تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۲۳ - ۱۸:۳۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 103492

سینماسینما، علی‌اصغر کشانی:  «آهستگی» تازهترین مستند یاسر خیر پس از «روزگار نو»، «سه چنگ خاک»، «هامون عشق»، «مزرعهای که رویید و شهر شد»، «زمستان عشق» و «سایر قوانین» اثری درباره بیماری اماس با محوریت روابط انسانی و بنبستهای زندگی زناشویی است. دوربین خیر با انتخاب سوژهای مناسب هر چه بیشتر و بیشتر به تَرَک برداشتن احساسات و عواطف میان اعضای خانوادهای آسیبدیده از این بیماری نزدیک میشود. این واپسین اثر خیر، مستندی نمونهای از زندگی آدمهایی است که خیلی عریان از دغدغهها، دلواپسیها و دلنگرانیها و از حال و آینده خود میگویند. تلاش این گفتوگو واکاوی زوایای ژرفتری از زندگی این آدمها و دنیای مستندسازی خیر است.

چطور به ساختن اثری درباره ام‌اس علاقه‌مند شدید و این موضوع پاسخ به کدام دغدغه شماست؟

این مستند فقط درباره ام‌اس نیست، به نظرم بیشتر از هر چیز درباره روابط یک خانواده است که بیماری ام‌اس در آن تاثیراتی گذاشته است. می‌دانید که روابط در خانواده‌های امروز ایران، پیچیدگی‌هایی دارد که این مستند بر بخش کوچکی از آن نور می‌افکند و نمایشش می‌دهد. درهرحال، در جامعه ما اگر با چشم نیمه‌باز و وجدان نیمه‌بیدار زندگی کنید، موضوعات زیادی دغدغه‌تان می‌شود. پس از چشم باز و وجدان بیدار نپرسید!

 

 خانواده رضا از بین چند خانواده انتخاب شد و چه ویژگیهایی سبب شد این سوژه درنهایت انتخاب شود؟

از بین چندین خانواده‌ای که در مرحله پیش‌تولید با آن‌ها صحبت کرده بودم، خانواده رضا برای ساخت فیلم مناسب‌تر بودند. به خاطر این‌که مسائلشان مانند خیلی از خانواده‌های اطرافم بود. من می‌خواستم این وضعیت را نمایش بدهم، چون تا کنون به این شکل به آن پرداخت نشده بود. دلیل دیگرم این بود که رضا و فرزانه هر دو فعال اجتماعی بودند و به همین دلیل اجازه دادند از زندگی خصوصی‌شان فیلم ساخته شود تا شاید این ۲۶ سال زندگی مشترک آن‌ها تجربیاتی را به نسل جوان‌تر منتقل کند. من بیش از هر چیز به این روح بزرگ و ازخودگذشتگی احترام می‌گذارم. از شما چه پنهان، من به همراه گروه فیلم‌سازی‌ام در طول ساخت «آهستگی» از آن‌ها بسیار آموختیم.

 

 چرا برای این ماجرا روایت خطی و سرراست را انتخاب کردید؟ به نظر خودتان این مستند حاصل چه جور تجربهگرایی و هنری است؟

روایت و ساختار هر مستند از دل موضوع و شیوه زندگی شخصیت‌ها بیرون می‌آید. این‌طور نیست که من از قبل قالب و ظرفی را آماده کرده باشم که متفاوت و عجیب باشد و بعدا موضوع را در آن بریزم . بنابراین ساختار و فرم و لحن این مستند آهسته و پیوسته شکل گرفت و به صورت نهایی خود رسید. از طرف دیگر، به نظرم تجربه‌گرایی فقط به شکل و ظاهر یک فیلم نیست، بلکه وقتی یک فیلم‌ساز به بخش‌های تاریک و ناشناخته جامعه‌اش یا شخصیت‌ها نور می‌افکند و آن‌ها را بر پرده نمایش می‌آورد، دارد تجربه‌گرایی می‌کند. وقتی بیشتر موضوعات مستند‌های این روزها تکراری و قابل حدس شده‌اند، وقتی بیشتر سفارشات مستند از ارگان‌های حکومتی و دولتی حول و حوش چند موضوع محدود است، وقتی سرمایه‌گذار در این مملکت پیدا نمی‌شود تا روی موضوعات روز و مورد نیاز مردم سرمایه بگذارد و باعث ساخت فیلم‌های مستقل شود، در چنین اوضاعی اگر فیلم‌ساز از پول توجیبی‌اش فیلم بسازد، هم هنر کرده و هم تجربه!

 

 چرا اینقدر صریح و بیپرده وارد زندگی این آدمها شدید؟ این اعتماد و همکاری چطور شکل گرفت؟

برای این‌که وقتی موضوعی را باز می‌کنید و می‌خواهید جنبه‌های مختلفش را بررسی کنید، دیگر جای تعارفی باقی نمی‌ماند. پس باید مثل هر موضوع دیگری بی‌طرفانه شروع به کنکاش درباره علت رفتارها و وقایع کنید. باید هر چه پیرنگ به پیش می‌رود، داستان را عمیق‌تر کنید. به نظر من این عمیق‌تر شدن از بیرون زندگی شخصیت‌ها نمی‌آید، بلکه باید در دل موضوع نهفته باشد و به محض بروز به آن ساختار لازم را داد.

 چرا خانواده رضا تا این حد عریان با شما همکاری کردند و چه چیزهایی دست به دست هم داد تا این میزان همه مشکلات زندگیشان را جلوی دوربین بیان کنند؟

دلیل همکاری‌شان این بود که موضوع فیلم در راستای اهداف شخصیت‌های اصلی فیلم بود. خود رضا و همسرش فعال اجتماعی هستند و فیلم را برای جامعه امروز ما مفید می‌دانستند. البته خصوصیات دیگرخواهی و تلاش برای بهتر شدن جامعه اطرافشان هم مزید بر علت شد. آن‌ها در یک جامعه سنتی، سنت‌شکنی کردند و از مسائلی گفتند که دیگران جرئت گفتنش را نداشته و ندارند. رضا و فرزانه برایم انسان‌های پیش‌رو و قابل احترامی هستند.

 

 چرا گاه خودتان به عنوان کارگردان در زمانهای تنهایی وارد ماجرا میشوید و با شخصیتها حرف میزنید، از آنها سوال میپرسید و پای درددل آنها مینشینید؟

برای این‌که موضوعات بیشتر باز شوند و از انگیزه رفتار شخصیت‌ها بیشتر آگاه شویم. این هم نمونه‌ای است از ساختار مستند‌های این‌چنینی که به‌آهستگی شکل می‌گیرد و در پایان به این صورت نهایی درمی‌آید. در چنین مستندی عناصر کوچک در کنار هم نظم می‌گیرند و یک کل واحد را تشکیل می‌دهند که این کل درنهایت باید بتواند در تماشاگر احساس ایجاد کند و آن احساس در گذر زمان منجر به شکل‌گیری اندیشه شود.

 

  «آهستگی» درباره اماس است، درباره مردی که شش سال با مشکلات این بیماری دست به گریبان است. به نظرتان مشکلاتی که این آدمها با آن دستوپنجه نرم میکنند (از دست دادن شغل، از دست دادن منبع درآمد، خیانت و…) محصول این بیماری است، یا میتواند حاصل اشتباهات طبیعی در ارتباط آنها باشد؟

«آهستگی» هم همین سوالات را مطرح می‌کند و در پی یافتن جواب ساده و مستقیم نیست. برای این‌که جهان اطراف ما هم ساده و علت‌هایش یک‌سویه نیست و هر پدیده‌ای که شکل می‌گیرد، دلایل مختلفی دارد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا نطفه یک اتفاق بسته شود، اما ما آن اتفاق را یک‌مرتبه و غیرمترقبه می‌بینیم. بنابراین فیلم دلایل مختلف، تصمیم‌ها و رفتار آدم‌ها را در کنار هم می‌چیند و به پازلی می‌رسد که حل آن برای تماشاگر پرسش‌گر و اهل اندیشیدن دشوار نیست. این تماشاگران همیشه قابل احترام‌اند.

 

 «آهستگی» از ماجرای اماس کمکم وارد جریان طلاق و مشکلات جدایی رضا و فرزانه پس از ۲۶ سال زندگی میشود. این موضوعی از پیش تعیینشده در این مستند بود، یا این ماجراها به طور طبیعی و اتفاقی و با گسترش داستان رخ میداد؟

همان‌طور که در فیلم هم معلوم است، موضوع از پیش تعیین‌شده نیست و به‌تدریج شکل گرفته، ولی علامت‌های توفان وسط دریا را از ساحل آن می‌توان فهمید. بنابراین هم شخصیت‌های فیلم و هم گروه فیلم‌ساز می‌دانستند که توفان‌هایی در راه است، اما هیچ‌کدام ما علم و اطلاعی از این‌که نتیجه به کجا ختم خواهد شد، نداشتیم.

 

 تولید این مستند از نظر زمانی چند وقت طول کشید و این مدت زمانی چقدر لازم و کافی بود؟

یک سال تحقیقات آن و سه سال ساخت فیلم طول کشید و با توجه به این‌که فیلم درباره رابطه آدم‌ها و تصمیم‌هایی است که به مرور می‌گیرند، بنابراین ساخت آن به درازای زمان تصمیم‌هایشان کشیده شد و با شخصیت‌ها و فراز و فرود زندگی‌شان همراه شد.

 

 در زمان جدایی رضا از فرزانه، فیلم سراغ هم زن و هم مرد میرود و رضا درباره فرزانه و فرزانه درباره رضا اظهار نظرهای جزئی میکنند. مرد زن را به خیانت و زن مرد را به رابطه و تاثیرپذیری از مادرش متهم میکند، مرد دستنوشتههای زن را بهانه میکند و او را به غمانگیز و سیاه دیدن اطرافش متهم میکند. این روند برای این بود که یکجور کشمکش بیشتر شکل بگیرد، یا فرایند این ارتباط به اثر عمق بیشتری میدهد؟

گروه فیلم‌ساز در این روند دخالتی نداشتند و فقط این لحظات ثبت شدند و کنار هم ساختار گرفتند و تشکیل کلیت فیلم را دادند. ما کارمان این بود که به شکلی عادلانه حرف‌ها و دلایل دو شخصیت اصلی فیلم را بشنویم و به آنان فرصت دهیم تا نظرات و جهان‌بینی خود را بیان کنند. اگر شخصیت‌ها تصمیمات دیگری می‌گرفتند، مسیر فیلم هم عوض می‌شد و به سمت دیگری می‌رفت. فیلم کنونی حاصل تصمیمات و گفته‌های شخصیت‌های فیلم در آن مقطع زمانی است.

 

 به نظرتان ماجرای جدایی آنها چقدر به تعارضهای کنونی زندگی سنتی و مدرن در شهرها و آدمهای کنونی ارتباط داشت؟

فکر می‌کنم این هم یکی از دلایل است، نه همه‌اش، اما به نظرم دلیل محکمی است، چراکه جامعه امروز ایران به سمت حقوق‌مداری میل دارد. در صورتی که جامعه سنتی تکلیف‌مدار بود، یعنی زن و مرد و فرزند مکلف بودند وظایفی را انجام دهند، اما مثل هر پدیده پویای دیگری مرور زمان در آن تغییراتی داد و به شکل امروز درآمد، که هر کس حقوق خود را طلب می‌کند. حتی به آن‌جا رسیدیم که حیوانات و گیاهان هم حقوق خود را دارند و احتمالا در آینده ربات‌ها و پدیده‌های نوظهور دیگر هم حقوق خود را خواهند داشت. این لیبرالیسم محصول زندگی مدرن است، همان‌طور که زندگی مدرن هم حاصل لیبرالیسم است و مثل همه پدیده‌های عالم این دو نیز بر هم تاثیرات دو طرفه دارند و از هم‌آغوشی آن‌ها فرزندی حاصل می‌شود که زندگی امروزمان است. بنابراین حقوق‌مداری و این‌که زن و مرد امروز در خانواده حق خودشان را می‌خواهند، یکی از دلایل بروز مشکل در جوامع سنتی در حال گذار است.

 ما تصویر با جزئیاتی از رضا میبینیم از گفتوگوی تلویزیونی تا کوهنوردی دستهجمعی، از شرکت در مراسم مختلف تا شنا کردن در استخر، از خرید عید تا حضور دستهجمعی لب ساحل، اما چرا با وجود تلاشهای اجتماعی فرزانه از جمله فعالیت در حوزه کودکان کار، فاقدین شناسنامه و زنان بیسرپرست هیچ تصاویری از فعالیتهای او نمیبینیم؟

برای این‌که مستند در ابتدا درباره رضا و فعالیت‌ها و زندگی‌اش بود و با ورود همسرش شکل دیگری به خود گرفت و به مسیر اصلی‌اش افتاد. همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم، شکل اصلی این‌گونه مستند‌ها را لحظات زندگی و تصمیمات شخصیت‌ها می‌سازد. از طرفی «آهستگی» درباره رابطه رضا و فرزانه و تاثیراتش بر خانواده آن‌هاست و فقط مربوط به یک شخصیت نیست. به همین خاطر در حد توان سعی شده تا نکات لازم برای شناخت هر دو شخصیت کنار هم چیده شود. برای همین هم این نکات بیشتر از هر چیز ممکن بود توضیح واضحات باشد.

 

 موسیقی «آهستگی»، خیلی به حالوهوای آدمها و فضای اثر نزدیک است. این ملودیها چطور شکل گرفت و منعکسکننده چه زوایایی از زندگی این آدمهاست؟

این موسیقی حاصل ذهن خلاق آهنگ‌ساز اثر، پژمان خلیلی، است که دو قطعه بسیار درست و تاثیرگذار خلق کرد که هر بار آن را می‌شنوم، فکر می‌کنم ساختار درستش همین است و به هیچ شکل دیگری نمی‌توانست باشد. مثل آن قول مالوف که میکل آنژ اضافات سنگ‌ها را می‌تراشید تا مجسمه بالقوه‌ای را که در سنگ پنهان بود، آشکار کند. انگار این موسیقی از ابتدا در فضای فیلم پراکنده بود و آهنگ‌ساز با هنرش به آن وحدت و ساختار بخشید.

 

 چرا نام «آهستگی» را برای این مستند انتخاب کردید و این نام از میان چه نامهایی انتخاب شد؟

اگر اتفاقات مهم زندگی‌مان را زیر اشعه ایکس بگذاریم و تحلیلش کنیم، می‌بینیم که به‌آهستگی شکل گرفته و هر اتفاق حاصل گذر زمان و تصمیمات خودمان و چرخش زمین و زمان بوده است. به‌آهستگی به دنیا می‌آییم، به‌آهستگی زندگی می‌کنیم و به‌آهستگی می‌میریم. چه نامی بهتر از این!

 

 مخاطب این مستند چه قشری هستند؟

این مستند برای خانواده‌های ایرانی ساخته شده و امیدوارم بتواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند و احساسات و درنهایت اندیشه‌ای را در آن‌ها برانگیزاند.

 

 در جریان تولید «آهستگی»، ایدهها و سوژههایی برای مستند بعدیتان به وجود نیامد؟

در کنار خانواده رضا، از دو خانواده دیگر هم که مشکلات مشابهی داشتند، فیلم‌برداری شد، اما تولید آن‌ها به دلایل نبود سرمایه‌گذار فعلا متوقف مانده است. از آن‌جایی که سرمایه‌ای که برای ساخت «آهستگی» گذاشتم، هنوز برنگشته، نتوانستم آن‌ها را به پایان برسانم، که امیدوارم به‌تدریج آن‌ها را هم به سرانجام برسانم. دلیل اصرارم بر ساخت این‌گونه مستندهای مستقل در کنار کارهای دیگرم این است که سرمایه‌گذار اصلی در کشور ما که حکومت و دولت هستند، از این موضوعات مستقل و آسیب‌های اجتماعی کمتر استقبال می‌کنند و اگر هم با ساختش موافقت کنند، می‌خواهند در چهارچوب‌های فکری خودشان باشد و با واقعیت محض جامعه و اتفاقاتی که زیر پوست شهر می‌افتد، چندان بر سر مهر نیستند.

 

 آثار بعدیتان هم در حالوهوای اینگونه سوژههاست؟

دوست دارم عرصه‌های مختلف قصه‌گویی در مستند را تجربه کنم. فیلم بعدی‌ام درباره سه کهنه‌سرباز جنگ است که به بهانه پیدا کردن امانتی که یکی از آن‌ها در زمان جنگ به هم‌رزمش داده بود، بعد از ۳۱ سال با هم هم‌سفر می‌شوند.

 

 از اینکه هنر و تجربه فرصتی برای اکران «آهستگی» ایجاد کرد، راضی هستید؟

سپاس‌گزار هنر و تجربه هستم. من اواخر سال ۹۵ این مستند را به گروه هنر و تجربه برای اکران پیشنهاد کردم و حالا در آستانه اکران قدرشناسی خودم را برای نمایش آن ابراز می‌دارم و خوشحالم که فرصتی فراهم شد تا فیلم بتواند با تماشاگر گسترده‌تری ارتباط برقرار کند.

 

منبع:ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها