اصغر آقا بفرما/ اصغر فرهادی در کلینیک آیدین سیار سریع

آیدین سیارسریع ساعت هفت صبح بود. تازه تزریقات را باز کرده بودم و در حال کشیدن خمیازه داشتم وسایل را مرتب می کردم. پرنده در کلینیک پر نمی زد. صدای تق تق در ورودی سکوت را شکست. گفتم: کیه؟ صدای پشت در گفت: اصغرم. باز اصغر نگهبان کلینیک آمده بود نان بگیرد. هر روز می […]

آخرین ها