تاریخ انتشار:1397/12/07 - 18:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 107432

سینماسینما، فریبا اشوئی:

 

 

آرنولد هاوزر –نظریه پرداز هنری – معتقد است:”بحران فیلم که بنظر می رسد به یک بیماری مزمن مبتلا شده است ،بیش از همه ، حاصل این امر است که سینما هنوز نویسندگان خود را نیافته ،یا اگر دقیق تر مطرح شود ، نویسندگان راه خود را به سوی فیلم پیدا نکرده اند” راهی که به سوی فیلم ختم می شود دقیقاکجاست؟ نویسندگان متون سینمایی ما در کجای این راه قرار گرفته اند؟ فیلمنامه نویس خود سازنده مهم  این راه است و بخش مهم پی ریزی ومهندسی راه با اوست.امااز سویی این مهندس، اولین شخصی است که به محض شروعبرداشتن اولین گام ها و استارت فرآیند  نگارش، درگیر انواع ممیزی های اجتماعی، اخلاقی وشکل جامع تر آن دولتی می شود.فیلم نامه نویس صنوف زیادی را مگر در رویکردی مثبت و غیر منتقدانه ،نمی تواند سوژه  داستان خود کند.مشکل اساسی فیلمنامه نویسی فعلی در سینمای ما این است که طی سی و چند سال گذشته، به صورت دوره ای و مقطعی تحت الشعاع موضوعی خاص تعریف شده است.یعنی دقیقا بر اساس اهداف و سلایق خاص دم به دم تغییر کرده است .هرازگاهی موضوعات خاصی مطرح شده و فیلم های خاصی  هم راجع به آن ساخته شده اما بانگاه قالبا خط کشی شده.حقیقت این است که شخصیت پردازی به معنای جامع و کامل آن درفیلم های ما  وجود ندارد.فیلم نامه نویسی  که شاخصه اش پروراندن وبرجسته نمایی ابعاد شخصیتی قهرمان قصه اش  است،جز در موارد محدود مثل کاراکترسازی کودک و البته ابر قهرمانان،به لحاظ وجود خط کشی ها و قدرت بالای ممیزی ناگزیر ازمحدودیت یا توقف شده است.در اتمسفر اجتماعی که تعارفات و پرده پوشی ها رایج است و هنجارها  ومعارف اجتماعی  آن انتقاد ناپذیر است ،فیلمنامه نویس هم در مسیر همین محدودیت ها حرکت خواهد نمود . با این حساب داستان های او هم سرسری و بدون عمق خواهند شد.شخصیت های داستان هایش به آدم های دور از ذهن  ، باور نکردنی و منفعل بدل می شوند.با این مقدمه از میان فیلم هایی که در جشنواره سی و هفتم دیده شد،آمار نسبتا بالایی به این گونه فیلمنامه ها  و شخصیت ها اختصاص داشت.

ایده اصلی به کارگردانی آزیتا موگویی یکی ازهمین نمونه هاست. پیام فیلم درباره ورود ناسره ها به عرصه های  اقتصادی کشور است.اما همین ورود به خط قرمز برای کارگردان ونویسنده فیلم  کافی بنظر رسیده واز درگیری بیشتر با ایده و شخصیت هاامتناع می کنند .به همین دلیل تا آخر این حکایت خسته کننده و طولانی بیشتر درگیر حواشی (بویژه جهانگردی و…) داستان هستند تا ارائه یک داستان پرداخت شده  ومنسجم.داستانی که در آن سرو دمش بریده و شخصیت ها بدون شناسنامه و هویت بایک سری فرمول استراتژیک از آغاز تاپایان با مخاطب بازی می کنند و او ر از این کشور به آن کشور میهمان می کنند.ناگهان درخت به کارگردانی صفی یزدانیان از دیگر نمونه های محاق شده است که برای حرف زدن دست به دامن شاعرانگی شده و حرف های مولفش را باید در آشفتگی های ذهن کودکی که دلش نمی خواست هیچ گاه متولد شود جُست.در این فیلم شخصیت پردازی نویسنده  درون بی نظمی قالب بر قصه گنجانیده می شود تا پیام فیلم خیلیگل درشت نباشد.(البته این شیوه در اندازه و ساختار هنرتصویرمقبول است).

و اما دیدن این فیلم جرم است  از آن سوی پشت بام سقوط کرده است. آن قدر حرف می زندو حرف می زند و اسلحه می کشد ودرباره حفظ  ناموس شعار می دهدتا شاید، مخاطب باورش کند .اما این شیوه ، شیوه درست شخصیت پردازی نیست،بلکه این نمونه عینی تیپ سازی در سینمای امروز شده که جانشین ناشایستی برای شخصیت پردازی  است.دوستی می گفت فیلم مذکور یک آژانس شیشه ای  دیگراست که البته قیاس مع الفارقی است.اگرچه هردو فیلم محصول شرایط سیاسی واجتماعی کشوردرمقطع زمانی خاص خودشان هستند اما کاراکترهای آژانس شناسنامه و هویت دارند و این شناسنامه در فاکت های بیانی و عملیاتی اشان بر مخاطب عیان می گردد. حال آن که کاراکترهای فیلم دیدن این فیلم جرم است همگی تیپ هایی تک بعُدی، حراف و جو گیر هستند که فقط شعار می دهند و با همین شعارها هم قهرمان می شوند. با امواج به این سو و آن سو می روند و …

پس همان گونه که بالاتر اشاره شد قوانین اجتماعی که برپایه تعارفات و پرده پوشی ها ترسیم شده اند تا حد زیادی مانع از حرکت پویا وخلاق فیلمنامه نویسان خواهند بود .فیلمنامه نویسانی که روی یک خط مستقیم حرکت می کنند،خلاقیت نمی دانند و مهارت نمی آموزند،ناگزیر مخاطب را با فیلم هایی با موضوعات تکراری و شبیه بهم که موضوع همه آن ها به شکلی روتین ، بدون عمق سری دوزی شده اند مواجه می سازند .شخصیت ها هم به تبع ، در این فیلم ها  به آدم هایی دور از ذهن  ، غالبا باور نکردنی (ابر قهرمان)و یامنفعل بدل می شوند. ایده در فیلم های امروز سینمای ما متاعی است که نایاب شده است.همه فیلم ها  براساس ایده ناظر نوشته می شوند به همین سبب هم اکثراجهت دار شده اند.همین یکسویه نگری ذهن نگارنده را هم محدودخواهد نمود.(اعتیاد،خیانت،ازدواج سفید، اختلاس ….ویا لودگی در طنز،عمده ایده های قالب در سینمای امروز ما بوده اند) . فیلمنامه نویس باید با ایجاد ایده‌ و زندگی بخشیدن به داستان‌ و شخصیت‌ها در قالب فیلمنامه، درک آن را برای مخاطب فیلم ،ملموس‌ترکند. انتخاب یک ایده خوب و مناسب باعث می‌شود داستان بخوبی در ذهن فیلمنامه نویس نقش ببند و همین نقش به جا در ذهن صاحب قلم و ایده،کمک شایانی هم به فیلم و پذیرش آن از سوی مخاطب خواهد کرد.متاسفانه سینمای امروز ما به شیوه یکی بود یکی نبود روی آورده است.انگار که داستان به شیوه حکایت‌گویی مشق کند..آن زمان که حکایت‌های قدیمی را با هیجان می‌خواندیم می دیدیم که  نویسنده برای تاثیر بر شنونده ودریافت واکنش های اغراق‌آمیزش درگیرموقعیت سازی وحواشی قصه می شود.این رویکرد اغراق‌آمیز  در سینما، دقیقا در رفتار‌ها و دیالوگ‌های شخصیت‌های سینمای ایران بروز یافته است. .(تیغ ترمه کیومرث پور احمد،مردی بدون سایه علیرضا رئیسیان،جمشیدیه یلدا جبلی).

اما این ها چالش های جدی فیلمنامه در تولیدات سال جاری بودند. نمونه های موفقی نیز امسال در این حوزه مطرح بودند. ایده هایی که با بهر ه بری از عناصر مطلوب اجتماعی، فرهنگی،جغرافیایی و یا حتی سیاسی  پردازش شده بودند.نگارنده در این متون  سینمایی خوب، با همه مهارت های خود به میدان آمده  و رخ نمایی کرده بود.ازتیپ سازی عبور کرده واین بارشخصیت خلق کرده بود. با استفاده از رنگ، لباس، گریم، شیوه گفتاری ونیزاز لحاظ فیزیکی درونیات خاص و طبقهٔ اجتماعی خاص شخصیت را تصویری کرده بود.بازیگر هم برای ارائه این شخصیت هاو عینیت بخشی به آن ،به مدد همین خصلت ها و ویژگی های خاص جلوه نموده و بر دل و باور مخاطب فیلم نشسته بود.شخصیت هایی که در لحظه حضورداشتند ، گفت و گو و کنش و واکنش هایی داشتند که همه از جنس واقعیت بود و… نکته قابل تکرار و تاکید این است که شخصیت پردازی موفق در سینما ، شخصیت پردازی است که علاوه بر ژست و رفتار ظاهری ، چشم اندازهایی از سرشت و ماهیت وجودی و نشانه هایی از علت رفتاری هم در اختیار تماشاگر بگذارد تا او بتواند درباره شخصیت مورد نظر ، چه ویژگی ظاهری و چه ویژگی باطنی اش که در ذهن سازندگانش بوده ، دید بهتر ومفیدتری پیدانموده و در نتیجه قضاوت درست تری هم پیرامون شخصیت داشته  و با شخصیت بیشترهمراه شود. در واقع همه شخصیت ها بُعد تیپیکال و کلیشه ای خود را دارند .این بُعد باعث می شود تا شبیه خیلی از افراد قشر و گروه خود باشند اما وقتی به لایه های عمیق او پرداخته شود ، خاص و منحصر به فرد می شوند.از نمونه این شخصیت ها در مرور آثار تولیدی سینمای ایران در جشنوره سی و هفتم فیلم  فجر، می توان جلال در قصر شیرین،راضیه در قسم،فائزه در شبی که ماه کامل شد،سرگُرد دایره مبارزه با مواد مخدر در متری شش و نیم ، نعمت جاهد در سرخ پوست و… می توان نام بُرد.درستی اصول و چارچوب ساختاری تک تک این شخصیت ها در فیلم ،اقبال و باورمخاطب نسبت به  فیلم را گارانتی نموده و فیلم را به نمونه موفق و بحث برانگیز مخاطبان خاص و عام بدل نموده است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها