فراستی در کمیسیون فرهنگی مجلس ضمن ادامه هجمه به جشنواره و داوری، گفته است داوران دوتابعیتی به «ماجرای نیمروز» به خاطر او و برنامه «هفت» رأی بهترین فیلم را دادهاند!!!! واگر آنان این فشار را نمیآوردند رأیشان این نبود!!!
به گزارش سینماسینما، از یکسو میگویند دوپاسپورتهها میترسند و از سوی دیگر با روبهروشدن با رأی هیئت داوران میگویند تأثیرگیری از ما بود! در هر صورت داوران موجوداتی ترسو هستند که یا از منافقان میترسند یا از فراستی و افخمی و هفت!!! بههرحال، با گذشت روزهای داوری جشنواره سعی کردیم در فضای آرامش با محمدمهدی دادگو، داور این دوره جشنواره به گفتوگو بنشینیم که ماحصل آن پیشروی شماست:
امسال در سیوپنجمین جشنواره ملی فیلم فجر، بحث درباره عملکرد هیئت انتخاب و هیئت داوران در رسانهها و شبکههای اجتماعی خیلی داغ بود که البته اعتراضات زیادی هم به آن شد. برخی از اعتراضات بجا و برخی از آن هم جنبه سهمخواهی و فرصتطلبی داشت. شما که در هیئت داوری حضور داشتید، بگویید اصل ماجرا چه بود؟
هر سال سنت جشنواره این بوده که از طریق هیئت برگزاری، دبیر و رئیس جشنواره که معمولا رئیس سازمان سینمایی است فهرستی تهیه میشود از کسانی که واجد شرایط داوری هستند. در درجهاول کسانی که فیلمی در جشنواره نداشته باشند. دوم اینکه سوابقشان بیانگر شناخت از سینمای ایران است و در یک یا چند رشته سینمایی متخصص باشند و دیگر اینکه مقبول عام سینما باشند نه مقبول دارودسته یا گروه و نحله فکری خاصی! اعضای هیئت انتخاب هم که باید از قوانین و مقررات جشنواره و مسائل مربوطه مطلع باشند متشکل از اعضای شورای پروانه ساخت یا نمایش و متخصصان هستند. بنده سالها از دور و نزدیک در جریان سینمای ایران هستم. هم تولیدات سینما را زیر نظر دارم، هم گاهی فیلمنامهها را میخوانم و هم میدانم در تولید و عرضه در سینمای ایران چه میگذرد. چون به قول «مارشال مکلوهان» در دهکده جهانی هستیم و اگر در دورترین نقطه دنیا هم باشیم، میتوانیم از همهچیز مطلع باشیم. اصل ماجرا به این شکل بود که چند ماه قبل از برپایی جشنواره از من دعوت کردند. من هم در هر قدمی که برای سینمای ملی ایران باشد و بدانم مؤثر واقع میشوم قطعا جواب مثبت میدهم. بعد از آن درباره سایر داوران پرسیدم که خوشبختانه متوجه شدم کسانی که به عنوان داور انتخاب شدهاند هم سابقه طولانی در بخشهای تولید، سیاستگذاری، ارتباط با عوامل و سازندگان فیلمها و خلاقان سینمای ملی ایران دارند و هم آنها را میشناسم. برای مثال، شهرام اسدی در فیلم «روز واقعه» اولین کسی است که نگاه سیستماتیک به سینما داشته و طراح فرم «منشی صحنه» در تشکیل مجدد سینما در بنیاد سینمایی فارابی بوده، ضمن اینکه انسان بامرام و باسواد و خوشنظری است.
البته در تحصیلات و سواد آقای اسدی شکی وجود ندارد. من خودم دانشجوی ایشان بودم و یادم هست آن زمان تازه از آمریکا آمده بودند، در بهکارگیری آخرین تحولات سینمایی، فنی، فیلمبرداری و… در سینما اطلاعات ارزشمندی به دانشجویان ارائه میدادند.
در این ١٠ شبانهروز اقرار میکنم فردی مثل آقای هنرمند را کشف کردم. قبلا به ایشان ارادت داشتم. اما از نزدیک دیدم این آدم چقدر مطمئن، دانا و تقریبا بر رشتههای سینمایی از موسیقی تا کارگردانی و فیلمبرداری تسلط دارند. آقای ایرج رامینفر هم از بزرگان سینما در رشته طراحی هنری هستند که به نظرم گستردگی تسلطشان در سطح بینالمللی است و اساسا عضو گروه و دستهای نیست و خارج از حوزه تخصصی خود که همانا سینماست، نظری نمیدهند. آقای نبوی در عین اینکه نویسنده فیلمنامه است منتقدی هست که با فیلمی یا کسی رودربایستی ندارد. شاهد بودم هیچ وقت در طول این جلسات نخواست نظر خودش را تحمیل کند. اگر با قاطعیت و صراحت نظر میدهد با همان صراحت هم میپذیرد که درست است یا نه. تکلیفش با خودش مشخص است. آن زمان که در ارتباط بودیم احساس میکردیم اختلاف نظر داریم. همان تفاوت نظری که بین نوع سینمای بنیاد فارابی و حوزه هنری بود. با کسانی مثل محمدرضا تختکشیان هم بازآشنایی مجدد کردم و فهمیدم به همین دلایل بود که دوستش داشتم. ایشان کم و گزیده حرف میزند. در نظراتش مصلحت سینمای ملی را در نظر میگیرد. خانم نونهالی هم بازیگر خیلی خوبی هستند و در بحثها هم مشارکت فعال داشتند، باوجود شایعاتی که میگفتند ایشان فیلمها را جای دیگر میبینند یا اصلا نمیبینند! ایشان وظیفهشناس بودند، به جمع خیلی احترام میگذاشتند و بهموقع هم اظهارنظر میکردند.
شیوه داوری چگونه بود؟
نظرات جمع، معدل نظرات بود. یعنی هر کس نظر خود را بیان میکرد و درنهایت رأیگیری میکردیم.
آییننامه چه میگفت؟
ما طبق آییننامه پیش میرفتیم. وقتی همه ما آییننامه را پذیرفتیم، نمیتوانیم دیگر قواعد را برهم بزنیم. گفتیم بهتر است فیلمبهفیلم هرکس نظرات خودش را در شاخههایی که آییننامه گفته، ارائه دهد. به نظر جمعی و اجمالی میرسیدیم و دست آخر آن را مکتوب میکردیم که در جمعبندی نهایی به کار آید.
منظورتان این است که درباره جزئیات تکتک فیلم بحث کردید؟
بله، درباره هر فیلم بحث کردیم. تعداد فیلمها زیاد بود و نمیشد بعد از دیدن همه فیلمها، درباره فیلمها صحبت کنیم. چون ممکن بود جزئیات در خاطرمان نمانده باشد. ضمن اینکه کار هر کسی نیست جزئیات ٣٣ فیلم را به ذهن بسپارد. بنابراین بعد از دیدن هر فیلم، جلسهای درباره آن فیلم داشتیم. این مقیاسها گاهی خیلی جزئی بود.
مثلا درباره بازیگری چگونه داوری کردید؟
هرکدام از داوران معیار و سنجش خود را داشتند و یادداشت میکردند و نمره میدادند. مثلا من در مورد هر بازیگر عناصری همچون درک شخصیت، نقش، اجرا، بازی با صورت و اندام، صدا، اجرای دیالوگ، فهم دیالوگ و کنش و واکنشهای بازیگر در برابر بازیگر مقابل را مورد بررسی و امتیازدهی قرار میدادم.
یکی از اعتراضات به نحوه انتخاب بهترین بازیگران بود که گفته شد داوران «دوبین» بودند! نظرتان چیست؟
برخی به کور و کری هم اشاره کردند! بههرحال ما سنمان بالاست و ممکن است با عینک نگاه کنیم. به قول مولانا «پیش چشمت داشتی شیشه کبود/زان سبب عالم کبودت مینمود». اما به نظر میرسد برخی از آن دوستان تعمدا لنزی گذاشتهاند که داستان را گونهای وارونه ببینند! به نظرم اگر قدری به ساحت آینده سینمای ایران نظر میکردند، اینقدر تحقیرآمیز و توهینآمیز به سینمای ملی و عواملش نمینگریستند ! به هرحال، در تمام این مدت کوشش ما این بود که کاملا ایزوله باشیم و ارتباطاتمان را با بیرون از سینما قطع کنیم و بدون «نامها» به ارزیابی «فیلمها» بپردازیم. ما فیلمها را تا انتهای عنوانبندی آخر آنها دیدیم.
برسیم به جزئیات. میگویند فیلمی که موسیقی نداشته، چرا وارد فهرست نامزدها شد؟
درباره موسیقی فیلم، هیئت داوران اعلام کرد: «با تشکر از آقای پیمان یزدانیان و همفکرانش در فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» به دلیل حفظ رویکرد متناسب و جسورانه در استفاده مینیمال از عناصر موسیقایی مورد نیاز فیلم و دوری از هیاهو و خودنمایی بیمورد»، سیمرغ بلورین بهترین موسیقی فیلم را به آقای کریستف رضاعی برای فیلم «نگار» اهدا میکند.
دلیلتان برای این حرکت چه بود؟
موسیقی فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» فشرده و خلاصه «انتقال» حس فیلم در کوتاهترین زمان بود. معادل بازیگریاش را در فیلم «بوی کافور، عطر یاس» شاهد بودیم که خانم نونهالی در این فیلم یک سکانس کوتاه بیشتر بازی نداشت. اما برای همان زمان کوتاه جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را دریافت کرد.
البته نمونه جنجالی آن هم در تاریخ موسیقی جهان اثری از «جان کیج» است. معروفترین اثر او «چهار دقیقه و سیوسه ثانیه» است که در آن نوازندگان بدون نواختن حتی یک نت روی صحنه، سکوت میکنند و حاضران در سالن را به شنیدن صداهای داخل سالن مثل چرخش پرههای پنکه و… سوق میدهند!
(میخندد) بله. البته این مثال برای نوع صحنهای موسیقی است. بههرحال تعریف از موسیقی فیلم متریک نیست. اصلا بهترین موسیقی، موسیقیای است که با فیلم همراهی میکند و حتی مستقلا در فیلم شنیده نشود. این فیلم حدود ٣,۵ دقیقه موسیقی دارد که کاملا رسانای حس فیلم است و از نظر معدل آرای داوران، شایسته نامزدشدن بود.
خروج پیش از موعد اسامی برخی از برگزیدگان به وسیله یک سایت سینمایی، این شائبه را دامن زد که در اعلام رسمی برگزیدگان از سوی هیئت داوران، اسامی جابهجا شده است. بهطوریکه کسی مثل امیر آقایی امیدوار شد. چرا؟
ایشان بازی بسیار خوبی داشتند. وقتی در مسابقهای ٣٣ فیلم شرکت کردهاند که با ٧٠٠ عنوان سروکار داریم، بهمرور این ٧٠٠ عنوان باید ٩٠ عنوان شود. یعنی ۶١٠ عنوان میتوانند ادعا کنند حقشان نادیده گرفته شده. ما ناچار بودیم درنهایت ١٨ نفر را انتخاب کنیم. اینکه یک سایت سینمایی روز قبل از اختتامیه اقدام به انتشار نهایی بعضی برندگان کرد کاری ژورنالیستی و بهاصطلاح سینماییها «بفروش» بود، البته در نوع ژورنالیستی که برای جذب خواننده هر کار غیراخلاقی و دروغی را هم «راست» جلوه میدهد و هیجان کاذب ایجاد میکند! اساسا داوران نتایج نهایی و تعیین برندگان سیمرغ را در همان روز پنجشنبه (اختتامیه) از صبح تا ظهر انجام دادند و قطعی کردند. این شگرد کورکورانه که چند نام و اسم اعلام میکنم با این قید که اینها برندگان قطعی هستند و اگر تغییر دهند در لجاجت با ماست! وگرنه باید همین باشد ولاغیر! به نظرم برای آن سایت سینمایی بازی برد- برد است. چون در هر صورت میتواند بگوید ما که نوشته بودیم! جالب است مخالفان سینمای ایران، در تمام عرصههای داخلی و خارجی به یک شیوه به تخطئه دست میزنند. داوران کوشیدند فارغ از این جنجالآفرینی، جمعبندی نظریات خود را در تصمیمگیری نهایی، آن هم ساعاتی قبل از مراسم به دبیر جشنواره ارائه کنند.
به نظرم یکی از فیلماولیهای خوب «ویلاییها» بود. چرا دستکم در بخش کارگردانی نامزد نشد؟ مگر میشود فیلمی در هیچیک از بخشهای کارگردانی و فیلم نامزد نشود. ولی درنهایت جایزه استعداد درخشان را دریافت کند؟
نکته دیگری که باید بر آن تأکید کنم موضوع «اخلاق حرفهای» و تواضع هنرمندانه است. در تاریخ فرهنگ و هنر ایرانزمین هنرمندان بنام ما همواره از فروتنی و تواضع برخوردار بودهاند. نمونه معاصر ما، علی حاتمی است. حاتمی سبک و شیوه منحصری دارد که نشانه واقعی «سینمای ملی» است. در تمام سالهای جشنواره فجر هرگز به او سیمرغی تعلق نگرفت! سینماییای مانند «حاجی واشنگتن»، «کمالالملک»، «مادر» و« دلشدگان» را حتما دیدهاید. اعتراضی از او شنیدهاید؟ فروتنی هنرمندانه و شناخت جایگاه «خود» در تاریخ سینما موجب شد که «حاتمی» به سینمای ملی اعتبار دهد نه سینما به «او». متأسفانه نسل جدیدی از راه نرسیده با یکی دو اثر، که البته دارای امتیازاتی است، همهچیز را با هم میخواهد. البته «اطرافیان» هم بیتأثیر نیستند! «اخلاق» گوهر گمشدهای است که مبتلابه «سینما» و منحصر به آن نیست.
«ویلاییها» به عنوان فیلماولی در چند رشته کاندیدا شد. بهاضافه اینکه وقتی فیلمی، فیلم اول است نباید انتظار داشته باشد در همه رشتهها برنده سیمرغ شود! درنهایت هم متوجه شدیم درمجموع از نقطهنظر کار اول، تنها فیلمی است که میتواند به عنوان «استعداد درخشان» سیمرغ بلورین دریافت کند.
خانم قیدی در اظهارنظری گفت این جایزه خلقالساعه را قبول نمیکند. نظرتان چیست؟
درباره این جایزه لطفا همان آییننامه جشنواره را که هنگام تقاضای شرکت در جشنواره امضا کردهاند، بار دیگر بخوانند. در آن آییننامه به سیمرغ بلورین بهترین استعداد درخشان (فیلم اول) صریحا اشاره شده. پس مندرآوردی نیست!! بازار اعتراضات غیرمنصفانه به همراه استدلالهای عجیبوغریب و غیرمستند امسال رواج بیشتری داشت.
معمولا هر سال دیپلم افتخار اهدا میشد. چرا امسال نداشتیم؟
در آییننامه ممنوع شده بود. درحالی که هیئت داوران تأکید داشتند برای بازیگران نقش اول مرد و چند بخش دیگر دیپلم افتخار اهدا کنند.
برسیم به هجمههایی که در برنامه « هفت» شد. از جمله این موارد نادیده گرفتهشدن «ماجرای نیمروز» و بحث دوتابعیتی داوران بود. واکنش شما چیست؟
شخصا عقیده دارم این هجمه از قبل برنامهریزیشده و ادامه هتک حرمت سینمایی ملی بود. چراییهای آن را باید در سابقه امر جستوجو کرد. نقد فیلم اصولی علم و فنی دارد. در نقد هنر، فرهیختگان اهل نظر نقاط مثبت و منفی اثر را کالبدشکافی میکنند، حرمت کلام زیربنای بحث فرهنگی است. اگر منتقد قصد ارتقای کار آتی هنرمندان را داشته باشد «شخص» را تخطئه و تحقیر نمیکند، بلکه «اثر» را میشکافد. بدیهی است با رعایت عزت سازنده، میشود او را متوجه لغزشها و نابلدیها کرد. تأثیر منتقد بر سازنده در چنین شرایطی نقد علمی را عملی و به هدف آن نزدیک میکند. بهرخکشیدن سینمای آمریکا و مقایسه آن با سینمای ایران، قیاس معالفارق است. اتفاقا سینمای ایران تنها سینمایی است که عملا خود را از تأثیرات سینمای آمریکا جدا کرده است. آنان که میکوشند آن سینما را وارد چرخه نمایش عمومی سینمای ملی کنند، اول از سرکوفت به سینمای ملی آغاز میکنند. داشتن سینما افتخار ماست و سینماگران ما اعم از سینماگران جوان و سینماگران کارآزموده و مجرب دراینمیان سهم بزرگی دارند.
اما پاسخ پرسش مربوطه به فیلم «ماجرای نیمروز» و داستان دوپاسپورتهها؛ ماجرای نیمروز از نظر من فیلم جذاب و جسوری است که در رقابت کاملا سینمایی و در گونه داکیودراما (مستند داستانی) خود را در نگاهی به تاریخ معاصر به موضوعی ملتهب و پر از سؤال تاریخی نزدیک کرده است؛ داستانی که عناصر مستند تاریخی و تقویمی را در خود دارد و کارگران بدون آنکه مماس با واقعه شود با عکسنویسی دقیق تماشاچی را به تعقیب قصه – مستند میکشاند. همه عوامل سازنده در این مسیر حرفهای عمل میکنند. داوری درباره این فیلم خاص شاید طولانیتر و کاملتر از سایر فیلمها صورت گرفت. این اتهام که طرح شد قصدی جز ارعاب نداشت. مانند همان موضوع اعلام نتایج یک روز قبل از داوری نهایی! معدل رأی داوران درباره این فیلم در پایان نمایشهای داوری «بهترین فیلم» بود، همان آرا اعلام شد. در کلاس درس هم شاگرد اول که معدل کلاش از همگان بالاتر است، لزوما در همه دروس ممتاز نیست! بهترین فیلم یعنی بالاترین معدل. الباقی نقد نیست نوعی بهانهگیری است.
تعداد نامزدها و سیمرغها و بهویژه سیمرغ بهترین فیلم نمایانگر نظریه نهایی داوران بود؛ نظریهای که نه تحمیل شد و نه در حوزه شجاعت یا ترس و ارعاب معنادار است!
اما درباره موضوع مطرحشده «دوپاسپورته»بودن. من درباره خودم حرف میزنم. اکثریت ایرانیان خارج از کشور (که شما دوپاسپورته! و… مینامید) افرادی شریف، دانا و متخصص هستند. سالها گذشته است. نسلهای دوم و سوم ایرانیان هنوز درونمایه و نماد ایرانیبودن خود را حفظ کردهاند؛ زبان فارسی عشق به تاریخ ایران و ایرانِ امروز. انگار که ایرانیبودن کاملا «موروثی» است. هر جای جهان که ایرانی پاکنهاد وجود دارد همانجا ایران است. چرا آنان را میترسانید؟ و از چه چیز؟ و با چه مقصودی؟ بسیاری از آنان هر از چند گاهی به ایران میآیند، برای دیدار از سرزمین مادری. بسیاری که صاحب دانش، هنر و تخصصاند برای خدمترسانی، سمینار، گردهمایی علمی و… به وطن میآیند. سالها گذشته است. پروندهسازی از این دست دیگر خریدار ندارد. وقتی «فرهادی» اسکار میبرد، جامعه ایرانیان سراسر جهان میجوشد و نام «ایران» سراسر فضای مجازی و واقعی رسانهای را پر میکند. وقتی میکوشند نام مجعولی برای خلیجفارس بگذارند، همین ایرانیان نسلهای دوم و سوم در اقدامی گسترده و هماهنگ برمیتوفند و هرچه دشمنان ایرانی رشتهاند و نقشه کشیدهاند، برهم میریزند. آقایان نمیدانند یا نمیخواهند بدانند آن دوران سپری شده است. نسلی دیگر برآمده است، مانند وضعیت اجتماعی ایران، نسلهای تازه و آرمانهای نو. ایرانیان خارج از کشور عمدتا محترم، غیرسیاسی و اگر هم در مواردی معترضاند، مانند ایرانیان داخل کشور اعتراض دارند.
شگفت آنکه از آنتن زنده رسانه ملی رسما تحریک صورت میگیرد اگر کسی بازمانده است، این گوی و میدان! فلان کس از فیلمی علیه شما طرفداری کرد، بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است. دلیل این دشمنی آشکار چیست؟ چرا یک «فیلمساز» در سطح مجری یک برنامه به اینگونه متزلزل میشود و مسائل شخصی دیگران را با عقاید شخصی خودش تبلیغ و تحریک میکند؟ در کانادا (شهرهای تورنتو، ونکوور، مونترآل) هر هفته یا بیشتر فیلمهای ایرانی، همان سینمایی که در ایران نمایش داده میشود، در سالن سینما به نمایش میرسد. جوانان باذوقی این موضوع را پی میگیرند. جمعیت ایرانی هم معمولا استقبال میکند. سلیقه بصری تماشاگر ایرانی در تهران و تورنتو یکی است! ازدحام میشود. فیلم میبینند و هرگز حتی موردی از این قبیل که روی آنتن رسانه ملی اظهار شد، پیش نیامده است.
حدود سیواندی سال از سال ۵٧ به بعد در همه صحنههای سینمای کشور از سیاستگذاری تا اجرا، شرکت مستقیم و فعال داشتم. من اهل خانوادهام و بهشدت به مبانی اخلاقی و خانوادگی اعتقاد دارم. آخرین فیلمی که کار کردم، در دوران آقای احمدینژاد بود و دیدم بهتر است خودم را بازنشسته کنم؛ ولی با سینمای ایران قطعرابطه نکردم. فیلمنامه و طرح میخوانم و دوستان تهیهکنندهام با من در میان میگذارند و همه فیلمها را هم میبینم. به دوستان نظرم را درباره فیلمها میدهم و با سینمای ایران همراهی میکنم و دلم هم میتپد. کسی هم در سینمای ایران نیست که نداند من بخشی از سال را پس از بازنشستگی در کانادا میگذرانم. پس این کشف جدیدی نیست؛ اما چنین اظهارنظرهایی مبنی بر ترساندن ایرانیها، بیشتر شبیه تخیل است که اگر به کانادا برویم فلان میشود. عاشورای امسال در بلندترین خیابان جهان به نام «یانگ استریت» در تورنتوی کانادا، شیعیان ایرانی دستههای عزاداری راه انداختند. دستهای منسجم که سنج، طبل، شیپور و پرچم عزا داشت و مرد و زن هم بودند. فقط پلیس مراقب بود ترافیک ایجاد نشود. درمجموع در این مسیر جلوی یک مغازه ایرانی ١۵، ١۶ نفر در دو گروه با پرچم شیروخورشید و پرچم داسوچکش کمونیستها حضور داشتند که یک گروه شعار ضد«جمهوری اسلامی ایران» میدادند و کمونیستها هم به ساحت دین مقدس اسلام توهین میکردند. آن دسته بزرگ به مقصد رسید و در ظهر عاشورا جمعیت زیادی نماز خواند و بعد هم غذای قیمه میان جمعیت عزادار پخش شد. حالا سؤال من این است که چرا این جمعیت بزرگ را ندیدند!!! گفته بودند به آقای افخمی تعرض شده است، آنهم از سمت کمونیستها. ایشان حتما میدانند که مطابق قوانین کانادا، فریاد و اعتراض و… با هماهنگی پلیس امکانپذیر است؛ ولی تعرض، ضربوشتم و… عواقب وخیمی دارد و اساسا اتفاق نمیافتد.
البته نهتنها در اظهارات آقای افخمی، اغلب در اظهارات افرادی مانند آقای ابوالقاسم طالبی هم شنیدهایم که معتقدند دوتابعیتیها از ترس اقامتشان در کشورهای غربی، فیلمهایی با مضامین انقلاب اسلامی را نادیده میگیرند. آیا اینگونه است؟ مثلا در کانادا چنین قوانینی وجود دارد که شما به عنوان یک شهروند دوتابعیتی از فیلمهایی با مضامین ضداستعماری و انقلاب اسلامی مانند «ماجرای نیمروز»، «قلادههای طلا» دفاع کنید و زندگیتان در تورنتو مختل شود؟
تصور چنین چیزی محال است. هیچوقت چنین چیزی را نشنیدهام. من «ماجرای نیمروز» را فوقالعاده دوست دارم و به نظرم فیلم مهمی است. نزدیکشدن به نقاط ملتهب تاریخ معاصر بههرصورت که باشد باید ارجگذاری شود. اصلا خوشآمدن یا بدآمدن از چیزی جزء اتهامات در آن طرف دنیا نیست. تازه معمولا هر دو هفته در تورنتو و ونکوور فیلمهای سینمایی ایرانی روز اکران میشود. فیلمی جبههدارتر از «سیانور» نسبت به مجاهدین که نداریم. اما همین فیلم را هم اکران میکنند و مردم میبینند. سابقه کاری من هم گواهی میدهد به تاریخ معاصر علاقه دارم. مثلا همین آقای طالبی فیلم «یتیمخانه ایران» را ساختهاند که فیلم لازم و درستی است و به موضوع ملتهبی نزدیک شده که باید نزدیک میشد و این فیلم را دوست دارم.
الان که از «یتیمخانه ایران» دفاع میکنید به شما اجازه ورود به انگلستان را میدهند؟
(میخندد) مگر میشود؟! این حرفها کاربرد دعواهای داخلی را دارد.
واقعیت دارد آقای نبوی یکی از مخالفان سرسخت «ماجرای نیمروز» بود و طبق تحلیلی که آقای افخمی دادند، باعث شده در همه بخشها کاندیدا نشود؟
این فیلم در ٩ بخش کاندیدا شد. با هم توافق کردیم که بههیچوجه نظرات شخصی خودمان را در زمان تحلیل به بیرون ارائه ندهیم. آنچه بیرون آمده نظرات جمعی ماست و از این نظرات دفاع میکنیم.
بااینحال کدام یک از نقدهایی که به هیئت داوران وارد شده را منصفانه میدانید؟
مگر میشود در داوری نقطه ضعف نداشت و مگر همه ما مصون از خطا هستیم؟! نقد اول اینکه ٣٣ فیلم برای بخش مسابقه خیلی زیاد است. بعد از این نباید این تعداد فیلم شرکت داده شود. مورد دیگر اینکه در یکی، دو بخش باید کاندیداهای بیشتری معرفی میکردیم و امکان اهدای دیپلم افتخار هم داشتیم. در چند مورد کاندیداهایمان بیشتر از پنج مورد بود که ناچار به حذف شدیم. دیگر اینکه باید یک سیمرغ بلورین به «هنر و تجربه» میدادیم که آییننامه اجازه نداد. مورد دیگر اینکه باید از همان ابتدا کاندیداهای سیمرغ بلورین بخش «استعداد درخشان» را اعلام میکردیم.
جایزه به فیلم کوتاه درابتدا در آییننامه نبود. اما با ورود آقای ایوبی به این موضوع بعد از بستهشدن چارچوب جشنواره، انجام شد. آیا این حرکت خلاف آییننامه نبود؟
جواب این سؤال به هیئت داوران بخش سیمرغ مربوط نمیشود. چون دیدن فیلم کوتاه جزء وظایف ما نبود.
به نظر شما حضور فیلمهای مستند با وجود جشنواره مهمی مثل سینما – حقیقت در جشنوار ه فیلم فجر اضافه نیست و جشنواره را حجیم نمیکند؟ چون بنا بر گواه خود مستندسازان حاضر در جشنواره امسال کسی فیلمهای آنها را در سالنهای جشنواره ندید!
پرداختن به سینمای مستند در همهجای دنیا وظیفه اصلی شبکههای تلویزیونی است. متأسفانه مجموعه رسانه ملی نسبت به این موضوع بسیار جدی نیست. برنامه پخش میکند اما به تنوع مستندسازی در زمینههای انسانی، تاریخی، ابنیه، سنتها، موسیقی و… توجه نمیشود. بههمیندلیل با گفته شما موافقم که مستند در جشنواره تخصصی خودش بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. بهتر است هر جشنوارهای مثل مستند، انیمیشن، فیلم کوتاه و بلند و… با گونههای خودش مورد قضاوت قرار گیرد. اما در غیبت رسانههای مؤثر، مستندسازان میل به دیدهشدن فیلمهایشان در «سانسها» و تمایل دارند در سطح سینمای حرفهای و جشنوارهای دیده شوند. اینها همه ناشی از کمبود عرصه عرضه و پخش ویژه فیلمهای «مستند» است.
در سینمای جهان بهویژه آمریکا تنوع ژانر وجود دارد. ولی برخلاف آن در سینمای ایران ٨٠ درصد فیلمها ملودرام هستند. با این نگاه محتوای جشنواره در آینده چگونه پر خواهد شد؟
همانطور که جشنواره فجر از اول محرکی شد و انگیزه ایجاد کرد، همین نکته که شما میگویید هم در آینده عامل انگیزه خواهد شد. امروز مثلا «ژانر وحشت» ما از بین رفته است. همین گونهگونگی را میتوانیم با بخش جشنواره – جشنوارهها و… تقویت و ترغیب کنیم.
سیمرغ بلورین بخش « عکس» اهدا شد درحالیکه میان نامزدها، نام مریم تختکشیان بود ولی آقای تختکشیان به دلیل داوربودن، از ارزیابی کار دخترش در این بخش انصراف داد. آیا نمیتوانستید نامزد دیگری جایگزین بگذارید ضمن اینکه چرا اجازه دادید تا حق دختر ایشان هم به عنوان یک هنرمند ضایع شود؟
روزی که انتخاب عکسها صورت گرفت و میخواستیم رأیگیری کنیم برای اولینبار آقای تختکشیان غایب بود و حتی به تلفنش هم جواب نمیداد. هنگام داوری هم هیچکدام از عکسها نام عکاس نداشت و فقط اسم فیلمها نوشته شده بود. اول ١٠ سری را جدا کردیم. بعد از دو کارشناس عکاسی کمک گرفتیم. عکس فیلم حتما باید فیلم را تبلیغ کند. داوری عکس بعد از پایان نمایش فیلمها بود. پنج سری عکس از پنج فیلم را به عنوان نامزد جدا کردیم. تا آن زمان نمیدانستیم یکی از عکاسان این سریها دختر آقای تختکشیان است. به احتمال قوی ایشان اطلاع داشت قرار است عکسها را ببینیم. داوری که تمام شد فردای آن روز قرار بود نامزدها را اعلام کنیم. ایشان گفت من امضا نمیکنم چون یکی از ایشان، دختر من است. ما هیچ نامزدی را عوض نکردیم.
پس ایشان از اول واکنشی نشان نداده بود. چون ممکن بود دخترش در میان نامزدها نباشد؟
بله. ایشان گفت صورتجلسه را به این دلیل که دخترم در فهرست کاندیداها است، امضا نمیکنم. باور کنید از بهترین عکسهایی که نسبت به فیلمهای دیگر وجود داشت، عکسهای فیلم «نگار» بود؛ اما به درخواست ایشان آن را حذف کردیم.
چرا جایگزین نکردید؟
وقتی کاندیداها اعلام شده بود، دیگر تغییردادن و کموزیادکردن درست نبود! آقای تختکشیان در جلسه تعیین سیمرغ اعلام کرد: خواهش میکنم اسم دخترم را از قضاوتتان خارج کنید. درخواست کتبی داد و همه هیئت قبول کردند.
مگر دختر ایشان حق نداشت؟
خب فضا را به اندازه کافی مسموم کرده بودند.
مریم تختکشیان خودش باید انصراف میداد نه پدرش! مگر در عرصه «هنر» هم دختران باید قیم داشته باشند؟
هنوز به مریم تختکشیان احساس دِین میکنیم. هیچ فشاری روی ما تأثیر نگذاشت. دراینباره به دلیل فشار محمدرضا تختکشیان به دلیل شخصیت و احترام فوقالعادهای که برایش قائل هستیم و اینکه انسان بامرامی است، به خواستهاش تن دادیم.
درباره بهترین جلوههای ویژه بصری و میدانی موضوع ارشا اقدسی را که همه ما میدانیم. آیا در زمان دیدن فیلم، به تیتراژ دقت نکردید؟
میتوانید از بقیه داورها بپرسید. من یک بار به اعتراض به آپاراتچی سینما گفتم بههیچوجه چراغها را تا لحظهای که آخرین تشکر و تاریخ ادامه دارد، قطع نکن! چون ما باید همهچیز را ببینیم. در این حال اطلاعات اصلی که در فرمهای رسمی از سوی تهیهکننده درج و به ما اعلام شده، مدنظر داوران قرار داشته است.
یعنی کسانی که خودشان ثبتنام کردهاند مرتکب خطا شدهاند که به نظرتان تقلب نیست؟
خیر؛ سازنده تقلب نکرده. عرض کردم که آنالوگ منقرض و دیجیتال جایگزین آن شد. دوران استحاله و گذار است که با خودش تنشها و رعشههایی همراه دارد. این رعشهها ازجمله در نوع پرداخت، ساخت و همه موارد، تأثیرگذار است. سینمای ما هنوز نتوانسته دیجیتال را کامل هضم کند و نیازمند مناسبات جدیدی است. به عنوان کارشناس در زمان دیدن فیلم متوجه میشوید تدوین اشکال دارد؛ اما اشکالش از تدوینگر نیست؛ اشکال به خاطر نبود وقت است و اگر وقت داشت، میدانست این نوع تقطیع، فیلم را از ریتم طبیعیاش جدا میکند. صدا و جلوههای ویژه وقت نداشته، پس گروه انتخاب جای جلوههای ویژه پرده سبز میبیند. درباره ارشا اقدسی، در تیتراژ بود و دیدیم یکی از مشکلاتش این است که عضو انجمن نیست. انجمن اعتراض کرد. صاحب فیلم هم گفت نبوده؛ اما در فهرستی که داده بود…، تهیهکننده هم دچار این اشتباه شده بود. وقتی ٣٣ فیلم باشد ممکن است فرم پرکردن با سرعت انجام شود و اشتباهاتی رخ داد. به نظرم درشتکردن این اشتباهات، منشأهای دیگری دارد.
سیمرغ بلورین بهترین جلوههای ویژه به آرش آقابیگ تعلق گرفت برای فیلمهای «خفگی»، «رگ خواب»، «یک روز بخصوص» و چندین فیلم دیگر. آقای جیرانی قبل از جایزهگرفتن ایشان، بهطعنه گفتند خیلی خوشحالم بالاخره هیئت داوران برف فیلم را دید! میگفتند این فیلم جلوههای ویژه نداشته و بیشتر بصری بوده تا میدانی.
وقتی فیلمهای مختلف آقابیگ را دیدیم، متوجه شدیم در بسیاری از فیلمها کار کرده و حضور دارند که حتما به دلیل تخصصشان است. کسی که واجد شرایط دریافت سیمرغ بلورین و به نظر رسید خودش رقیب خودش است! به همین دلیل ایشان به دلیل مجموعه کارهایش، مستحق دریافت سیمرغ بلورین شد. در علت این ارائه هم «به خاطر مجموعه فیلمهای ایشان» را ذکر کردیم. نام فیلمها هم آمد. «خفگی» هم از آن زمره بود. جای نوشتن تمام فیلمها نبود. این نام هم آمد! داستان پریدن گوسفند شد از جوی/ خوشحالی بزغاله از مچگیری!
درباره دو سیمرغ بلورینی که به دو بازیگر زن فیلم اهدا کردید، بگویید. دلیل آن چه بود؟
خیلیها گشتهاند، نقاطی را پیدا کردهاند و گفتهاند طبق آییننامه جشنواره دو سیمرغ به یک کار داده نمیشود. البته یک بند را نخواندهاند که دبیر جشنواره میتواند تصمیم بگیرد. فیلمهای «رگ خواب» به دلیل بازی خانم حاتمی و «زیر سقف دودی» با بازی خانم مریلا زارعی را دو بار دیدیم و بقیه را هم مقایسه کردیم. امسال سال زنان بود. درباره مردها هم بحثهای زیادی داشتیم؛ ولی به دوباره دیدن نرسید و در عرصههای نقش اول و دوم زنان، طراحی لباس، کارگردانی و… همهجا زنها درخشیدند و معدل زنها خیلی بالاتر از مردان سینما بود. خیلی هم از این بابت خوشحالیم. خانمها حاتمی و زارعی دو نقش داشتند که نقش کاملا محوری بود از نظر بازی، درک شخصیت، برونداد شخصیت…. یادمان باشد بازیگران زن، بازیای که میتوانند بکنند بیشتر در صورت است نه اندام. مردها میتوانند ریاکشنهای زیادی داشته باشند؛ اما زنها محدودیت دارند و درآوردن این دست نقشها با این محدودیتها، واقعا «هنر» است. درست است که خانم زارعی در «اسرافیل» هم بازی خوبی دارد؛ اما در «زیر سقف دودی» در نقش زنی است که خود را ازدسترفته میپندارد. این قصه بهشدت نزدیک به نقطه ملتهب زندگی خانوادگی شهری شده است. پوران درخشنده با درایت و تسلط آن را ساخته و خانم زارعی، زن این نقش را کاملا درک کرده و در آنجا افتاده است. به همین جهت هر دو ایشان را واجد جایزه دانستیم.
درواقع موضوع را با آقای حیدری مطرح کردید؟
پیشنهاد کردیم و قبول کردند.
چرا این موضوع را در بیانیه خود نیاوردید؟
یادتان باشد بیانیه را قبل از تعیین سیمرغها نوشتیم و نشر دادیم. روز قبل از تعیین سیمرغها، بیانیه منتشر شده است. بیانیه را اصلا بر اساس سیمرغها ننوشتیم. بیانیه ما تحلیلشده درباره کل ماوقع است.
بعضیها این شائبه را به وجود آوردهاند که سیمرغ بلورین متعلق به خانم حاتمی بود و اگر به خانم زارعی داده شد، به این دلیل بود که طبق فهرست منتشرشده، اسامی بهترین بازیگر زن و مرد که امیر آقایی و لیلا حاتمی بودند، لو رفته بود؟!
این شیوه ایذایی بود. این دوره با دورهها و داوریهای قبل فرق چندانی نداشت. معمولا سالهای آخر انتخاباتی، انگیزههای مختلفی خودنمایی میکند و مراتب خاصی را به نمایش میگذارند که چندان ربطی به «سینما» و «داوری» ندارد. شدت حملات و تهمتها بیشتر بود.
در آخر بگویم که فیلمهای سینمایی امسال را در کل دوست داشتم. سینمای شریف و سالمی داریم و امیدوارم سینماگران ما در اندازه و قامت آثارشان باشند و نه کمتر. داوران امسال بیش از اسلاف خود آسیب دیدند؛ ولی باکی نیست. هرچه برای سینمای ملی ایران انجام دهیم، حق فرهنگ خودی را رعایت کردهایم.
جمعبندیتان از اعتراضها چیست؟
آنچه طراحی و اجرا شد و در شکل رسانهای و اخبار واکنش پیدا کرد، اساسا به نفع «سینما» نبود. میشد تحلیل کرد و نظر داد. با هیاهو و تهمت فقط آب را گلآلود میکنند. کهنهکاران نقادی میدانند که نقد همه فیلمهای جشنواره قواعدی دارد؛ نخست آنکه همه فیلمها را دیده باشی. دوم آنکه زمانی از دیدن بگذرد تا مقایسه صورت گیرد. مقایسه یعنی «داوری» و اهلِ نقد و نظر «داوری» نمیکنند؛ بلکه نقد هنری، تکنیکی، علمی و فرهنگی یک «فیلم» را انجام میدهند. اهلِ نقد مستقل چنین هستند. آن دسته که «سیاستباز» هستند و صاحب گروه و دسته، کارشان معلوم است و در هر کاری که باشند، آن کار درست است و در هر گروهی که نباشند، آن را میکوبند؛ کاری به سینمای ملی و آبروی اشخاص و… ندارند. بعد با کمال تعجب میگویند: «چرا فیلمسازان از انتقاد گریزانند؟!!». گروهی هم در فضای مجازی به دنبال «خبرسازی» و جنجال و به قول خودشان «مصاحبههای پرتیتر»! هستند. اساسا عاشق «رسوایی»اند و امسال جهان به کامشان بود.
«من» در سینمای «ما» بسیار مهم شده است. «من»های زیادی را میبینید که در همه عرصههای سینمای ملی از مدیریت، جشنواره، برنامههای کلان، عرضه فیلم، نمایش، بینالمللی و… ، صاحب نظریه و تئوری هستند. این «من»ها فرصت «ما»شدن را به سینما نمیدهند؛ البته ابایی ندارند در جشنواره فجر با هجمهها هماهنگ شوند و بتازند و حتی به «نامزدها» که بخشی از پیکره سینما هستند، توهین کنند. بحران نقد، بحران مناسبات جدید و محتوم تغییر ماهیتی سینما، بحران جوانگرایی سینمای ملی و ضرورت تدارک روانی و روحی اهل سینما، ازجمله مواردی است که در بستر این جشنواره نمودی خاص یافت.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- اختصاصی سینماسینما/ یادداشت محمدمهدی دادگو درباره منوچهر عسگری نسب/ دستخط
- بررسی مسایل مالی جشنواره فیلم فجر/ مساله فقط دستمزد یک مشاور نیست
- رقم هایی که تناقض دارند/لزوم شفاف سازی جزییات بودجه و هزینه جشنواره های ملی و جهانی فجر
- این گروه بیدلیل/ عملکرد جشنواره ملی فجر و شگفتی های جشنواره جهانی فجر
- خون تازه در رگهای پریدهرنگ/ نگاهی به چهار فیلم موفق جشنواره فجر
- اولین تیزر از پشت صحنه «ماجرای نیمروز»/ فیلم
- نگاهی به وضعیت یک ماه اخیر سینما به بهانه اسکار فرهادی/ شرایط لغزنده!
- اختصاصی سینماسینما/ محسن تنابنده: برخی در جشنواره فجر از آب گل آلود ماهی گرفتند
- تقاضای ۵۸ میلیارد تومان برای برگزاری دو جشنواره
- یادداشتی درباره فیلم آپاندیس/ یک پیشنهاد لذت بخش
- چرا «هفت» دل خیلیها را خنک کرد؟!
- واکنش مهرزاد دانش به اظهارات فراستی: سینمای ما دچار مککارتیسم میشود
- نگاهی به مواضع اخیر مسعود فراستی/ دهه ات گذشته رییس!*
- ایوبی: کدام یک از ادعاهای افخمی و فراستی درباره جشنواره درست بود؟
- بررسی دوتابعیتیبودن داوران جشنواره فجر در کمیسیون فرهنگی
نظرات شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
آخرین ها
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
اینارو میومدی تو هفت میگفتی منم میتونم یه طرفه حرف بزنم جواب کسی رو هم ندم مرد بودی میرفتی هفت حرفات رو اونجا میزدی با شرمندگی همونی که افخمی گفت هستین حالا هرچی میخای بگی نه نیستم ان را که عیان است چه حاجت به بیان است
همین مصاحبه نشون می ده این آقا هزار سال از سینما و زمانه خودش دوره دوره آقا دورررررررررررررررررررر