تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۱/۰۶ - ۱۵:۰۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 172384

سینماسینما: نژلا پیکانیان با محمدمهدی عسگرپور گفتگویی انجام داده که در سایت خبرآنلاین منتشر شده است. این گفتگو را می‌خوانید:

سینمای ایران در سال ۱۴۰۰، افت و خیزهای بسیاری را شاهد بود، سینمای ضربه‌خورده از کرونا میزبان مدیرانی شد که تمایل خود را به ریل‌گذاری جدید با هر تصمیم و گام خود نشان دادند. در این وضعیت، سینمایی که روزهای سختی را سپری می‌کرد، در ابتدای راه مدیریت جدید، با دستور تعطیلی جشنواره جهانی فجر مواجه شد. رویه‌ی بهم ریختن ساخته‌های قبلی و از نو تعریف کردن با انتصابات و شکل‌گیری شوراهای چند لایه برای صدور مجوزها بیشتر نمود پیدا کرد. در کنار این‌ها مسئولیت VOD‌ها که به عهده ساترا گذاشته شده بود و عملا ارشاد را در انفعال قرار داده بود، از سویی دیگر سینماگران و شرکت‌های فعال را در تنگنا قرار داد.

با رسیدن به جشنواره ملی فیلم فجر و آنچه در این رویداد رخ داد، روشن شد که سینمای ایران همچنان وسیله‌ای است برای برخی، جهت اثبات خویش که اتفاقا هرچه ناتوان‌تر‌اند با صدای بلندتر شعار می‌دهند.

در کنار این‌ها بحث فضای دو قطبی جدی مود در جامعه که نسبت به سینما هم نمود پیدا می‌کند و یا عملکرد خانه سینما در رویدادهای مختلف و موضع‌گیری مسئولان آن، مجموعه‌ای از موضوعات را تشکیل داد که در بحث و گفت‌و‌گویی با یکی از مدیران و سینماگران باسابقه مورد بررسی قرار گرفت.

محمدمهدی عسگرپور، هم سینماگر است، هم سال‌ها کار صنفی کرده و با زیر و بم مسائل این عرصه آشناست، هم در تلویزیون مدیر بوده و هم سینما. او که بعد از پایان کارش به عنوان دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر مسئولیت دبیری انجمن صنفی شرکت‌های نمایش ویدئوی آنلاین (VOD) را برعهده گرفته است؛ در گفت‌و‌گویی حاضر شد و به تمامی سئوال‌هایی که مربوط به رویداد‌های مهم سینما در سال گذشته بود و اغلب ریشه در سال‌های دور داشتند پاسخ داد. 

*ناگزیر امسال با توجه به تغییر دولت، شاهد تغییر مدیران سینمایی هم بودیم. با توجه به دولتی که روی کار آمد، توقع می‌رفت طیف خاصی از افراد که صاحب اندیشه و شیوه‌ای شناخته شده هستند، بر سینما حاکم شوند. آیا فکر می‌کردید آن طیف همین کسانی باشند که اکنون سر کار هستند؟

بنظرم نه تنها من، بلکه سینماگرانی که دو سه دهه گذشته را تجربه کرده‌اند؛ تقریبا بخش قابل توجهی از آن چیزی که در سال‌های گذشته رخ داده را می‌توانستند در زمان خودش پیش‌بینی کنند. مثلاً تاحدی قابل پیش‌بینی بود که در دوره اول و دوم آقای روحانی چه اتفاقی می‌افتد به مقدار بسیار زیادی معلوم بود در دولت دوم آقای احمدی‌نژاد چه اتفاقی می‌افتد… همین‌طور که رو به عقب بروید درمی‌یابید، که در مواردی چنین بوده که ما با مدلی از خوش‌بینی به بعضی از تحولات نگاه می‌کنیم، اما خیلی سریع واقعیت‌ها روی خودشان را نشان می‌دهند و درمی‌یابیم که بی‌جهت خوش‌بین بودیم.

*در مورد دولت کنونی و مدیرانی که قرار بود روی کار بیایند، خوش‌بینی وجود داشت؟

در این مورد خاص نه؛ واقعا خوش‌بینی زیادی وجود نداشت، ضمن اینکه آقای وزیر فرهنگ و ارشاد فعلی پیش‌تر اظهاراتی در قالب پیشنهاداتی به مجلس داده بودند که انتشار این پیشنهادات موجب شده بود خیلی‌‌ها آمادگی شرایط بدتر از این را هم داشته باشند، بنابراین با یک ضریب هوشی متوسط هم می‌شد دریافت که قرار است چه اتفاقی بیفتد، منتها در دایره سینما با حدود پنج هزار عضو، همکارانی هستند که هر کدام به دلیلی نوع نگاه‌شان ممکن است در یک مقطع متفاوت باشد. علاوه بر آن، گروه دیگری هم هستند که به سرعت نظرشان را عوض می‌کنند و درهر مقطع منافع فردی‌شان حرف اول را می‌زند.

*آسیب جدی که ممکن است از مدیران کنونی سینما و شیوه‌های مدیریتی‌شان متوجه سینما شود، چیست؟

بهتر است درباره آسیب‌هایی که متوجه سینما و اساسا حوزه فرهنگ است، صحبت کنم. بخشی از ماجرا به کسانی برمی‌گردد که کار اجرایی در وزارت ارشاد یا سایر نهادهای مرتبط با فرهنگ انجام می‌دهند، بخش قابل توجهی اصلا به این‌ها هم مربوط نمی‌شود، مربوط به قدرت‌هایی است که خارج از حوزه فرهنگ فعال هستند و ممکن است ما آن‌ها را نبینیم و درباره‌شان نشنویم. مدیران اجراییِ کمترمسلط که برای جبران کاستی‌های خود بسیار هم عادت به شعار و حرف‌های شعاری دارند وقتی در کنار جریاناتی قرار می‌گیرند که ما آنان را به عنوان سازمان فرهنگی نمی‌شناسیم و از سوی آنان اداره می‌شوند، منجر به بروز آسیب می‌شوند. روشن‌تر اینچنین می‌توان گفت که ممکن است شما با مدیرانی مواجه باشید که وقتی پشت میکروفن قرار می‌گیرند و یا با شما صحبت می‌کنند، اظهارنظری کنند که شما را تا حدی امیدوار کنند، اما در اصل اداره امور در دست آنان نیست. آن اجرا مهم است؛ مثلا مدیری پشت تریبون بگوید من آمده‌ام فضا را گسترش دهم، اما در عمل کسانی که او را اداره می‌کنند فرامینی دهند که سینما را ببندند؛ که گاهی با وضعیت صدور پروانه‌ها و … چنین کاری صورت گیرد. این‌ها نتایج کوتاه مدت است؛ ممکن است خیلی زود همگی به توقیف‌ها و تعطیلی‌ها واکنش نشان دهند؛ اما آسیب‌های میان‌مدت و درازمدت واقعا وحشتناک است. ریخت و قیافه‌ای از سینما ساخته شده که برای درک درست آن، مختصات سینمای فعلی را باید مرور کنیم. چند سال قبل دائم گفته می‌شد که باید سینما این امکان را داشته باشد که ارتباط مشخص با مردم بیابد و دخل و خرج کند. وقتی دائم این گفته می‌شود نشان می‌دهد که این مساله حل نشده است. وقتی به بریده جراید قدیم نگاه می‌کنیم می‌بینیم که گویی برخی حرف‌ها بیست، بیست و پنج سال قبل هم گفته می‌شد، از تمام این‌ها می‌توان چنین استنباط کرد که گویی ما حدوداً در نقطه صفر ایستاده‌ایم. من منظورم حجم تولیدات نیست که حتی اگر در آن هم رشد داشتیم باز اتفاقی افتاده بود. در بخش‌هایی که مربوط به شانیت سینما می‌شود نه کمیت، احساس خشنودی به خودمان دست نمی‌دهد. همانطور که درسایر حوزه‌ها مثل خودروسازی هم این احساس پیشرفت را نداریم. در مورد خودرو نوک پیکان را به سمت کارخانه خودروساز می‌برند. در سینما نیز سینماگر، تهیه‌کننده و کارگردان را نشانه می‌گیرند و می‌گویند این چه سینمایی است که در آن برخی مفاهیم مهم جامعه پرداخته نمی‌شود و مواردی از این دست. این ساده کردن موضوع است. حتی در مورد خودروسازی هم که به آن اشاره کردم و همچنین سینما و غیره، این‌ها همه تحت یک اکوسیستم قرار دارند و براساس آن کار می‌کنند. حالا حوزه سینما و برنامه‌سازی تلویزیون اکوسیستم خاص‌تری دارند. سینما در سال‌های اخیر توسط جریانات نامربوط به این حوزه اداره شده است.

*منظورتان این است که مدیران سینماگر نبودند؟

آنچه منظورم من است به این برمی‌گردد که جریان سینما توسط صاحبان دست‌‌اندرکاران همین حوزه اداره شود، نه اینکه یک نفر که مال این حوزه است، مدیر شود که البته آن فرد بعضی وقت‌ها می‌تواند عملکرد خوبی داشته باشد و بعضی وقت‌ها نه. از آنجا که برآیند حرکت ما به این سمت نیست، احساس خوشحالی نمی‌کنیم، چون پیشرفت را حس نمی‌کنیم. باز منظور من معدود اتفاقاتی که در سینما به عنوان جریان مهم و تاثیرگذار می‌افتد نیست که آن تعداد اندکی فیلم‌های شاخص و موفقیت‌هایشان در همه مقاطع و قبل از انقلاب هم بوده؛ فیلم‌هایی که ما همچنان از آن‌ها یاد می‌کنیم؛ یعنی زمانی که اغلب فیلم‌های کم ارزش و یا بی‌ارزش ساخته می‌شده، آن نوع فیلم‌ها هم کار خودشان را می‌کردند. اساساً موضوع فرهنگ وهنر برای دولت‌ها موضوع مساله‌داری است که انگار احتیاج به نظارت‌های خارج از محیط خود این حوزه را دارد و اکثر دولتمردان هم با دریافت منصب حاکمیتی به یکباره احساس می‌کنند حرف‌های جدید و قابل اعتنایی دارند، منتها زود معلوم می‌شود که در عمل جز شعارهای تکرارشونده و دست خالی از جهت بودجه چیز دیگری ندارند. در این جهت می‌توان به تعارفات پشت میکرون‌ها در مورد محترم شمردن اهالی فرهنگ هم توجه نکرد،‌ چون غالبا این‌ها فقط به عنوان تعارف گفته می‌شود. سئوال این است اگر این قوم همانطور که در تریبون‌ها گفته می‌شود محترم و کاربلد هستند،‌ آنگاه اداره هم باید به دست خودشان باشد. نمی‌شود شما این تعارفات را انجام دهید و در نهایت بگویید گروه‌های غیرمرتبط باید شما را اداره کنند و تازه برای کنترل کردن از کسانی استفاده شود که بسته‌ترین نگاه‌ها را دارند. این وسط البته یک رقابت شدید هم در شعار دادن وجود دارد که در این دولت سطحش بالاتر رفته است. همه به شدت خود را استکبارستیز نشان می‌دهند و می‌خواهند محکم در دهان دشمن بزنند. این‌ها شیوه‌هایی از اداره کردن است که مدتی افرادی می‌آیند، این حرف‌ها را می‌زنند و بعد می‌روند و گاهی موقع خداحافظی لگدی هم می‌زنند و می‌گویند جماعت هنرمند و سینماگر به راه نمی‌شوند.

*منظور از اینکه می‌گویید سینماگران خودشان سینما را اداره کنند، چیست؟

امور مربوط به حرفه پزشکان را سازمان نظام پزشکی که شامل پزشکان است مدیریت می‌کند؛ همانطور که در مورد مهندسان و سازمان نظام مهندسی می‌بینیم. جامعه فرهنگ وهنر جزو حوزه‌هایی در کشوراست که چنین وضعیتی ندارد. شاید بخشی از این انتخاب‌ها به این برمی‌گردد که گفته می‌شود فرهنگ موضوع عامی است که تاثیرات آن را نمی‌توان با حوزه پزشکی و مهندسی و باقی مقایسه کرد. اگر این نظر که گفته می‌شود درست می‌بود، باید تاکنون جواب درستی هم می‌گرفتیم، اما اینکه نگرفته‌ایم به این خاطر است که آن نظریه قابل توجه نیست و اشکالاتی دارد. کشوری که سینما به شکل جدی در آنجا موضوعیت دارد یعنی تعداد فیلم و سالن قابل توجه دارد و در جشنواره‌ها و بازارها اسمش شنیده می‌شود، به عنوان کشور پیشرفته در حوزه سینما مطرح می‌شود؛ تا جایی که من مطالعه کرده‌ام در هیچ یک از این کشورها، وزارت فرهنگی وجود ندارد که بی‌توجه به این ابعاد تصمیم گیری کند و دائم برای کسب وکار آنها راهروهای پرپیچ وخم کسب مجوز طراحی کند. ساختار فعلی اساساً متناسب با این سینمایی که برای خودش شانیت دارد، نیست. بنابراین وقتی می‌گویم توسط سینماگران اداره شود، منظورم این نیست که سینماگری به عنوان مدیر تعیین شود؛ این نگاه هرچند بهتر از آن است که از افراد غیرمرتبط استفاده شود ولی ربطی به استقرار سازمان نظام صنفی ندارد و فقط شبحی از آن است. البته که منظورم ازسازمان نظام صنفی سینما، خانه سینمای فعلی هم نیست. در آن شکل مدیریتی هم همکاران سینمایی و هم حاکمیت متوجه می‌شوند که این شیوه مدیریت بخشی از آن اکوسیستم سینماست. در آن شکل یاد شده، سینماگران درمی‌یابد که بخشی از کارشان فکر کردن به طرح و فیلمنامه و فیلمسازی است و بخشی دیگر اداره کردن سینما. الان در اداره کردن سینما دولت به نیابت از تمام ذی‌نفعان حضور دارد. دولت خود را نماینده مردم، سینماگر، حاکمیت و… می‌داند و گاهی از سر اجبار و یا سلیقه شخصی یک مدیر در اداره امور از فعالان سینما هم استفاده می‌کند، یعنی ماجرا را برای خودشان ساده‌سازی می‌کنند. روز به روز هم اوضاع سخت‌تر می‌شود؛ اگر زمانی در صحبت‌ها بحث برسرحذف پروانه ساخت بود، امروز همه مانده‌اند با شوراهای جدیدالتاسیس قبل از پروانه ساخت و نمایش چه کنند. پس موضوع به سمت حل شدن که نرفته بلکه پیچیده‌تر شده است؛ مدیریتی که لابد می‌خواهد به مرگ بگیرد تا به تب راضی باشند.

*امسال سال پردردسری برای سینما بود و اتفاقا خانه سینما می‌توانست با بیانیه یا موضع‌گیری نقشی در این شرایط سخت ایفا کند؛ اغلب اما این خانه در جایگاه عافیت‌طلبی و سکوت حاضر شد. آیا شما هم قائل به این هستید که خانه سینما به جای واکنش، در موارد بسیاری سکوت کرد؟ 

شاید اغلب کسانی که با خانه سینما در ارتباط‌اند، همین دیدگاه را دارند، حتی به نظرم برخی از اعضای هیئت مدیره هم قائل به این موضوع هستند. خانه سینما به دلایل زیادی وارد این محدوده عافیت‌طلبی شده که فقط بخشی از این دلایل قابل فهم است. من این را می‌فهمم که بعد از یک دوره بسیار سخت خانه سینما در مقابل یک جریان حاکمیتی ایستاد و موفقیت نصیبش شد…

*از آن زمان خیلی گذشته…

خب بعد از آن زمان دو اتفاق افتاد، یک اینکه در بخشی از حاکمیت گویی این حس به وجود آمد که باید بیشتر مراقب این خانه بود تا به آن رویکرد بازنگردد. نکته دوم اینکه اهالی خانه سینما هیجانی که به هویتشان گره خورده بود را از دست دادند و جایگزنی هم برای حفظ همیت ایجاد نشد که آنان را دور هم جمع کند و به تدریج احساس کردند که می‌توانند نسبت زیادی هم با این خانه نداشته باشند. نتیجه این هر دو انرژی که یکی از بیرون بود و دیگری از داخل، خانه سینما را به این سو برد. البته خانه سینما یک مشکل تاریخی هم دارد، اینکه برای اداره امور خود به بخشی از بودجه دولت وابسته شده است. متاسفانه در ذهن بخشی از گردانندگان خانه سینما در طول این سال‌ها و هم دولت‌ها این نکته بوده که گویی حقی در جیب دولت است و مال دولت است و می‌تواند آن را ببخشد یا نه و وظیفه خانه سینماست که گاهی با گردن کج آن را بگیرد. انگار یادمان رفته تاریخ این ماجرا شکل دیگری داشته است. در سال‌های دورتر قانونی در مملکت وجود داشت که درصدی از فروش بلیت باید به صنف اختصاص پیدا می‌کرد، چه این صنف مورد علاقه دولت بود یا نه. بنا به دلایلی این قانون در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی ملغی شد و بحث تجمیع عوارض از حوزه‌های مختلف شامل برق، آب و غیره مطرح شد که در نهایت مجموع این‌ها به شکل کمک به صنف پرداخت شد. در آن زمان فعالان صنفی متوجه نشدند که این موضوع ممکن است چه بلایی سر فعالیت‌های صنفی سینما بیاورد. تجمیع عوارض در مجلس رفته بود و تصویب شده بود و کسی فکر نمی‌کرد واقعا در درازمدت چه کارکردی دارد. علاوه بر اینکه در آن زمان مشکل حادی از سوی دولت‌ها با خانه سینما نبود. پس این تغییر در آن زمان حساسیت‌برانگیز نشد. اما به تدریج و به مرور زمان انگار این شکل به وجود آمد که هر دفعه برای گرفتن بودجه، مدیر خانه سینما باید برود و خواهش کند و از وزارت ارشاد این کمک را بگیرد. در بهترین حالت این شیوه‌‌ی دریافت بودجه چنین می‌شود که گویی خانه سینما یکی از زیرمجموعه‌های وزارت ارشاد است که برای گرفتن بودجه، هر مدیری که زبان بهتری دارد یا هماهنگ‌تر باشد، می‌تواند بودجه بیشتر و به‌موقع‌تری بگیرد. این وضعیت خواه ناخواه یک مجموعه روابط صنفی ایجاد می‌کند، مدیریت خانه سینما شامل اعضای هیئت مدیره و مشخصا مدیرعامل در این وضعیت قرار می‌گیرند که مدیر خانه مجبورمی‌شود برای اداره امور و گرفتن بودجه رفتاری بعضاً غیرقابل درک برای همکارانش داشته باشد و از سوی دیگر اهالی سینما هم توقعاتی دارند که چرا مدیران خانه برآیند تعاملاتشان گرایش بیشتری به سمت دولت دارد و عملاً در مقاطع مهم دچار انفعال می‌شوند. سابقه این مقاطع اخیرهم نشان داده وسط ایستادن معمولا آسیب‌زننده بوده است. البته با همین شاکله برخی مدیران صنفی تا حد قابل توجهی استقلال صنف را حفظ کرده‌اند و برخی هم نتوانسته‌اند.

*البته در مقطعی در دوره شما، خانه سینما دارای اسپانسر شد و توانست بخشی از هزینه‌ها را تامین کند.

هر سال برای جشن اسپانسر گرفته می‌شد، زمان‌هایی زیاد و زمانی هم کم. اما در آن مقطع که اشاره کردید برای اولین بار بود که برای خود خانه سینما یک مقدار توانستیم کمک بگیرم. دلیل آن هم مشخص بود، از روز اول که دولت دهم مستقر شد بودجه خانه سینما را قطع کردند و به این ترتیب ما تا حدودی توانستیم مفهوم استقلال خانه سینما را درک کنیم. تازه فهمیدیم که می‌توانیم راحت‌ترموضع‌گیری به نفع جریان صنف داشته باشیم. فهمیدیم که اگر موضع‌گیری خاصی داریم خرده برده‌ای با این دولت نداریم. بخشی به این برمی‌گردد والبته این همه ماجرا نیست.

*بخشی هم حتما به تفکر کسی که خانه را اداره می‌کرد برمی‌گردد. نوع نگاه شما و شیوه مواجهه‌تان در شکل‌گیری آن ترکیب قطعا تاثیر داشت.

خب این هم نکته‌ای است. من به این فکر می‌کنم که چطور می‌شود خانه سینما هم به حیات خود ادامه دهد، هم استقلال خود را داشته باشد و هم از این نکته ترس و واهمه نداشته باشد که اگر بودجه ارشاد قطع شد چه کار باید بکند. یک نکته را گاهی مدیران خانه سینما فراموش می‌کنند؛ اینکه اگر باید گرایشی داشته باشند، این گرایش باید به سمت صنف‌های خودشان باشد. زیرا آنان مدیر صنف هستند. در بدترین حالت درارتباط با دولت هم همکاران ما متوجه می‌شوند که شما خواستید مواضع صنف را حفظ کنید، بنابراین ممکن است حتی بودجه شما قطع شود دراین صورت همکاران یا به کمک می‌آیند مانند آنچه در آن دوره اتفاق افتاد یا دست کم متوجه می‌شوند مدیرانشان چه مَنِشی داشته‌اند. به‌نظرم در این صورت همکاران پشت مدیرانشان را خالی نمی‌کنند. این مسیری است که مدیران خانه سینما باید انتخاب کنند، البته یکی ازدو آفت بزرگ و تاریخی خانه سینما هم منافع فردی‌ست که این منافع گاهی راه‌اندازی یک پروژه برای خود یا داشتن سالن سینما و دفتر پخش است و گاهی هم محافظه‌کاری ذاتی آدم‌هاست که ربط زیادی هم به منافع فردی ندارد.

*در مورد تعطیلی جشنواره جهانی فجر بارها صحبت شد، اما این‌بار می‌خواهم درباره واکنش شما به این تعطیلی صحبت کنم. جشنواره که تعطیل شد شما نه آن کاری را کردید که در مورد خانه سینما انجام دادید و نه کارهای دیگری که از شما انتظار می‌رفت. چرا؟

اگر این جشنواره متعلق به دولت نبود، عکس‌العمل من حتما متفاوت می‌بود. جشنواره فیلم فجر مال دولت و وزارت ارشاد است. من خیلی نمی‌توانستم کاسه‌ی داغ‌تر از آش باشم. این موقعیت نسبت به آنچه که من در خانه سینما داشتم، خیلی متفاوت است. در آنجا مسئولیت صنفی برعهده من بود. تعداد بسیار زیادی آدم به من رای داده بودند و در بیانیه دیگری دو سه هزار نفرازاعضاء آمدند و با امضای خود از من پشتیبانی کردند. من باید این را کاملاً در نظر می‌گرفتم. اینجا اما مسئولیت من چیز دیگری است، باید از یک جشنواره دولتی محافظت می‌کردم. مثل این می‌ماند که شما در یک مجموعه بخشی را عهده‌داری می‌کنید و مقام بالاتری می‌گوید ما دیگر اصل این واحد را نمی‌خواهیم؛ اگر شما اصرار کنید این واحد باید وجود داشته باشد، اولین چیزی که در مناسبات امروز کشورمان ممکن است به ذهن بیاید این است که گویی شما منافعی دارید، در سینمای ما هم به مدد حضور پررنگ نشریات وعوامل زرد راه هم که می‌روید همین را می‌گویند. تکرار می‌کنم، اگر واقعا این جشنواره مال دولت نبود، شما با عکس‌العمل دیگری از من مواجه می‌شدید. البته در مورد این تعطیلی باید این را بگویم که اصل تعطیلی جشنواره در این دولت برایم قابل پیش‌بینی بود، اما به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم به این شیوه عمل شود؛ فکر می‌کردم پیش‌زمینه‌هایی طی شود و با چیدمانی به این سمت بروند ، اما خب در عمل دیدیم که بله می‌شود به این بی‌ریختی و بی‌سلیقگی هم کاری را انجام داد. تنها چیزی که درباره آنچه که اتفاق افتاد برایم مطرح شد و در عکس‌العملی که داشتم نمود پیدا کرد این بود که بگویم کسانی که تصمیم گرفتند اطلاعات بسیار کمی دارند، اثبات این هم خیلی سخت نیست با انجام دادن یک مناظره می‌توان این را نشان داد. نکته دوم اینکه کسانی که این تصمیم را اعلام کردند، بیشتر مجری اوامر بودند. و البته پارامتر سومی هم وجود داشت، جشنواره هنوز از نظر من در داخل کشور، تاکید می‌کنم در داخل و نه خارج از کشور، به آن موقعیتی دست پیدا نکرده بود که درباره آن همیت بزرگ شکل بگیرد. با اینکه جشنواره عدد ۳۸ را می‌داشت، پنج  دوره بود که مستقل برگزار می‌شد و هنوز همکاران ما و کسانی که در سینما مشغول به کار بودند آن خط ارتباطی را با جشنواره نیافته بودند که شاید بخشی از این به ما در جشنواره برمی‌گشت و بخشی هم به چیزهای دیگر که ارتباطی به ما نداشت. با وجود همه این‌ها من نسبت به یک نکته اطمینان دارم؛ با ادغام این دو جشنواره که فعلا در حد طرح و حرف است و تقریبا مطمئنم با تیمی که الان ما دیدیم به درستی و با آبرومندی نمی‌تواند اتفاق بیفتد، آن جشنواره مستقل یک زمان برمی‌گردد و شاید به شکل آبرومند هم برمی‌گردد و فقط این حسرت مثل خیلی از چیزهای دیگر برایمان باقی می‌ماند که باید برگشت و دوباره از اول شروع کرد. 

*چرا با این اطمینان اینطور فکر می‌کنید؟

چون سینمای ایران زیست‌ بومی دارد که بخشی از آن در مبادلات بین‌المللی به مفهوم برگزاری این جشنواره است؛ نه اینکه من خودم فیلمم را بردارم و ببرم جایی و بفروشم یا در جشنواره‌ای شرکت کنم. منظورم مفهوم برگزاری فستیوال است که جای خالی آن حتما حس خواهد شد. سینمای ایران به میزان زیادی مورد توجه کشورهای دیگر است؛ ما در این منطقه می‌توانستیم بیشتر مورد توجه باشیم، و این مورد توجه قرار گرفتن با جشنواره‌ای که ملقمه‌ای از میهمانی و رقابت و منازعات داخلی و سوءمدیریت و دهان به دهان گذاشتن‌های وطنی باشد امکان‌پذیر نیست.

* جاری شدن جریان تولیدات به VODها و نحیف‌تر شدن سینما و سینماداری؛ امری اجتناب‌ناپذیر با توجه به پیشرفت تکنولوژی و کرونا بوده یا عارضه‌ای حاصل از ضعف مدیریت که گریبان سینما را گرفت؟

شاید برای تحلیل این موضوع کمی زود باشد، اگر این دو سه موضوع را از چند سال قبل‌تر مرور کنیم شاید بهتر به نتیجه برسیم. یک موضوع بحث تولیدات صداوسیماست. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که تولید برنامه‌های غیرسینمایی مربوط به تلویزیون بوده است. بنابراین یک مدل عادت در تولیدات شکل گرفته بود که اگر یک روز سازمان صداوسیما به غبض می‌رسید تولیدات محدود می‌شد و اگر به بسط می‌رسید، گسترش پیدا می‌کرد. نکته دوم سینما بود که کلید افول در بخش‌های مختلف آن قبل‌تر زده شده بود؛ هم در دنیا و هم در کشور ما. در دنیا به برخی دلایل و در کشور ما به دلایل دیگری. در دنیا به دلیل پلتفرم‌ها این اتفاق افتاده بود، یعنی سابقه آن شاید به شش هفت سال قبل برمی‌گردد که برخی از کشورها در سالن‌داری و نه تولید دچار مشکل شدند، بنابراین مفهوم سینما گویی لطمه خورد. دعواهای نتفلیکس و جشنواره کن نمودی از همین موارد است. در کشور ما اما دلایل دیگری داشت که بیشتر به جریانات سیاسی و حاکمیتی برمی‌گشت که تقریبا همه آنان در شعار برای گشایش آمده بودند، اما در عمل برای بستن صف کشیده بودند. و معنای گشایش را در تولید و نمایش کارهای همراه با خودشان دنبال می‌کردند که طبیعتاً سرمایه‌گذاری‌های جدی‌ترازسوی نهادهای حاکمیتی مهمترشد. این سرمایه‌گذاری دولت در کوتاه مدت شاید ظاهر خوبی ایجاد کند، اما در درازمدت نشان‌دهنده آن است که بدانیم بخش خصوصی روز به روز کمرنگ‌تر می‌شود ودرنتیجه نقش آن در تصمیم‌سازی هم کمتر می‌شود. 

*تفرقه بین تهیه‌کنندگان نزدیک به همین زمان به شکلی جدی بروز کرد.

بله همین‌طور است… این جریان هرچه جلو آمد بدتر شد تا بعد از دولت دهم، با جریان مدیریتی مواجه شدیم که شاید خیلی نتوانید، از آن، تئوری استخراج کنید. اگر با تک‌تک مدیران آن دوره صحبت کنید برخی به موضوعات باز نگاه می‌کنند، اما چرا در عمل این اتفاق نمی‌افتد، چون یا زورشان به نهادهایی که به سینما فشار می‌آورد نمی‌رسد، یا اینکه جریان مدیریتی آنان امروز را به فردا موکول کردن شده. یعنی قرار است امروز اینجا باشند و فردا جای دیگر بروند و سینما برای آنان سالن ترانزیت است. سینما چند سالی این وضعیت را تقریبا پیدا کرده بود که انگار مدیرانی می‌آمدند و از این سالن استفاده کنند و برخی عاقبت‌بخیر می‌شدند می‌رفتند و برخی هم نه. در مسیر همین وضعیت از سینماگران به عنوان زینت‌المجالس استفاده می‌شود و به آنان بن داده می‌شود و مواردی از این دست. اما چرا این همه زود اهالی سینما از چنین چیزهایی دلزده می‌شوند؟ به این دلیل که اصل موضوع اشتباه است. اصل، جریانِ طبیعی تولید و نمایش است که سینماگر حس می‌کند نبض این بخش درست می‌زند یا نه. زنگ خطر سینما خیلی زودتر از آنچه که اکنون با آن مواجه هستیم زده شده بود، اما منافع برخی دفاتر تولید و پخش باعث می‌شد که شما احساس کنید با جریانات متفرق مواجه هستید. جریان تلویزیون و سینما را که اشاره کردم، وقتی این‌ها به درستی پیش نروند جریان سوم که برگرفته از تکنولوژی مدرن است می‌تواند کار خود را انجام دهد. 

*عرصه نسبتا نوپای VOD چقدر می‌تواند از پس موانعی که پیش پای آن قرار می‌گیرد، بر بیاید؟ این موانع با وجود رشدی که به آن اشاره شد کم نبوده‌اند. این وضعیت را از جایگاه دبیر صنف VOD چطور می‌بینید؟

از یک جهت این موضوع سخت است؛ در سطوحی برای این حوزه تصمیماتی گرفته شده که براساس این تصمیمات گویی خیر و صلاح این حوزه خواسته نمی‌شود. من این را نه به عنوان کسی که در اینجا مسئولیت دارم، بلکه پیش‌تر هم گفته بودم که باید دقت کنیم ما با عرصه‌ای نوظهور مواجه هستیم که بخشی از آن به حوزه IT برمی‌گردد که می‌توانیم بگوییم آن را تاحدی داریم و همچنین دسترسی به پلتفرم و طراحی آن هم فراهم است. محتوا در اینجا اهمیت پیدا می‌کند. ساخت برنامه یا ارائه محتوای خارجی اتفاقی است که در پلتفرم‌ها می‌افتد و دقیقا از همین‌جا سروکله جریان‌هایی که در طول این سال‌ها می‌گفتند همه چیز کج رفته و باید ریل جدید گذاشت، پیدا می‌شود، چون گویی آنان همیشه به عنوان جریانات نگران حضور دارند و البته تاریخ این بیست سی ساله گذشته نشان می‌دهد که یک جریان نگران می‌آید و جریان نگران‌تر بعد از آن می‌رسد وفرد نگران قبلی به عنوان سازش‌کار مطرح می‌شود. بعد از این دو بیشتر نگران‌ترها می‌آیند که حالا فرد نگران‌تر در مقابل او سازش‌کار است. این داستان ما در بیست سی سال گذشته است و وقتی امروز ادبیاتی می‌شنویم که مثلا به فلان وزیر گفته می‌شود، شما از فردی استفاده می‌کنید که در دولت قبلی بوده؛ این تصویر را تداعی می‌کند که انگار هر هشت سال یک انقلاب در کشور ما اتفاق می‌افتد. ادبیات بیانگر این نگاه است. وقتی شما نسبت به آدمی که در دولت قبل کار می‌کرده این نگاه را دارید که اگر او را اعدام نمی‌کنیم یا زندان نمی‌فرستیم در حق او لطف می‌کنیم، رویه و رویکردتان مشخص است. و نکته بسیار تاسف‌برانگیز و ناراحت‌کننده اینکه در میان همین افراد نگران‌ و دلواپس خبر می‌رسد که ارتباطات نامتعارف و غیرقابل باور هم وجود داشته است. این جریانات روی هر جا که تولید هست زوم می‌کنند، اگر سینما فعال باشد آنجا می‌روند، اگر تلویزیون فعال باشد نگاه‌شان به تلویزیون است و اگر این وسط چیزی دیگر باشد، حواس‌شان پی آن می‌رود. و متاسفانه قدرت تخریبشان به مراتب بیشتر ازسازندگی‌شان است. 

*به بحث ساترا رسیدیم، همین VODها که امسال پرکار بودند، پروانه ساختی در سال ۱۴۰۰ دریافت نکردند؛ یعنی زمینه کم‌کاری سال آینده. در اینجا عملکرد ساترا را در صدور مجوزها چطور تحلیل می‌کنید؟

در مورد ساترا نکته دیگری وجود دارد؛ این را به عنوان کسی می‌گویم که سازمان صداوسیما را به دلیل سال‌ها کار در آن خوب می‌شناسم. ساترا ذاتا صداوسیماست. وقتی می‌خواهید به کسی بگویید ساترا چیست ابتدا باید بگویید صداوسیما چیست. جوهره صداوسیما را اگر کسی بشناسد متوجه نوع عملکرد ساترا می‌شود؛ و آن مثل معروف که رفتارش از ره کین نیست بلکه اقتضای طبیعتش این است. سازمان صداوسیما از نظر من ذاتاً سازمان پاسخگوبه مخاطبش نیست. من در آن سیستم در سطوح مختلف کار مدیریتی کردم، علاوه بر اینکه برنامه هم ساخته‌ام. این سازمان البته یک ظاهر پاسخگو دارد که همان مرکز ارتباطات است، اما من و بسیاری دیگر از مدیران آن سازمان می‌دانیم که این‌ها شکل ظاهری موضوع است. رابطه سازمان با کسانی که با آن ارتباط دارند شکلی از رابطه ارباب رعیتی است. و البته این به معنای استیلای ارباب هم نیست چراکه گاهی اوقات سررشته امور از دست ارباب هم خارج می‌شود. سازمان صداوسیما هیچ وقت پیش از این سابقه ارتباط با موسسات بخش خصوصی که اتفاقا خودشان سرمایه‌گذاری می‌کنند و برنامه‌شان هم قرار نیست از صداوسیما پخش شود، نداشته است. سازمان صداوسیما و ساترا در جریان آموزشی که از جهت روابط کار، ارتباطات و نوع مراودات در طول سال‌ها به وجود می‌آید و از این نسل به نسل بعدی منتقل می‌شود، قرار نگرفته‌اند. در مواری دیده‌ام که برخی از دوستان در پلتفرم‌ها از شیوه پاسخ‌دهی و شرایط ارتباط با ساترا گله‌مند بوده‌اند، به آنان توضیح داده‌ام که این سازمان همیشه آفلاین بوده و اگر شما پیشینه و شیوه جاری در آن را بشناسید گله نمی‌کنید. این سازمان حتی میز و صندلی‌اش را هم خودش در سیما چوب تولید می‌کرد. اگر این سازمان همان میز و صندلی را از بیرون می‌خرید، رابطه با بیرون را هم متوجه می‌شد. من این را می‌فهمم که در ساترا وقتی می‌خواهند با پلتفرم‌ها صحبت کنند، همانطور صحبت می‌کنند که طرح و برنامه شبکه‌های سیما آنهم در زمانی که دست‌شان هم ازبرنامه‌ها پر است با تهیه‌کنندگانی که از بیرون طرح می‌آورند و می‌خواهند پولی از سازمان بگیرند و برنامه‌شان از تلویزیون پخش شود.

*در صورتیکه صاحبان پلتفرم‌ها نه پول می‌خواهند و نه محلی برای عرضه محتوای تولیدی‌شان.

ظاهراً آن‌ها این روابط را درست درک نمی‌کنند و این بخشی از موضوع است. بخش دیگر به این برمی‌گردد که خود سازمان صداوسیما تولیدکننده است. خود، رقیب پلتفرم‌هاست. شما گویی با نهادی مواجه هستید که هم قوه قضائیه است، هم قوه مجریه وهم مقننه. دراین شکل هیچ بعید نیست شما برای ساخت برنامه‌ای مراجعه کنید، به شما بگویند نه و خودشان آن برنامه را بنا به مصلحت بسازند. مشابه این اتفاق دقیقا برای یکی از پلتفرم‌ها افتاده است. مدیران مربوطه وقتی می‌خواهند پشت میکروفن صحبت کنند می‌گویند در عرض ۱۵ روز جواب می‌دهند، اما در عمل ۸ ماه طرح می‌ماند، کی باید پاسخ دهد؟ شما اعتراض دارید؟ می‌خواهید شکایت کنید؟ به چه کسی باید شکایت کنید؟ همه این‌ها خفقان ایجاد می‌کند. این‌ها سرمایه‌های بخش خصوصی بوده که به میان آمده و با توجه به منویات یک حاکمیت هم آمده است. بنابراین، این نوع رفتار ارباب رعیتی، اول اینکه بی‌پاسخ نمی‌ماند و دو اینکه ادامه‌دار نمی‌تواند باشد. بنابراین در جمع‌بندی می‌توان چنین گفت که اگر می‌خواهید ساترا را بشناسید باید ابتدا صداوسیما را بشناسید.

*یک رویه تکرارشونده در جریانات سینمایی کشور در سال گذشته مشاهده می‌شد و آن شکل‌گیری دو قطبی درباره موضوعات مختلف در میان دنبال‌کنندگان و اهالی سینما بود. از جمله جریان‌های شاخص ماجرای اصغر فرهادی و فیلم «قهرمان» و یا جریان آقای مهرجویی بود. فارغ از موضع ما نسبت به همه این ماجراها، می‌خواهم به این بپردازم که گویی جریانی از جایی می‌خواهد هر آنچه که در داخل مرزهای ایران دارای ارزش و اعتبار و اهمیت است، بی‌اعتبار یا کم‌اهمیت جلوه دهد. 

بنظرم دوقطبی‌سازی در هر موضوع، جزء جدایی ناپذیر اداره امور در کشورمان شده است. از همان دهه هفتاد زمانی که طرح خودی غیرخودی‌سازی آغاز شد تقریباً معلوم بود که دایره این موضوع درحدی که طراحانش فکرمی‌کردند باقی نخواهند ماند و اتفاقاً برخی جریانات مختلف داخلی و خارجی می‌توانند از آن بسیار سوءاستفاده کنند. دو قطبی شدن یکی از مختصات جوامعی است که راه حل‌های متنوعی برای حل مشکلات ندارند. جریان دو قطبی روزهایی می‌تواند کار کند که دچار بحران‌های بسیار شدید بشوید. در واقع جامعه دو قطبی بحران به وجود می‌آورد و جامعه بحران‌زده دو قطبی را تشدید می‌کند. این رویه، رویدادهای عادی  را در روزهای معمولی تبدیل به بحران می‌کند. و هر پدیده مهم وغیرمهمی دو قطبی می‌شود، نتیجه آنکه هر فرد یا نهادی هم می‌خواهد کار کند باید جایگاه خود را در یکی از قطب‌ها پیدا کند وگرنه طرد یا بی‌خاصیت می‌شود.

*خب شاید جریانی که چنین چیزی را راه انداخت از اینکه هنرمندان منزوی شوند و یا تحت فشار‌های مضاعف قرار گیرند، ناراضی نباشند.

به نظرم بخشی از آنان چنین روحیه و نگاهی نداشتند. تصور آنان این بود که مشکل خودشان را در یک دوره حل کنند و بعد از مدتی گمان می‌کردند دو قطبی از بین می‌رود و تک قطبی به وجود می‌آید، که تازه اگر این هم می‌شد بسیار بد بود، اما آنان نمی‌دانستند که این جریان ادامه می‌یابد. شما فیلم «قهرمان» را مثال زدید، به‌نظرم خیلی موضوعات در همین فضا قرار دارند؛ مثلا همین ماجرای آمریکا و روسیه، شما یا باید با آمریکا باشید یا روسیه. سئوال من این است که آیا درهمه جای دنیا هم چنین است؟ اگر بگوییم بله، خیلی ساده سر و ته صحبت را جمع کرده‌ایم. به‌نظرم کشورهایی که نگاه ایدئولوژیک به موضوعات دارند بیشتراین حالت را پیدا می‌کنند. 

*و البته بحث‌های فرهنگی هم قربانی همین فضا می‌شود…

به شدت. البته یک چیز هم به این موضوع اضافه شده است؛ از کسی که در جشنواره‌ای جایزه می‌گیرد و پشت میکروفن می‌رود و حرفی می‌زند تا کسی که یک کرسی در جایی دارد، توقع‌هایی به وجود می‌آید. بدترین حالت این است که وقتی هنرمندی میکروفن دست می‌گیرد، هر طیف و جناحی دنبال آمال و آرزوهای خود است؛ گروهی می‌گویند چرا او درباره زندانی‌ها صحبت نکرد، بعضی می‌گویند چرا درباره محیط زیست یا حکومت و یا غرب چیزی نگفت. گروهی می‌گویند تو باید درباره استکبار صحبت کنی و آن‌طرفی‌ها می‌گویند تو باید درباره موضوع دیگری حرف بزنی. خیلی موقعیت سختی شده است. اگر بخواهید به یکی از این جریانات بپردازید، ممکن است بروید به نفع حاکمیتی صحبت کنید، بعد از آن، از شما تشکر هم می‌شود، اما در اصل روشن نیست که تاریخ مصرف این تشکر تا چه زمانی است. چون بلافاصله ممکن است شما درگیر کاری شوید و حرفی بزنید که از چشم بیفتید. دائم این بازی شکل می‌گیرد. 

*جشنواره فجر امسال از انتخاب دبیر، تا مراحل خبر رسانی تا اعلام محل برگزاری و تعویض محل برگزاری و بسیاری از اتفاقاتی که در آن رخ داد، نشان دهنده مجموعه‌ای از هیجان‌زدگی و بی‌تجربگی بود. نمی‌توان به این جشنواره نگاه کرد و آن را در قامت رویدادی ۴۰ ساله دید. اشکال کار چیست؟ دوباره همان ریل‌گذاری جدید…

بله بخش عمده همین است. یک ایده به شکل کلی وجود دارد که گروه‌های دلواپس و نگران می‌گویند که سال‌ها قطار فرهنگ وهنر اشتباه رفته و می‌آیند و می‌گویند که ما قرار است برای این قطار ریل جدید بگذاریم. مسیر ریل را هم که با برخی شعارها مشخص می‌کنند و بعد معلوم نیست که عِده و عُده برای همین طرح ذهنی خودشان دارند یا نه؟ گاهی حتی برای اصلاح امور در حرکت هم سازمان درست درمانی ندارند. اتفاقی که در این دوره افتاد از نظر من همین بود. ایده همان ایده‌ی کهنه قدیمی است که بدون پشتوانه‌های نظری و عملی می‌گوید باید اسلامی‌تر شود و مثلاً قبلی‌ها خلوص و کارآمدی کافی نداشتد. برخی هم منتظر می‌مانند که اسلامی و اسلامی‌تر شود، اما در عمل می‌بینید که هیچ سازوکاری ندارند. نه ایده درست دارند، نه سازمان درست و نه نیروی کارآمد. پس راحت‌ترین راه را انتخاب می‌کنند و آن فقط شعار دادن است، از اینجا دیگر مخاطب آنان سینماگران نیستند، و بیشتر کسانی‌اند که باید به آنها گزارش کار بدهند و آنان هم درکوتاه مدت دلخوش می‌شوند، اما بعد واقعیت‌ها خود را نشان می‌دهند، گروه مربوطه بساط‌شان جمع می‌شود و می‌روند و هنگام رفتن با لحن مظلومانه می‌گویند که نگذاشتند کار کنیم. 

*با توجه به مجموع شرایطی که جشنواره فیلم فجر پشت سر می‌گذارد، چه پیش‌بینی از آینده آن دارید؟ آیا جایگاهی دارد که بتواند به درستی به حیات خود ادامه دهد؟

اینکه جشنواره فجر چه جایگاهی دارد، هم به برگزارکنندگان آن برمی‌گردد و هم به همکاران ما در سینما. من بیشتر به بخش دوم کار دارم. چندسالی ست تقریبا بدون استثنا در هر دوره این اتفاق برای جشنواره می‌افتد که حجم قابل توجهی مشاجره و سوءتفاهم به وجود می‌آید و عنوان می‌شود برخی از فیلم‌هایی که مستحق نبودند داخل جشنواره آمدند و برخی که مستحق بودند بیرون ماندند و مدام به جریان انتخاب ایراد گرفته می‌شود و بعد به جریان داوری هم همینطور و بعد از جشنواره هم، چه کسی که سیمرغ گرفته و چه کسی که سیمرغ نگرفته قهر می‌کند و به خانه‌اش می‌رود. این تقریبا قصه تکرارشونده این سال‌هاست. گویی ما پذیرفتیم هر سال همین وضعیت باشد و درعین حال قبول کرده‌ایم که هر سال در این ترکیب میهمانی-رقابت-درگیری شرکت کنیم، انگار ناگزیر هستیم. من بخشی از آن ناگزیر بودن را به عهده دولتمردان می‌دانم و بخشی را به عهده سینماگران. آن زمان که شما وارد جشنواره می‌شوید، جریان موجود در آن را پذیرفته‌اید. برخی می‌گویند مجبور شده‌اند چون سرمایه بخشی یا کل فیلم ازنهادهای حاکمیتی بوده یا مواردی از این دست. من به این همکاران می‌گویم شما این وضعیت را پذیرفته‌اید و این جشنواره‌ای است که هر سال همین کار را با سینما می‌کند. این جشنواره دیگرجزو کارکردهایش این نوع رفتاراست و دیگر توقع غیر از این نباید داشت. شما تردید نکنید با این نوع اداره کردن  که در این جشنواره دیدم،‌ البته منظورم الزما همین افراد نیست، بلکه افرادی شبیه به آنان، و با این ساختار مدیریتی و با این نوع گفتارِ شعاریِ پوپولیستی و ارجاع حل همه مشکلات به سال بعد، دوره بعدی جشنواره بی‌قاعده‌تراز امسال خواهد شد. به‌ نظر می‌رسد در خصوص جشنواره فجرهم به همان شکلی ست که اشاره کردم یعنی دبیر جشنواره به افرادی باید جواب بدهد که ربط مستقیمی به سینما ندارند.

*نکته مهم همین است که دبیر جشنواره هم گویا دیگر چندان قدرتی ندارد. شما دبیر بودید و تعداد زیادی از جوایز جشنواره را حذف کردید. الان می‌توان چنین تصمیم و عملکردی را در دبیران دید؟

این به میزانسن‌هایی برمی‌گردد که شکل می‌گیرد.. بعضی دوره‌ها اتفاقاتی می‌افتد که شما می‌فهمید شخصیتی که مسئولیتی برعهده گرفته هم شخصیت نسبتاً کاریزماتیکی است، هم تا حدودی توان اداره دارد و هم می‌تواند مقام بالا و اطراف خود را مجاب کند. این میزانسنی است که گاهی اوقات شکل می‌گیرد و گاهی اوقات نه. جریان مدیریتی ما در حوزه دولت و حاکمیت سال‌هاست که این امکان را از دست داده است. اصلا تصور اینکه یک مدیر کاریزماتیک داشته باشیم که تسلط داشته باشد و دارای قدرت اقناع باشد و اگر به چیزی اعتقاد دارد بتواند آن را اجرا کند و همیت هم به وجود آورد، بسیار سخت و دست‌نیافتنی شده است. در حال حاضر در کل کشور با جریان مدیریتی مواجه هستیم که در حالت خوشبینانه فقط توان تولید سرباز- مدیر دارد. 

*البته تغییراتی هم که شما در جشنواره دادید، فقط تا وقتی که روی کار بودید اجرا شد و با رفتن شما، این وضعیت پایان پیدا کرد.

من یک گلایه جدی دارم که به دوره بعد از جشنواره بیست و یکم و تغییرات پس از آن دوره برمی‌گردد. سئوال من از همه دوستان  که بعد از من مسئولیت داشتند این بود که آیا از شخص من که در آن جراحی نقش مهم داشتم، پرسیدید که چرا این کار را کردی؟ تا من بتوانم توضیح دهم و آن‌ها انتخاب کنند. البته من می توانم حدس بزنم که چرا جلسه نگذاشتند و نپرسیدند، چون تصمیم‌شان را قبل از بررسی گرفته بودند. مثل اتفاقی که درمورد جشنواره جهانی افتاد. من این را شنیدم که در این مورد فکر کردند اگر جلسه بگذاریم ممکن است که قانع شوند و نمی‌خواستند این اتفاق بیفتد پس نباید گفت‌وگویی صورت می‌گرفت. با آن تصمیمی که بعد از جشنواره بیست و یکم گرفته شد، هزینه سنگینی روی دست جشنواره فجر در آن زمان گذاشته شد. از نظر من خطی که جشنواره فجر را به سمت بی‌قاعدگی برد،‌ اتفاقا از همان زمان آغاز شد. برای دلجویی نه تنها جایزه‌ها برگشت که جایزه‌های بی‌مبنا هم اضافه شد. آن نگاه که دیدِ مهمانی به جشنواره داشت گسترش جدی پیدا کرد. این نگاه نه فقط در دوره‌های دبیری من که پیش‌تر از آن هم نبود. از یک تاریخی می‌بینید که بی‌رویه تعداد سیمرغ‌ها زیاد می‌شود، زیرا هزینه تولید و ساخت آن زیاد نیست، بدون اینکه محاسبه کنند کارکرد آن در سینما یعنی چه. بنابراین من گاهی اوقات می‌گویم وقتی مشکلی در جشنواره می‌بینیم باید به سال‌های قبل مراجعه کنیم و ببینم ازکجا این قصه آغازشده، واقعاً کجای دنیا دیده‌اید به بخش خارج از مسابقه هم جایزه بدهند؟ 

*در مورد نگران و نگران‌تر و نگران‌ترین صحبت کردیم، در مورد جشنواره امسال یک مشکل از همین‌جا ناشی شد. هرچه حجاب هنرمندان را سفت و محکم کردند و فرش قرمز را برچیدند، بالاخره صحبت‌های فیلمنامه‌نویس یک اثر جنجال‌ساز شد و برگزارکنندگان جشنواره را درگیر کرد.

امیدوارم این ماجرا یک درس برای آنانی که درگیر «نمایش» شدند داشته باشد؛ چرا می‌گویم «نمایش» به این دلیل که معتقدم بخش عمده‌ای از رفتارهایی که از مسئولان می‌بینیم و یا می‌شنویم نمایش است و کمتراعتقاد واقعی است. به همین دلیل است که شما می‌بینید یک نفر چهار سال از لقمه حلال حرف می‌زند، آنوقت آقازاده‌اش سر از جایی در می‌آورد که شما می‌گویید احتمالا در آن چهار سال و احتمالا سال‌های قبل‌تر بیشتر لقمه حرام به او داده است. سال‌هاست که مسائل در کشور ما بیشترتابع رانت و یا معادلات مالی است و البته با ظاهری نمایشی تهی از اعتقادات. بنابراین بخشی از این تظاهرات را نباید جدی گرفت، چون دست کم خود آنان که این کار را می‌کنند بهترمی‌دانند که کارشان نمایش است. اما فقط این مقدار روشن شده که این نمایش ظاهراً پایان ندارد. حال اگر می‌خواهند قهرمان این نمایش باشند، تردید نکنند که نفر بعد از آنها، ایشان را به عنوان غیرانقلابی تشخیص خواهد داد، و نفر بعد از او هم با او چنین خواهد کرد. بدون تردید اینچنین می‌شود. برگردیم به ۲۰ سال قبل، آیا تصور می‌کردیم به زمانی برسیم که درباره انقلابی، انقلابی‌تر و سوپرانقلابی‌ صحبت کنیم؟ قبل‌ترها فکر می‌کردیم این‌ها آنقدر می‌تواند در ضمیر ناخودآگاه ما شکل بگیرد که جزو مسائل روزمره شود، نه اینکه جدا از ما باشد و بخواهیم دنبال آن بگردیم. ضمن اینکه اصلا تعریفی از این‌ها وجود ندارد، یکی از همین حضرات که صحبت از عمل انقلابی می‌کند بیاید و آن را تعریف کند. اینکه منظور اجرایی کردن آرمان‌های انقلاب و مواردی از این دست است را رها کنید، زیرا به وضوح آرمان‌های انقلاب یک جای دیگر بود و عملیات سال‌هاست جایی دیگریست. به هر صورت اهالی این نمایش باید بدانند که انقلابی‌ترهای نمایشی سراغ‌شان می‌آید و آن دیگری باید بداند که سوپرانقلابی‌‌های نمایشی در کمین‌شان هستند و گروه بعدی هم لابد اولترا سوپرانقلابی.

* سینما در سال ۱۴۰۰ یکی از شاخص‌ترین چهره‌های صنفی خود را از دست داد. فرشته طائرپور، عمری را به سینما اختصاص داد و حالا از زوال همین سینما صحبت می‌شود. در ماه‌های گذشته چه زمانی بیشتر فقدان او را حس کردید؟

این اواخرکه بحث مالیات خیلی جدی بود، شاید بیشتر این فقدان حس شد؛ اما فقط همین نبود. به این دلیل مالیات را می‌گویم که ایشان خیلی خوب روی این حوزه مسلط شده بود و مشکل خیلی از همکاران را به عنوان نماینده خانه سینما در حوزه‌های مالیاتی حل کرد. شاید در مجموعه سینما کمتر کسی به اندازه ایشان می‌دانست که قوانین مالیاتی چگونه است و شاید اگر ایشان بود، این ماجرایی که بر سر مالیات هنرمندان به وجود آمد، شکل بهتری پیدا می‌کرد. من توییتی در این حوزه زدم و اشاره کردم که نپختگی از سوی چند نفر شکل گرفت که بگویند آنان معافیت مالیاتی را برقرار کرده‌اند و به نظر من گروه‌هایی را در مجلس حساس کردند و آن اتفاق از بین رفتن معافیت مالیاتی به وجود آمد. البته بخشی از روابط صنفی هم بعد از رفتن خانم طائرپور لطمه دید. او نقش قابل توجهی در تنظیم روابط صنفی در خانه سینما داشت و در عین حال ارتباط نهاد صنفی با حاکمیت را دنبال می‌کردند. برخی از جلسات را ما با هم می‌رفتیم که این اواخر جلساتی را در قوه قضائیه به عنوان نمایندگان صنف داشتیم. جریان پیگیری ایشان با دیگران فرق داشت. به عنوان کار تشریفاتی و نمایشی به موضوع نگاه نمی‌کرد و بعد از رفتن خانم طائرپور در این بخش‌ها لطمه دیدیم. این وضعیت هم قابل پیش‌بینی بود زیرا ما در روابط صنفی تعداد افرادی که مسئولیت صنفی بپذیرند، وقت بگذارند، منافع فردی را اولویت اول قرار ندهند و سماجت داشته باشند خیلی نداریم. 

*آقای عسگرپور، شما سال‌ها مسئولیت مدیریتی به عهده داشته‌اید، اما بیشتر در جایگاه منتقد هستید این دو چطور در کنار هم هستند؟

چند وقت قبل فیلمی از مصاحبه خودم زمانی که کمتر از سی سال داشتم را می‌دیدم، تقریبا همین‌طور بودم البته با غلظت بیشتری از آرمانگرایی. راستش از اول که مسئولیتی را پذیرفتم با خودم عهد کردم زیاد نگران میز و صندلی نباشم و همیشه آمادگی این را داشته باشم که به سادگی بتوانم براساس خواست ذی‌نفعان از یک مجموعه جدا شوم. مثلا اگر در یک مجموعه دولتی کار می‌کنم و نتوانم با مسئول بالادستی کنار بیایم و ببینم که امکان خوب کار کردن برایم فراهم نیست بدون نگرانی بیرون بیام. سعی کردم در این سال‌ها از امکاناتی که در اختیار مدیران قرارمی‌گیرد استفاده نکنم تا موقع خداحافظی از مجموعه دست و دلم نلرزد. متاسفانه در فضای مدیریتی کشور، سال‌هاست که شکل ماجرا عوض شده است. خیلی از دوستان خود من وضعیتی برای‌شان پیش می‌آمد که بعد از مدتی دیگرآن آدم‌های قدیم نبودند و خیلی محافظه‌کارشده بودند. در جلسه تکی یک جور صحبت می‌کنند، در جلسه چهار پنج نفره طور دیگر و پشت میکروفن هم به طور کل کسی دیگر می‌شوند. من هم لابد اشتباهاتی از این دست داشته‌ام، اما همواره فکر می‌کنم رزق و روزی دست خداوند است و زمینش هم گسترده.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها