در این شهر میگردد. مثل شبح جنگْ سرگردان است. مثل خود انتظارْ حضورش سنگین است. زمانی نویسندهای را ترک کرده و حالا شبانهروز منتظر رسیدن آن نویسنده به مارسی است. شبیه لیسای «کازابلانکا» همیشه امید دردناکی -مثل اشک- توی چشمهایش دارد. اما مارسی، کازابلانکا نیست. همانطور که زمانی لارنس دارل گفته بود، آدمها وابسته یک شهر میشوند وقتی وابسته یکی از آدمهایش شدهاند. مثل دکتر وقتی ماری را یافته. اما گاهی توی این شهر پیدا کردن دیگران همان اندازه دردناک است که گم کردنشان. آدمهای فیلم پتزولد مدام همدیگر را گم میکنند. «انتقال» داستان گمشدههاست.
مردی هم که ماری منتظر فرار کردنِ با اوست، گم شده؛ شده یک شبح سرگردانتر و واقعیتر از خود ماری؛ یک مُرده. حداقل در کازابلانکا برای لیسا یک ریک وجود داشت، مارسی اما بیرحمتر است. در مارسی جای آن نویسنده، مردی آمده که حتی توان دادن خبر مرگ را ندارد. ماری هم مثل لیسا میداند که آدمهایی که دیگران را ترک میکنند، چه عذابی دامنشان را میگیرد. اما روگوفسکی بوگارت نیست. مثل او یکوری و محکم نگاه نمیکند. مشکلی ندارد با اینکه شکستها و غمها توی چشمهایش دیده شوند. مثل اریک -که به لیسا گفته بود- به ماری نمیگوید که اگر آن هواپیما الان برود و تو سوارش نشوی، پشیمان خواهی شد. او در یک لحظه از ماشین پیاده میشود، و میگریزد. بله، زمان داستان، زمان «کازابلانکا» است؛ اما دوران آن دوران نیست. آدمها بی کلمهای همدیگر را ترک میکنند. آدمها قبلا حرفهایشان را زدهاند؛ وقت قدمزدنها، توی بستر، وقت پرسه در شهر. دیگر موقع ترک کردنْ نیازی به گفتن علتها نیست.
بعدها، بعدها شاید مثل ماری در خیابان که راه میروند، با خودشان بگویند: «اونهایی که کسی رو ترک میکنند، تنهاترند. اونها ترانهای برای زمزمه ندارند.» گئورگ بارها آدمها را به خاطر خودشان ترک میکند. سخت است؟ اما آدمی که یک بار خودش را ترک کرده، میتواند. اریک چند بار لیسا را از دست داده بود و گذاشته بود برود؟ گئورگ هر بار که از ماری جدا میشود، مثل این است که از نو همه چیز را از دست میدهد. اینجاست که میشود با خودمان بگوییم شاید کنستانتین باید به شعرش خط دیگری هم اضافه میکرد؛ «عشق جدیدی نخواهی یافت.»
همه فیلم پتزولد با زیباییاش یک طرف و صحنه آخر یک طرف. آنجا که گئورگ مانند ابتدای فیلم دوباره در کافهای نشسته، منتها دیگر در جستوجوی رفتن و گریختن نیست. گریختن هم مثل بخت و عشق از او گریخته. کاری نمیکند، همینطور آرام نشسته. اما میشود گفت که منتظر نیست؟ میشود انتظار نداشته باشد دوباره آن شبح قرمزپوش عزیز را پشت شیشههای کافه ببیند؟ بله، کشتی رفت و گئورگ با گوشهای خودش بوقهایش را شنید و با چشمهای خودش دید که دور شد کشتی، اما چند بار تا حالا رفتههای این شهر دوباره برگشتهاند؟ آن نگاه پایانی؛ پر از رنج به بار نشسته از انتظاری جانکاه است. غم دارد و بیشتر از آن شادی؛ یک شادی شیرین غمانگیز.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- ولفگانگ بکر درگذشت
- یا بروید یا با صداقت بمانید!
- درخشش «ضدسیستم» در اسکار آلمانی/ بازیگر یازده سالهای که رقبا را از میدان به در کرد
- مراسم اسکار سینمای آلمان به صورت آنلاین برگزار میشود
- «تنهایی یک دونده سینما»/ نگاهی به یک فیلم واقعی نه آدامس نه چیزبرگر!
- معرفی سه فیلم آلمانی که در جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش در میآیند
- مرور سینمای آلمان و چین در سیوهفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار
- انیمیشنی درباره لیونل مسی؛ پخش «مسی و غولها» از تلویزیون دیزنی
- کدام شبکههای تلویزیونی ادغام یا منحل میشوند؟
- جشنوارۀ ملی تئاتر اقتباس افتتاح شد/ امید به حضور در خانوادۀ جهانی تئاتر با شناسنامه خاص خود
- فوت بازیگر سرشناس اسپانیایی؛ ماریسا پاردس درگذشت
- معرفی هیأت انتخاب بخش سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
- معرفی داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در فجر۴۳
- «کیک محبوب من»، رابطهای رویایی اما تراژیک
- لغو نمایش فیلم “آخرین تانگو در پاریس”
- اسطوره موسیقی هند و یکی از برجستهترین نوازندگان طبلا در جهان درگذشت
- بررسی «ازازیل» و «انجمن اشباح» در شورای صدور مجوز ساترا
- «عزیز» از چهارشنبه اکران میشود/ رونمایی از پوستر فیلم
- مرور آثار سینمایی، تئاتری و مستند «اینگمار برگمان» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- از ۵ دی ماه؛ «علت مرگ: نامعلوم» روی پرده سینما میرود
- بازگشت ژان کلود ون دام با کمدی اکشن/ «باغبان»، ژانویه، انحصاری در فرانسه اکران میشود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ نیکول کیدمن: در سال ۲۰۰۸ بازیگری را رها کردم/ فکر میکردم کارم تقریباً تمام شده است
- انتقاد روزنامه جام جم از تمسخر نام مریم و مسیحیت در فیلم صبحانه با زرافه ها
- بر اساس اعلام سامانه نمایش آنلاین نتفلیکس؛ کمک ۵۲ میلیون دلاری «صد سال تنهایی» به کلمبیا
- معرفی برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت هجدهم/ وزیر ارشاد: ما مسئولان خودنظامپنداری را کنار بگذاریم
- نگاهی به جذابیت های ماندگار «ریوبراوو» وسترن با طعم شکلات
- به هر داستانی نباید اطمینان کرد
- وزیر ارشاد : بعضی مسئولان خودنظام پنداری را کنار بگذارند