تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۰/۱۷ - ۱۶:۴۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 183375

سینماسینما: اعتماد نوشت: روزنامه گاردین سال ۲۰۲۲ را سالی باشکوه برای تئاتر بریتانیا توصیف می‌کند. Arifa Akbar سرپرست گروه منتقدان تئاتر این نشریه، به همراه دیگر منتقدانی که ظرف یکسال اخیر برای «گاردین» نقد تئاتر نوشته‌اند، برجسته‌ترین‌های مورد نظر خود را انتخاب کرده‌اند که در ادامه می‌آید. لازم به اشاره است که نسخه آنلاین نشریه، نقدهای مرتبط با هریک از ده نمایش منتخب را به‌صورت کامل در سایت بازتاب داده تا به گفته خودش به این ترتیب از آنها تقدیر دوچندان کرده باشد.

پیش از این اما نکته جالب، اشاره یکی از این نویسندگان (Catherine Love) به نمایشی است که دو ایرانی در خلق و اجرایش نقش عمده برعهده داشته‌اند؛ «چیزهایی که از روز ازل پنهان شده‌اند» به کارگردانی جواد علیپور با حضور رامین سید امامی (کینگ رام) که بین طرفداران ایرانی موسیقی سبک‌های Rock و Punk Rock چهره‌ شناخته‌شده‌ای است.
کاترین لاو علاوه‌براین که تاکید می‌کند نمایش درخشانی دیده، اشاره‌ و تحلیلی دارد که در ادامه قسمت‌هایی از آن را باهم مرور می‌کنیم.


«شاید نام چهره اصلی اجرای جدید علیپور را نشنیده باشید. قبل از اینکه درباره نمایش بخوانم، من هم اطلاعاتی نداشتم. همان‌طورکه این نقد را می‌نویسم، شاید کمی تحقیق کنم. احتمالا اسم شخصیت اصلی را گوگل کنم، صفحه ویکی‌پدیا را بخوانم. با انجام این کار شاید احساس کنم چیزی در مورد این شخص می‌دانم. اما همان‌طورکه علیپور به‌ خوبی نشان می‌دهد، «دانش» یا «دانسته‌ها» با «خرد» یکی نیستند. علیپور به ما می‌گوید چهره نمایشش «تام جونز» ایرانی بود: یک ستاره پاپ دهه ۷۰ میلادی و یک نماد فرهنگی. با این تفاوت که او اصلا شبیه تام جونز نبوده و همین واقعیت که علیپور باید چنین مقایسه‌ای انجام دهد بیانگر این نکته است که «چه کسی برای تماشایی شدن عرضه می‌شود و چه کسی در مغاک‌ها موجودیت می‌یابد». نمایش در یک سطح، درباره پرونده باز قتل هنرمندی است که سال ۱۹۹۲ […] در شهر کلن آلمان کشته شد؛ اما این نمایش در سطحی دیگر درباره غیرممکن بودن ترجمه، بازنمایی ساختارهای استعماری و روشی است که اینترنت احساس دانستن را در ما تحریک می‌کند. این آخرین قسمت از سه‌گانه علیپور است که به بررسی تعاملات بین جامعه و فناوری می‌پردازد. پس از دو اثر قبلی – که بخشی از آنها به ترتیب از طریق واتس‌اپ و اینستاگرام بیان می‌شدند- «چیزهایی که از روز ازل پنهان شده‌اند» با استفاده بیش از حد فکت‌ها، موسیقی، نریشن و پروجکتِ تصاویر، ضمن تداعی تجربه مشوش آنلاین بودن، در حواس مخاطب شکاف به وجود می‌آورد. او یک قدم فراتر می‌رود و نشان می‌دهد که چگونه ساختار به ظاهر خنثی اینترنت و توهم دانش آنی‌ای که در کاربران به وجود می‌آورد، دینامیک قدرت استعماری را تداوم می‌بخشد. اگرچه هر صدایی که به گوش می‌رسد، خشک و خشن است اما تجربه تماشای نمایش چیز دیگری است. علیپور و همکارانش این مهارت را دارند که ایده‌های ذهنی را به اجرای تئاتری هیجان‌انگیز بدیل کنند. این نمایش بسیار سرخوشانه ژانرها را در هم می‌آمیزد، اقتدار آرام یک پادکست جنایی- معمایی، صمیمیت یک روایتِ زندگی‌نامه‌ای و فضای بصری چندرسانه‌ای – در حالی که هم‌زمان در هریک از این اشکال ساختارشکنی می‌کند- آن‌هم در فرهنگی که اغلب به دنبال ساده‌سازی است، این نمایش برهان خیره‌کننده وضعیتی است بغرنج و پیچیده.»
نمایش جدید جواد علیپور، جذاب‌ترین تئاتری بود که در طول سال دیدم. این اثر هرآنچه را که ممکن است فکر کنید، می‌شناسید- اینترنت، موسیقی پاپ، پادکست‌های جنایی رازآلود- را دگرگون می‌کند. ایده کسب دانش سریع همان‌طورکه سایت‌هایی مانند «ویکی‌پدیا» وعده می‌دادند، در این اجرا که به‌ طرز خیره‌کننده‌ای هوشمندانه و به‌طور باشکوهی نمایشی بود، شکسته ‌شد.
کاترین لاو یک روزنامه‌نگار آزاد هنری و منتقد تئاتر است که نوشته‌هایش در Guardian The Stage, UK Theatre Magazine و همچنین در پادکست «صدای تئاتر» the TheatreVoice ارایه می‌شود.
اما با مرور تقریبا کامل یکی از این نوشته‌ها مربوط به کارگردان ایرانی، نگاهی داشته باشیم به ۱۰ اثر انتخاب شده.


۱٫ ایفوژنی (ایفیگنیا) در اسپلات
«ایفیگنیا» Iphigenia یا ایفیژِنی نام دختر بزرگ آگاممنون و کلوتایمنسترا است. در آغاز جنگ تروا، زمانی که آگاممنون به اولیس رسید، آرتمیس به‌خاطر ناسپاسی‌اش توفانی برانگیخت تا مانع عزیمت او شود. آگاممنون نیز تصمیم گرفت برای فرونشاندن خشم آرتمیس ایفیگنیا را قربانی کند. اما آرتمیس جای او گوزنی به محراب فرستاد و ایفیگنیا را بر جایگاه کاهن معبد خود در تورید (کریمه کنونی) نشاند.
«اسپلات»Splott نیز محدوده‌ای است در جنوب شهر کاردیف، پایتخت ولز، درست در قسمت شرقی مرکز شهر که اواخر قرن نوزدهم در دو مزرعه به همین نام ساخته شد: مزارع اسپلات شمالی و اسپلات جنوبی.
Arifa Akbar درباره این نمایش می‌نویسد: نمایش «ایفیگنیا در اسپلات» احیای درخشان مونولوگ‌گری اوون، به کارگردانی ریچل او.ریوردان Rachel O’Riordan در هامرسمیث تیتر به صحنه رفت، آن‌هم هفت سال پس از اجرا در تئاتر شرمن کاردیف. «سوفی ملویل» (تنها بازیگرِ نمایش) در مقام یک زن طبقه کارگر تک‌افتاده در گوشه‌ای افسرده از ولز که نشانه تعادل در او دیده نمی‌شود، مجموعه‌ای از مهارت و توانایی را به نمایش می‌گذارد. او در حین تعریف داستان تکان‌دهنده‌اش درباره عشق و فقدان، قهرمانی خاموش را به تصویر می‌کشد و با آهنگی باشکوه و شعف‌انگیز، بر هر اینچ صحنه حکمرانی می‌کند. درام سیاسی قدرتمند و سخت، به‌ویژه برای کسانی که فکر می‌کردند تئاتر با – یا برای آنها –  حرفی ندارد.

ملویل اجرا را با چنان کیفیت و قدرت بدنی شروع می‌کند که به نظر معادل تئاتری ورزش‌های سه‌گانه را به نمایش می‌گذارد و ما درحالی که مشتاقیم بدانیم داستان قرار است به کجا ختم شود، به این فکر می‌کنیم که او چگونه می‌خواهد انرژی خود را تا پایان حفظ کند. اجرا به سمت افسانه ایفیگنیا و فداکاری زنان پیش می‌رود، اما در دل خود مشکلات معاصر ما را نیز می‌گنجاند: تعطیلی کتابخانه‌ها، ازدحام بیش از حد در بیمارستان‌ها و فقدان تخت خالی برای بیماران، همه حاوی تراژدی‌های عظیم انسانی هستند. هر خط این متن، درامی بزرگ و ترسناک به ارمغان می‌آورد و ما احساس می‌کنیم آچمز شده‌ایم.

۲٫ «صندلی‌ها»
نمایشنامه ابزورد یوژن ایونسکو که سال ۱۹۵۲ نوشته شده، زوجی را به نمایش می‌گذارد که در اتاق نشیمن خود سرگرم یک جور بازی هستند، این رویکرد در محصول کارگردان عمر الریان و سالن «آلمیدا»ی لندن تبدیل به جذاب‌ترین نمایش با ویژگی‌های تئاتر فیزیکال در دستان دو زن و شوهر (مارچلو مگنی و کاترین هانتر) شده است. مگنی که اواخر امسال درگذشت، این هدیه جادویی را در فراقش برای ما به یادگار گذاشت.
«صندلی‌ها» نمایشنامه‌ای با بیانی طنزگونه است، پرداختن به از خود بیگانگی و بی‌هویتی انسان در دنیای پرهیاهوی مدرن. پیرمرد و پیرزنی ساکن اتاقکی در یک جزیره با رفتارها و گفتارهایی که بیانگر عدم علاقه و بی‌تفاوتی در زندگی آنهاست برای افرادی خیالی نامه می‌نویسند و آنها را دعوت می‌کنند تا طی یک سخنرانی پیامی مهم به آنان برسانند. میهمانان خیالی سر می‌رسند، آن دو در ذهن خود برای هر یک از آنها صندلی در نظر می‌گیرند. درست هنگام سخنرانی و در کمال ناباوری، سخنران واقعی وارد می‌شود. پیرمرد و پیرزن سخنرانی را به او واگذار می‌کنند و خود می‌میرند، اما سخنران کر و لال جز ضجه و فریاد حرفی برای گفتن ندارد.
پس از خروج این زوج از صحنه، کاراکترِ سدویک آنچه یونسکو در نظر داشت و ارتباط آن با امروز را منعکس می‌کند. تماشای نمایش هیجان‌انگیز است. ورود مهمانان نامرئی باعث شور و خنده می‌شود و سپس جای خود را به سردرگمی، ناامیدی و خودکشی می‌دهد. نمایشنامه پس از جنگ جهانی دوم نوشته شده، با عبور از صحنه‌های خنده‌آورِ ابتدایی، نور گرم جکی شِمِش به تدریج خشن می‌شود و بازیگران با چهره‌های رنگ‌پریده و شبح‌مانند بر صحنه ظاهر می‌شوند. («لندن اکنون مرده است» و «آسمان از خون سرخ است»)…
۳. «دکتر»
احیای درام رابرت آیک در مورد هویت، ایمان و اخلاق پزشکی به نظر یکی از پراتهام‌ترین نمایشنامه‌های دوران ما بود. اجرای درخشان دیگری با ایفای نقش «جولیت استیونسون» ما را از محدوده آسایش خود بیرون آورد و باعث شد نه‌تنها باورهای مسلم خود، بلکه خودِ یقین را زیر سوال ببریم. این اثر به کارگردانی Robert Icke، نسخه بسیار نزدیک به دیگر نمونه‌های اجرا شده در تئاتر آلمیدا را به نمایش گذاشت. داستان نسبتا ساده بود: روت وولف، مدیر یهودی یک موسسه پزشکی برجسته، از ورودِ کشیش کاتولیک و خواندن آخرین دعا بر بالین بیمار ۱۴ ساله رو به مرگ بر اثر سقط جنین ناموفق خودداری می‌کند. این امتناع جرقه‌های اعتراض‌های آنلاین و مداخله دولت را به وجود می‌آورد. ماجرا به بحث یهودی ستیزی در سطح جهان پیوند می‌خورد. یکی از دوستان قدیمی مدرسه پزشکی روت که اکنون سیاستمداری برجسته است، می‌گوید: «زمان خوبی برای صحبت در مورد یهودیان است»، این درست است که مضامین نمایشنامه در زمانه‌ای‌ که تعصبات نژادی و یهودی‌ستیزی رشد کرده و چنین صداهایی بلندتر از همیشه به گوش می‌رسند، معنا و مفهومی خاص پیدا می‌کند، اما دکتر از تقابل‌های دوتایی اجتناب کرده و ماجرا در ادامه بدل به مساله‌ای چندلایه می‌شود، چراکه سیاست‌های نژادی، مذهبی و جنسیتی بزرگ‌تری وارد بازی می‌شوند.
۴. «چیزهای شیطانی زیبا»
امسال پر بود از بازاجرای تراژدی‌های یونان باستان. Beautiful Evil Things، محصول بارها اجرا شده (در سالن‌های متعدد) دبورا پیو و جورج مان که به طرزی برق‌آسا در دسته آثار نامتعارف قرار گرفت. سرِ بریده «مدوسا» روایت داستان را برعهده داشت و به‌رغم اینکه دبورا پیو به تنهایی روی صحنه رفت، کیفیتی حماسی به نمایش گذاشت. داستان به همان اندازه که از طریق حرکت و صدا بیان می‌شد، به واسطه متن نیز پیش می‌رفت.
این مونولوگ که به صورت مشترک ساخته شده یک اثر درخشان است. درامی مربوط به قرن‌ها قبل در یونان باستان که ظرف ۷۵ دقیقه روایت می‌شود. این متن نوعی آلترناتیو ایلیاد است که زنانِ شجاع و آماده نبردش پیش از آنکه رانده یا کشته شوند (اگرچه برخی از سرنوشت‌ها تغییر می‌کنند) قهرمان هستند. خدایان نمایش چون مردان شرور عمل می‌کنند اما قهرمانان پوگ هرگز شبیه قربانی نمی‌شوند.
در اساطیر یونان، مدوسا که گورگو نیز نامیده می‌شود، یکی از سه گورگون هیولا (سه خواهر ترسناک با موهای مارگونه) بود که عموما به عنوان انسان‌های ماده بالدار با مارهای سمی زنده روی سر (به جای مو) توصیف شده است. دو خواهر مدوساStheno و Euryale نامیرا بودند ولی مدوسا اینگونه نبود و توسط نیمه خدایی کشته شد. افراد با خیره شدن در چهره این سه خواهر به سنگ بدل می‌شدند.

۵. «چه کسی پدرم را کشت»
«چه کسی پدرم را کشت» اقتباس ایوو ون هوو (Ivo van Hove) از رمان زندگی‌نامه‌ای ادوارد لوئیس به عنوان یک مونولوگ پرکشمکش با بازی هانس کستینگ در نقش پسری همجنس‌گرا و پدری بیمار و همجنس‌گراهراس به صحنه رفت. اجرایی است ویرانگر و در عین‌حال لطیف. ون هوو اجرای جذابی از متن کستینگ Kesting به نمایش گذاشت. او پدر نامرئی خود را خطاب قرار می‌دهد و همزمان بازیگر نقش پدر هم هست. دگرگونی بین خشنودی مختصر پدر و درد و خشم پسر بسیار نافذ و دقیق پیش می‌رود. پدر گهگاه به سمت دری می‌رود تا سیگار بکشد و هیکل خمیده‌اش، تصویری خردکننده می‌سازد.
۶. «اوکلاهاما!»
در سالی که انبوهی بازاجرای موفقِ بدون ریسک به نمایش درآمد، این بازسازی موزیکال راجرز و همرستین در یانگ ویک لندن به ما نشان داد که چگونه یک نمایش شناخته‌شده و محبوب می‌تواند بازسازی و جدید و تازه و خطرناک شود. این نمایش به کارگردانی دنیل فیش و جردن فین، با تجربه‌گرایی فراوان و آواز خواندن شگفت‌انگیز، جذاب و ناراحت‌کننده بود.
۷. «دیوانه تو»
این فقط تعدد رقص‌های پرطرفدار نبود که محصول چیچستر را بسیار شاد کرد؛ اگرچه اجرای فوق‌العاده و سرحال چارلی استمپ کمی از کمال مطلوب پایین‌تر بود. موزیکال ۱۹۹۲ -‌ به کارگردانی طراح رقص اصلی آن سوزان استرومن- ترکیبی از شوخ‌طبعی و موسیقی مقاومت‌ناپذیر جورج و ایرا گرشوین است. کسانی که آن را از دست دادند، می‌توانند تابستان سال آینده آن را در لندن تماشا کنند .
۸. «نسل ما»
تقریبا برای چهار ساعت، نمایشنامه «آلکی بلیثه» که با محوریت ده‌ها جوان اجرا شد، ما را در حالی رها کرد که خواسته‌ها و کنجکاوی بیشتری داشته باشیم. کارگردانی پرانرژی دانیل ایوانز برای یک جشنواره در چیچستر و تئاتر ملی، پنج سال طول کشید و رویاها و ناامیدی‌ها، تجربیات مهاجران، درگیری‌های والدین، مسائل جسمی، نمرات مدرسه و شوخی‌های اسنپ چتی را تصویر کرد. تئاتری آموزشی که در نیرومندترین حالت خود به صحنه رفت.
۹. […]
روایت این نمایش، شاید وقتی دیگر!
۱۰. «در نظر اول»
جودی کامر اولین بازی هیجان‌انگیز تئاتر وست‌اند را در نمایشنامه سختِ سوزی میلر به نمایش گذاشت که فصل بهار به سوی برادوی حرکت می‌کند. کامر که به خاطر نقش تلویزیونی‌اش در فیلم Killing Eve شناخته شد، با بازی در نقش وکیلی که پس از تجاوز جنسی در جایگاه شاهد قرار می‌گیرد، ثابت کرد که می‌تواند به همان اندازه کاریزماتیک و فرمانده صحنه باشد.

بررسی این آثار نشان‌دهنده چیزی نیست جز گشودگی جامعه و تئاتری که طیف متنوعی از موضوع‌ها و رویکردهای اجرایی را پذیرا می‌شود و برای عموم به نمایش می‌گذارد. مردم و هنرمندان در کنار هم به موضوع‌ها و مسائل مبتلابه انسان و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، می‌اندیشند؛ بی‌آن‌که قرار باشد تفکری مانع بیان نظر و اندیشه دیگری شود. این درحالی است که گاردین تازه به مرور بعضی آثار یکسال گذشته پرداخته‌ است، تعداد قطعا بیشتر است. بد نیست به این بهانه، نویسندگان تئاتری و منتقدان ما هم بهترین‌های یکسال اخیر تئاتر ایران را مرور کنند تا ببینیم حتی همین ۱۰ نمایش واجد ارزش روی صحنه رفته یا خیر و اگر رفته، شامل چه مضامینی بوده و این مضامین چه اندازه بازتاب‌دهنده وضعیت و مسائل اجتماعی، شادی‌ها و غم‌های ما مردم بوده‌اند؟ بلکه به این واسطه بار دیگر به یقین کاذب‌، شک کنیم و آن را زیر سوال ببریم.

ترجمه و تالیف: بابک احمدی، منتشر شده در روزنامه اعتماد

لینک کوتاه

 

آخرین ها