تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۰۷ - ۱۳:۱۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 33365

فیدل کاستروجابر قاسمعلی فیلمنامه‌نویس با انتشار متنی در اینستاگرام درباره فیدل کاسترو نوشت.

به گزارش سینماسینما، متنی که این فیلمنامه‌نویس منتشر کرده به این شرح است:

پَشَنگه ی قطرات آب بر نشئگی یک نسل ….
اعتراف می کنم حالا دیگر به هیچ انقلابی در هیچ کجای جهان، دل خوش نکرده ام. از انقلاب، خون و خشونت می آید و من سالهاست دیگر از بوی خون و رنگ خون و حمام خون، همچون مارنی هیچکاک، سرگیجه می گیرم. دهه پنجاه و شصت (سالهای نوجوانی و جوانی ام) اما سرشار بود از شیر آهن کوه مردانی که برایم انتهای آرمان بودند؛ امام حسین(ع)، شریعتی، گلسرخی، چه گوارا، فیدل کاسترو و اورتگای ساندینیست. می دانستم که دست ام تا پای دامان آنها هم نمی رسد؛ کیست که با هفتاد و دو تن سردارِ سر به دار و در نبردی از پیش باخته، به مصاف سه چهار هزار سپاهی تا بُن دندان مسلح برود؟ کیست که در بیدادگاه قُپه داران، راست توی چشم رئیس ارتشتاران نگاه کند و از خلق بگوید؟ چگونه می شد با چهار تا جوان ریشوی سیگار برگ هاوانا بر لب، خلیج خوکها را به خواب و بیداری آمریکای ( آن موقع ) جهانخوار، همچون کابوسی، آشفته کرد؟

سالهای بعد اما سالهای پَشَنگه کردن آب بر صورت نشئه نسلی بود که در خواب و خیال و رویا به آرمان می اندیشید؛ گورباچف با پروستاریکا و گلاسنوست اش آمد و اتحادِ بزرگ شوروی به یکباره کوچک شد. اورتگای ساندینیست وقتی بازی انتخابات را به ویولتا چامورو باخت، مرد و مردانه، از قدرت کناره گرفت تا چند سال بعد با قاعده بازی انتخابات دوباره برگردد. کاسترو؛ اگرچه به روی خودش نیاورد، برادرش رائول را به گفتگو با آمریکای قبلا جهانخوار فرستاد. همه چیز عوض شده بود. دنیا تکان خورده بود.

اما …. وقتی شنیدم کاسترو؛ مرد آرمان و انقلاب، دو فیلم کوتاه نستور آلمندروس اسپانیایی که به کوبا رفته بود تا آنجا فیلم بسازد، را توقیف کرد، دیگر فقط پَشَنگه ی قطرات آبِ هشیاری نبود؛ سطلِ آبِ بیداری بود. انقلاب و آرمان اکنون رو در روی هنر و سینما ایستاده بود. من باید چه می کردم؟

انتخاب من، اما سینما بود؛ نستور آلمندروس؛ فیلمبردار سرگذشت آدل ه و کودک وحشیِ تروفو، عشق در بعد از ظهرِ اریک رومر، روزهای بهشتِ ترنس مالیک، کریمر علیه کریمر رابرت بنتون و …. حالا دیگر یقین دارم آزادی از انقلاب به دست نمی آید. آزادی فقط و فقط با تمرینِ گفتگو و مدارای یکدیگر حاصل می شود؛ سینما کافه ایست برای گفتگو و نقطه تلاقی آرمان و آزادی.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها