تاریخ انتشار:1397/06/13 - 16:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 95711

کارگردان مستند «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» گفت: معتقدم مستندساز تاریخی نباید به دنبال اثبات یک جواب باشد. ما در ابتدای «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» پرسشی داشتیم و اصلا دنبال اثبات گزینه‌ای نبودیم و همین پرسش ما را با خودش برد. اما انگار ذهنیت عمومی ابهام و چندوجهی بودن را برنمی‌تابد و می‌خواهد تکلیفش با یک شخصیت سیاسی و تاریخی مشخص باشد.

به گزارش سینماسینما، «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» مستندی به نویسندگی و کارگردانی احسان عمادی و تهیه‌کنندگی حسام اسلامی است که به ماجرای قتل سپهبد حاج‌علی رزم‌آرا نخستین نخست‌وزیر نظامی ایران می‌پردازد. قتلی که به توصیف خود عمادی «جنجالی و بحث‌برانگیز» بود و دو عقیده را درباره این ترور سر زبان‌ها انداخت. این پرونده عجیب هنوز هم در هاله‌ای از ابهام قرار دارد؛ چنانچه خود عمادی درباره آن می‌گوید: «این پرونده در بازه سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۵ بررسی می‌شده تا در نهایت مختومه شود. البته در ظاهر؛ اسم فیلم را هم به همین دلیل دوسیه «مسکوت» گذاشتم. پرونده بعد از ۱۳۳۵ مختومه شده و دیگر در جریان نبود اما هنوز ابهام‌ها و سوال‌های مهم‌تری از اینکه چه کسی گلوله را به رزم آرا شلیک کرده در مورد پرونده او وجود دارد.» به بهانه آغاز اکران این مستند در سینمای هنر و تجربه با احسان عمادی نویسنده و کارگردان آن گفتگویی انجام شده است که مشروح آن را می‌خوانید:

علاوه بر «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» که به ماجرای قتل نخست‌وزیر محمدرضا پهلوی می پردازد، مستند قبلی شما هم درباره مصدق و در همین بازه زمانی بود. این دوره از تاریخ معاصر برایتان جذابیت خاصی دارد؟

فیلم قبلی‌ام مستندی درباره دادگاه مصدق و به تهیه‌کنندگی حسام اسلامی بود به اسم «محاکمه»؛ برای من بازه تاریخی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و دوره پهلوی دوم جذاب بود و از سوی دیگر معمولا پروسه پژوهش صرفا به آن موضوع مشخص محدود نمی‌شود هنگام تحقیق برای «محاکمه» به حسام اسلامی پیشنهادی برای مستندهای دیگر دادم که به مجموعه ده‌قسمتی «مردان شاه» منجر شد؛ مجموعه‌ای که قرار بود بررسی زندگی ۱۰ نفر از نخست‌وزیران مهم محمدرضا شاه از محمدعلی فروغی تا جمشید آموزگار را دربربگیرد که سه مستند از این مجموعه، با عنوان‌های «محاکمه»، «اشغال» و «رزم‌آرا؛ یک دوسیۀ مسکوت» ساخته شد اما در ادامه به خاطر دشواری‌های انجام کار، فعلا عطای ساخت بقیه مستندها را به لقایش بخشیدیم و عجالتا قصدی برای ادامه مجموعه «مردان شاه» نداریم.

پس رزم‌آرا اولین انتخاب خود شما برای ساخت یک مستند بود؟

راستش موضوع رزم‌آرا طی تحقیقاتی که درباره قوام‌السلطنه داشتم برایم مهم شد. دیدم پرونده قتل جالبی دارد که از لحاظ سینمایی بسیار وسوسه‌کننده به نظر می‌رسید، چون جنجالی و بحث‌برانگیز است. این شد که به حسام پیشنهاد دادم که اولین فیلم‌مان بعد از محاکمه، رزم‌آرا باشد، چون چالشی سخت و در عین حال لذت‌بخش است. او هم استقبال کرد و در پروسه تولید فیلم قرار گرفتیم.

پیچیدگی‌هایی که خود قصه رزم‌آرا و پرونده قتلش داشت، چقدر دستیابی به انواع روایت‌ها درباره ترور او را دشوار می‌کرد؟

مطابق روایت رسمی و رایج از این ترور، کسی که به رزم‌آرا شلیک کرده و باعث مرگش شده، خلیل طهماسبی است. منتها تقریبا از یک ماه پس از قتل، این شایعه مطرح می‌شود که فرد دیگری نخست‌وزیر را کشته و خلیل تنها پوششی برای عمل او بوده است؛ به مرور این فرضیه تقویت شده که قاتل، از محافظان رزم‌آرا بوده و از طرف دربار مامور به انجام این کار شده است. حالا عده‌ای خیلی جدی معتقدند خلیل به دلایل مختلف نمی‌توانسته رزم‌آرا را بکشد. این بحث هنوز هم در جریان است و هر دو عقیده، مخالفان و موافقان زیادی دارد. مقاله‌های زیادی در این باره نوشته شده و دو کتاب بسیار مهم هم منتشر شده‌اند که هر کدام از یک نظریه دفاع می‌کنند؛ کتاب «اسرار قتل رزم‌آرا» که آقای محمد ترکمان در اوایل دهه ۷۰ نوشت و منتشر کرد، کم‌وبیش این نظریه را دنبال می‌کند که قاتل نخست‌وزیر، مامور دربار بوده که به دستور شاه و با همراهی اسدالله اعلم این ترور را انجام داده. اما کتاب «اعدام انقلابی رزم‌آرا» که آقای داوود امینی تقریبا دو دهه بعد نوشته، در عمل پاسخی به کتاب اول است و از این ایده دفاع می‌کند که جز خلیل طهماسبی کسی نمی‌تواند قاتل رزم‌آرا باشد. هردوی این کتاب‌ها، جزء منابع پژوهشی اصلی من بود و در بخشی که به پرونده قتل مربوط می‌شد، بسیار از آنها استفاده کردم. از جنبه‌های مختلف، هر دو کتاب بسیار مهم‌اند چون سندپژوهی‌ گسترده‌ای انجام داده‌اند و شامل اسناد مفصلی از بازجویی‌های متهمان به قتل رزم‌آرا، شهود و مطلعان در دوره‌های مختلف می‌شوند.

 

یکی از پوسترهای مستند «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت»

پرونده در بازه سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۵ بررسی می‌شده و در نهایت با اعدام چند نفر از فدائیان اسلام مختومه می‌شود. البته در ظاهر؛ چراکه طی ۶۰ و چند سالی که از قتل رزم‌آرا می‌گذرد، این دو روایت همچنان در جدال با همدیگر بوده‌اند و راستش به نظرم بعد از این هم بعید است که هیچ‌کدام بتواند دیگری را شکست دهد و به نتیجه نهایی برسد. با این حال در این فیلم، ما سعی کردیم ضمن پرداختن به هر دو نظر، درنهایت از آنها عبور کنیم و به مسائل مهم‌تری برسیم. اصلا اسم فیلم را هم به همین دلیل، یک دوسیۀ «مسکوت» گذاشتیم. چون هنوز ابهام‌ها و سوال‌های بزرگ‌تری از اینکه چه کسی گلوله را به رزم‌آرا شلیک کرده در این پرونده وجود دارد.

دستیابی به شاهدها و منابع چطور؟

در هر سه فیلمی که من کار کردم یکی از مشکلات جدی‌ام پیدا کردن شاهد زنده بود؛ چون از همه این اتفاق‌ها بیشتر از ۶۰-۷۰ سال گذشته است. خیلی‌ها در دسترس یا در قید حیات نبودند، افرادی را هم داشتیم که به دلیل کهولت سن دچار فراموشی شده بودند. من حتی براساس اسامی و مشخصات سه محافظ رزم‌آرا که در پرونده‌ها موجود است در سایت بهشت‌زهرا جست‌وجو کردم و دوتایشان را پیدا کردم؛ یک نفرشان خیلی وقت پیش مرحوم شده بود، اما یکی دیگر همین پنج، شش سال پیش درگذشته بود؛ یعنی اگر کمی زودتر سراغ این فیلم می‌رفتم، شاید می‌توانستم به او هم دسترسی پیدا کنم.

چیزی که در هر سه فیلم‌ام سعی داشتم تا حد ممکن به آن پایبند بمانم این بود که سراغ شاهدان دست‌اول یا نهایتا سراغ شهود دست‌دومی بروم که روایت را مستقیما از شاهد دست‌اول شنیده‌اند. روی این مساله حساسیت شخصی داشتم. نمی‌خواستم بر مبنای نظریات یک تحلیل‌گر تاریخ یا فردی که آن زمان زنده بوده، اما وقایع را صرفا از روزنامه‌ها خوانده پیش بروم. این حساسیت، وقتی سال‌های زیادی از آن اتفاق گذشته باشد کار را سخت می‌کند. مثلاً در این مستند برای تعریف کردن صحنه قتل رزم‌آرا سه راوی داریم که ماجرا را تعریف می‌کنند؛ آقایان عبدخدایی و حسین طهماسبی که همان روز در مسجد شاه (امام خمینی فعلی) حاضر بودند و آقای علی طهماسبی، که روایت برادرش خلیل طهماسبی را که متهم ردیف اول قتل است تعریف می‌کند. خب افراد زیاد دیگری هم بودند که چیزهایی درباره این واقعه شنیده یا در روزنامه‌ها خوانده بودند و می‌توانستند تعریفش کنند، اما من ترجیح‌ام استفاده از چنین شاهدانی بود.

البته که استفاده از شاهدان عینی هم محدودیت‌هایی دارد؛ می‌دانیم که شاهد عینی، سند تاریخی نیست و می‌تواند فراموش یا اشتباه کند یا روایتی جهت‌دار از واقعه ارائه بدهد. اما به ‌هر حال و با همه این نواقص، «تاریخ شفاهی‌» را به عنوان بخشی از هر روایت تاریخی پذیرفته‌ایم. فقط گاهی دچار این سوءتفاهم می‌شویم که حرف یک شاهد عینی را به عنوان سندی قطعی تلقی ‌کنیم که مو لای درزش نمی‌رود؛ در حالی که روایت هر شاهدی، می‌تواند با خطاهای مختلفی آمیخته باشد و این موضوع حتما باید در اعتبارسنجی آن روایت، مد نظر قرار گیرد.

روایت تاریخ معاصر راه رفتن روی لبه تیغ است چون برخی از شاهدان عینی یا افرادی که آن واقعه را به یاد دارند هنوز در قید حیات‌اند و اگر روایتی برخلاف دیدگاه‌شان ارائه شود می‌توانند علیه‌اش موضع بگیرند. روایت شما گزار‌ش‌گونه بود و توانست خودش را تا حد زیادی از افتادن در دام نظر قطعی دادن برهاند اما پیش از ساخت فیلم، ممکن است نگرانی‌ای از سوی شاهدان درباره برداشت مستندساز از موضوع وجود داشته باشد که منجر به عدم همکاری شود. شما چه پروسه‌ای را طی کردید و آیا با مشکلاتی از این نوع نگرش مواجه شدید؟

به‌هرحال پیدا کردن شاهدان کار دشواری بود. از طرفی، ما حتی یک فریم تصویر از رزم‌آرا نداشتیم؛ شاید کلا در حد ۵-۶ ثانیه فیلم از او موجود بود. این در حالی است که رزم‌آرا در دو واقعه مهم دهه ۲۰ یعنی تشییع جنازه‌ رضا شاه و عروسی محمدرضا و ثریا حضور داشته و از هر کدام از این مراسم‌ها، ۱۰ دقیقه‌ای فیلم تدوین‌شده موجود است. بنابراین بیشتر پژوهش پروژه را روی آرشیوهای صوتی متمرکز کردیم و سراغ مجموعه‌هایی مثل تاریخ شفاهی هاروارد و بنیاد مطالعات ایران رفتیم. آقای حبیب لاجوردی –که ان‌شالله سالم و تن‌درست باشند- در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد با آدم‌های درجه ‌اولی از دوره رزم‌آرا مثل رئیس شهربانی یا وزرای کابینه‌اش و یک‌سری از نمایندگان مجلس که شاهدان عینی و از نزدیک درگیر ماجراها بودند، صحبت کرده بود. چند نفری مثل آقای عبدخدایی یا دکتر منوچهر رزم‌آرا (برادر رزم‌آرا) هم در دسترس بودند که با ایشان صحبت کردم. پسر تیمسار رزم‌آرا (کامبیز رزم‌آرا) هم در تهران زندگی می‌کند، اما با وجود تلاش‌های فراوان ما برای مصاحبه، ایشان به دلایل شخصی از انجام این گفت‌وگو عذر خواستند. در کنار اینها، مشروح مذاکرات مجلس و اسناد پرونده و روزنامه‌های آن دوره هم در دسترس بود.

تحلیل‌های مختلف از این پرونده را هم کم‌وبیش خوانده‌ام اما چندان به آنها تکیه نکردم و بیشتر به عنوان نمایشگاهی از زاویه دیدهای مختلف به این موضوع برایم جالب بود. در نهایت سعی کردم به رویکردی شخصی و تازه به این مساله تکراریِ ۶۵ ساله برسم و امیدوارم در این کار موفق بوده باشم؛ اینکه درباره خود قتل یا آدم‌های درگیر این پرونده (از مقتول تا متهمین رسمی و غیررسمی)، قضاوتی «قطعی» نکنم.

البته به‌نظر می‌رسد قضاوت قطعی نداشتن شما به نوعی هم‌خوانی فرم مستندتان با محتوا هم بود؛ چون در نهایت قصه شما از این ماجرا قرار است همه روایت‌های پرامون قتل یک نخست‌وزیر را نشان دهد…

بله. مثلا در فیلم «محاکمه» یا «اشغال» این‌طور نبوده که در پایان مستند ابهامی وجود داشته باشد. اما در «رزم‌آرا؛ یک دوسیۀ مسکوت» ذات قصه این را می‌طلبید. ولی به هر حال این خیلی مهم است که مستندساز تاریخی، روایت شخصی خودش را از تاریخ داشته باشد. این اتفاق هم تنها زمانی می‌افتد که شما به هر کدام از روایت‌های قبلی، به چشم «یکی از حالت‌های ممکن» نگاه کنید، نه اینکه یک روایت را مبنای قطعی قرار دهید و بعد اعتبار بقیه روایت‌ها را براساس آن بسنجید. من از روی کنجکاوی و عادت شخصی، به هر روایتی به دیده سوءظن نگاه می‌کردم که شاید بخشی از آن پنهان یا مخدوش باشد. این جمله شاید دیگر کلیشه‌ شده باشد، اما هنوز هم واقعیت دارد که مستندساز تاریخی نباید از ابتدا جواب مساله را بداند و بعد به دنبال اثبات آن بیفتد. ما در ابتدای فیلم پرسشی داشتیم و اصلا در پی اثبات گزینه‌ خاصی نبودیم و همین پرسش هم بود که ما را با خودش برد. در واقع تقریبا تمام آنچه امروز درباره رزم‌آرا می‌دانم، در پروسه تحقیق فیلم به دست آمده است.

 

پوستر دیگری از مستند

در شب افتتاحیه فیلم هم اشاره کردید که قبل از ساخت این مستند درباره رزم‌آرا و اتفاق‌های مرتبط با او باوری ذهنی داشتید که در پروسه تحقیق این باور زیر سوال رفت. تصویر این باور برای شما چه بود؟ فکر می‌کنید باور عموم مردم هم مثل شما باشد؟

اغلب ما نه فقط درباره پدیده‌های تاریخی، بلکه درباره هر پدیده‌ای، کلیشه‌ای در ذهن‌مان داریم که از بمباران اطلاعات رسانه‌ای و تربیت کودکی و… شکل گرفته. مثلا من تا به حال به هند سفر نکرده‌ام اما وقتی اسم این کشور می‌آید، تصویر قطارهایی با جمعیت زیاد در ذهنم تداعی می‌شود، یا مثلا فرانسوی‌ها من را یاد قهوه و سیگار می‌اندازند. اینها کلیشه‌هایی است که در ذهن من شکل گرفته و ممکن است هیچ‌کدام ربطی به واقعیت هند و فرانسه نداشته باشد. اما برایم عجیب است که گاهی کسی با همین کلیشه‌های ذهنی و بدون اینکه حتی یک کتاب ساده درباره‌اش خوانده باشد، در بحثی به قول معروف رگ گردنی می‌شود تا از یک پدیده تاریخی دفاع کند و تازه طاقت روایت دیگری را هم نداشته باشد.

مثلا درباره شخصیتی مثل دکتر مصدق در سال‌های اخیر دو صدای مهم شنیده‌ایم. یک صدا همان آیکون «قهرمان ملی» بودن مصدق را دنبال می‌کند و صدای دیگر –که گرچه طرفدارانش به مراتب کمتر از اولی است، اما در سال‌های اخیر وزن رسانه‌ای قابل‌توجهی پیدا کرده-، او را «پوپولیست» می‌داند. در حالی ‌که واقعیت تاریخی این‌طور نیست و نمی‌شود بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی-اجتماعی در دوره‌های مختلف و دینامیک رفتارها و ارتباط‌ها و تغییرات یک نفر، ۵۰ سال فعالیت او را در یک برچسب و یک کلمه خلاصه کرد. اما انگار ذهنیت عمومی، ابهام و چندوجهی بودن را برنمی‌تابد و می‌خواهد تکلیفش با یک شخصیت سیاسی و تاریخی را به سرعت مشخص کند.

این موضوع درباره «رزم‌آرا؛ یک دوسیۀ مسکوت» هم صدق می‌کند؛ در چند اکران محدود فیلم تا امروز، آنچه در پایان نمایش بیش از هر چیز در چهره مخاطبان دیده‌ام، به جای خوشحالی یا ناراحتی یا بی‌تفاوتی یا مثلا بی‌حوصلگی، «بهت» بوده. انگار مخاطب عادت به چنین مواجهه‌ای با یک رویداد تاریخی را ندارد. فیلم در واقع نگاه دوقطبی به تاریخ را به چالش می‌کشد. ما چند آیکون تاریخی مهم و معروف در این مستند داریم؛ مثلا خود رزم‌آرا که یکی از آیکون‌های خیانت در تاریخ معاصر ماست. یا دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و… بسیاری از باورهای پیشینی من درباره این آیکون‌ها، طی پروسه پژوهشی فیلم و با خواندن مواردی مثل مشروح مذاکرات مجلس یا جلسات بازجویی‌ها تغییر کرد. آن‌قدر که حالا برایم تکان‌دهنده و باورنکردنی است که چطور می‌شود ظرف یک دوره‌ کوتاه ۶۰-۷۰ ساله، شمایل تثبیت‌شده یک آیکون تاریخی تا این حد از آنچه در واقعیت امر رخ داده منفصل شود و گاهی حتی به کلی چیز دیگری باشد.

«رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» دومین مستند پژوهشی تاریخی شما بود و طبیعتا نسبت به فیلم اول، برایتان روند ساخت آسان‌تر شده بود. اما به‌طورکلی دسترسی به منابع و آرشیوها در چنین مستندهایی چه سختی‌هایی دارد؟

بخشی از آرشیو تصویری ما شامل عکس‌هایی است که آنها را از موسسه مطالعات تاریخ معاصر و مرکز اسناد انقلاب اسلامی گرفته‌ایم؛ اولی که جای عمومی‌تری است و شما اگر دانشجو یا پژوهشگر هم باشید، به ‌راحتی می‌توانید از آن استفاده کنید. اما روند دسترسی به عکس‌های مرکز اسناد کمی دشوارتر است که خب چون خانه مستند به‌عنوان نهاد تهیه‌کننده فیلم ارتباط خوبی با مرکز اسناد دارد، توانستیم به آن عکس‌ها هم دسترسی پیدا کنیم. از آرشیوهای صداوسیما و فیلم‌خانه ملی هم تا حدی استفاده کردیم که البته مجموع زمان‌شان در فیلم، چندان طولانی‌ و قابل‌ملاحظه نیست. به لحاظ تصویری ایده‌های دیگری هم برای ساخت فیلم داشتیم، اما بودجه‌ و بضاعت‌مان برای تولید ناچیز بود و اجازه اجرایی شدن‌ به ما نمی‌داد؛ مثلا دوست داشتیم در لوکیشن‌های واقعی مثل مجلس شورای ملی فیلم‌برداری کنیم یا وقایعی مثل جلسات هیات دولت در دفتر نخست‌وزیری را به شکلی جدید و بدیع بازسازی کنیم که عملا ممکن نشد.

اصولا ساخت مستند تاریخی در ایران با این هزینه‌ها و امکانات، کار واقعا دشواری است. مثلا ما تقریبا هر عکسی از رزم‌آرا که ممکن بود در دسترس‌ باشد را پیدا کردیم که مجموعا حدود ۳۰۰ قطعه می‌شد؛ اما ساخت یک مستند ۸۰ دقیقه‌ای با این تعداد عکس به شوخی شبیه است، چون شما باید دست‌کم هزار قطعه عکس خوب و باکیفیت در اختیار داشته باشید تا بتوانید با ترکیب‌ و چیدن‌شان در کنار هم، مستندی بسازید. به همین دلیل، یکی از چالش‌های بزرگ ما در ساخت این فیلم این بود که چطور به لحاظ تصویری کار را پیش ببریم که درنهایت به سراغ ایده تصویرسازی رفتیم. قبلا در مستند «محاکمه» هم این کار را کرده بودیم و اینجا به شکلی دیگر آن را به کار بردیم و صحنه‌های بازجویی -که به نظرم متن جذابی داشت اما هیچ تصویری ازشان موجود نبود- را این‌گونه پوشش دادیم.

فشار یا توصیه‌ای از سوی نهادی برای ساخت این مستند روی شما بود؟

خیلی خلاصه نه! ما از طرف هیچ نهاد یا سازمانی برای حذف یا قرار دادن چیزی در فیلم تحت فشار قرار نگرفتیم. منتها هم من هم حسام حساسیت‌های ساخت این فیلم را خیلی خوب می‌دانستیم و متوجه بودیم که با کمی بی‌دقتی و سهل‌انگاری، ممکن است چه مشکلاتی منتظرمان باشد. در این فیلم، چند قطب مختلف حضور دارند و روایت ماجرا مثل حرکت روی میله‌ای است که بین چند وزنه مختلف ثابت نگه داشته شده. تنها یک نقطه است که اگر رویش بایستید، این میله به سمت یکی از آن وزنه‌ها نمی‌لغزد و ما سعی کردیم تا حدی که ازمان برمی‌آمد نزدیک به این نقطه قرار بگیریم. حتی خاطرم هست که در انتخاب کلمه‌های نریشن، دقت داشتم تا واژه‌ای که بار ارزشی مثبت یا منفی دارد را به کسی نسبت ندهم. می‌دانستیم که بدترین اتفاق، ‌این است که برچسب هواداری یا دشمنی با یکی از این قطب‌ها به پیشانی‌ فیلم بخورد و راهی نداریم جز اینکه در همان محدوده درست بایستیم.

یکی از بازخوردهای لذت‌بخش برای من از سوی مخاطبان، کسانی بودند که می‌گفتند فیلم گرچه معمای قتل را برایشان حل نکرده، اما در عوض سوال‌های دیگری برایشان پیش آورده. به نظرم شنیدن این حرف درباره یک مستند تاریخی، اتفاق خوش‌آیندی است. در کنار این صحبت‌ها، ما با اظهارنظرهایی هم مواجه بودیم که انتقاد داشتند چرا تصویر فلان شخصیت به این شکل نشان داده شده. حتی برچسب‌هایی هم به سازندگان فیلم زدند، اما خوش‌بختانه این عده منحصر به یک طیف و عقیده سیاسی خاص نبودند و بنابراین نمی‌شد به واسطه آن نظرات، فیلم را به هواداری یا دشمنی با کسی متهم کرد. شاید مهم‌ترین چالش ساخت «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت»، همین نلغزیدن فیلم به سمت هیچ‌کدام از طرف‌های درگیرش بود که امیدوارم درنهایت به شکل خوبی محقق شده باشد.

منبع: ایلنا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها