تاریخ انتشار:1404/08/13 - 05:42 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 212994

سینماسینما، محمد ناصری‌راد

در خوانشی فشرده، اما دقیق از فیلم سینمایی «ایدا» ساخته پاوئو پاولیکوفسکی فیلمساز لهستانی، باید از دو لایه کلیدی آغاز کرد، یکی زبان فرمی (میزانسن، قاب‌بندی، روشنایی، صداسازی، و ریتمِ تدوین) که فیلم را به اثری تصویری و معرفت‌شناسانه بدل می‌کند؛ و دیگری ساختار معنایی و اسطوره‌ای که روایت را به‌مثابه سفری درونی و تاریخی می‌خواند. پاوئو پاولیکوفسکی اثری ساخته که هر قاب در آن حکم گزاره‌ای فلسفی را دارد و هر سکوتش امتدادِ پرسش است.

در این تلاش کردم تا هم تحلیل فرمی را پیوند دهم به تفسیر نمادین و سپس ساختار را با الگوی سفر قهرمانِ جوزف کمبل منطبق کنم تا نشان دهم چگونه «ایدا» تبدیل به متنی اسطوره‌ای می‌شود، بی‌آنکه متکی بر شعارهای عاطفی یا پلاتی کلیشه‌ای باشد.

ابتدا در سطح فرمال، انتخاب نسبت تصویرِ چهار سوم و سیاه‌وسفیدِ با کنتراست بالا، علاوه بر تمهیدی زیباشناسانه، تصمیمی معرفت‌شناختی است. نسبت فشرده، عمودی و بسته، مرکزیت دید را از انسان برمی‌دارد و فضا را به سوژه اصلی تبدیل می‌کند؛ فضاهایی که معماری‌شان حامل خاطره، تقابل تاریخی و جبر اجتماعی‌اند. قاب‌هایی که سوژه را در لبه‌ها و گوشه‌ها می‌گذارند یا سقف‌های بلند و راه‌پله‌ها را به منظر غالب بدل می‌کنند، تصویری از جهانی می‌سازند که فرد را محاط کرده و انتخاب‌ها را محدود یا جهت‌دار می‌سازد. دوربین معمولاً فاصله‌دار، ایستا یا با حرکات حساب‌شده است؛ بدین‌سان تماشاگر وا داشته می‌شود تا موقعیت را تحلیل کند، نورپردازیِ متضادِ روشن و تاریک، سایه‌ها را به عاملِ معنادارِ متن تبدیل می‌کند، سایه علاوه بر غیبت نور، حضورِ محققِ تاریخِ سرکوب‌شده است.

سبکِ بازیگری در فیلم مینیمال و به‌شدت درونی است؛ بازیگرِ نقشِ اصلی، با کمترین تغییر چهره، بار درونیِ شخصیت را تحمل می‌کند و همین خاموشی بازی، امکان بازنماییِ تجربه‌های مرگ‌آور تاریخ را فراهم می‌سازد. صداسازی دقیق و کاربرد سکوت، ضرب‌آهنگی تعلیق‌آمیز می‌آفریند، صداهای دیژتیک (گام‌ها، درها، ریختن مایع، زوزه باد) به‌عنوان تداومِ حضور تاریخ عمل می‌کنند و موسیقی، انتخابی چون باخ در پایان بار نمادینِ آمرانه‌ای دارد که عمل قهرمان را به حوزه‌ای فراشخصی ربط می‌دهد.

از منظر تماتیک، مهم‌ترین مضامین فیلم عبارت‌اند از هویت، دین در برابر تجربه، حافظه تاریخی و سایه جمعیِ ناشی از خشونت. پرسش مرکزی که فیلم می‌پرسد این است که هویتِ اخلاقی و معنویِ یک آدم چگونه در نسبت با تاریخِ خشونت‌بارِ جمعی شکل می‌گیرد؟ گذشته‌ای که مدفون شده، با استخوان‌ها و اسامیِ کشف‌شده بازمی‌گردد و قهرمان را مجبور به بازتعریف ایده خود می‌کند. رابطه بین دو زن، به‌مثابه دو قطبِ یک نفسِ تقسیم‌شده، خوانشی یونگی از کهن‌الگوی سایه مهیا می‌سازد؛ وندا همچون سایه تجاربِ سیاسی، عاطفی و اخلاقی است که ایدا را می‌کَنَد و می‌سازد.

وقتی روایت را با چارچوب کمبل می‌سنجیم، خوانشِ ایدا به‌طرزی پربار تقویت می‌شود: فیلم، علی‌رغم ظاهر مینیمال، ساختار اسطوره‌ای سفر قهرمان را دنبال می‌کند اما آن را در بستر تاریخ و روان جمعیِ پساجنگی بومی‌سازی می‌کند. اما فراخوان در فیلم با خروجِ آیدا از صومعه و دیدار با خاله آغاز می‌شود؛ فراخوانی از بیرون به‌معنای دعوت به ماجراجوییِ فیزیکی و در عینِ حال مواجهه با حقیقتِ ناگفته‌ای است که وظیفه وجودی او را مختل می‌کند. عبور از آستانه زمانی رخ می‌دهد که آیدا تصمیم می‌گیرد به جستجوی ریشه‌ها و گذشته خانواده بپردازد؛ این گام، جابه‌جایی او از جهان ایمنِ مقدس به قلمروی ابهامِ تاریخی است.

سلسله آزمون‌ها و متحدان/دشمنان در فیلم با دقتِ نمادین شکل می‌گیرند، وندا هم‌زمان همراه، آینه و محکِ اخلاقی است؛ نوازنده جوان آزمونی برای تجربه زمینِ عشق است؛ وقایع محلِ کشف آدمکُشی‌های تاریخی و مواجهه با استخوان‌ها، آزمونِ عظیمِ مواجهه با معنای فقدان‌اند. نزول به غار تاریک را باید در مواجهه پیرنگ با بقایای جسد و اعتراف گورکن دید؛ آنجا است که پرسشِ مرکزیِ هویت و ایمان در برابر حقیقتِ جنایت و مسئولیت قرار می‌گیرد. وندا که خود در حلقه دستگاه سیاسی نیروزا بوده، نمادی پیچیده از مسؤولیت و گناهِ جمعی است و تصمیم او به خودکشی، ضمن آنکه نقطه اوج تراژیک متن است، عملِ پاک‌کننده‌ای ندارد؛ این حذفِ فیزیکی، گره اخلاقی را تماماً باز نمی‌کند و ایدا را با انتخابِ دشواری رو‌به‌رو می‌سازد.

شکلِ بازگشت قهرمان در فیلم آگاهانه غیرسنتی است:، بازگشت فیزیکی به صومعه یا هتل مسئله نیست؛ آنچه بازمی‌گردد، دانشی است که ایدا می‌آموزد یعنی دانشی تلخ درباره پیوند میان ایمانِ نظری و تجربه زمینی.

در نهایت، حرکت او در جاده خلاف جهتِ ترافیکِ عادی و همراهی موسیقیِ مذهبیِ کلاسیک، علاوه بر استعاره و کنایه‌ای به تعهد رهبانی صرف، تجسمِ انتخابی آگاهانه و اسطوره‌ای است؛ انتخابی که او را در مقامِ قهرمانی می‌نشاند که بازگشت را به‌معنای انتقالِ اکسیرِ آگاهی به جامعه انجام نمی‌دهد، بلکه مسیرِ تازه‌ای آغاز می‌کند، درست همان مسیری که هم از دین بهره می‌برد و هم از تجربه عشق و رنج.

در اینجا باید اشاره کرد که قوتِ فیلم در تلفیق فرم و محتواست؛ آنجا که قاب‌بندیِ محدود و نورپردازیِ تند-ملایم، منظومه معنا را پدید می‌آورد. ضعف احتمالی برای برخی منتقدان می‌تواند در نسبتِ کم دیالوگ و ریتم کندی باشد که مخاطب عام را گاهی از ورود کامل بازمی‌دارد؛ اما این خود انتخابی آگاهانه است که فیلم را به تجربه‌ای تأمل‌برانگیز بدل می‌کند. همچنین می‌توان درباره خوانش‌های سیاسی روشن‌تر فیلم بحث کرد که آیا فیلم به نحو کافی مسئولیت تاریخیِ بازیگران سیاسی آن دوره را محکوم می‌کند یا صرفاً به فضاسازیِ وجودی می‌پردازد؟ این پرسشی است مشروع برای نقد سیاسی و تاریخی فیلم.

در جمع‌بندی، ایدا اثری‌ست که با زیبایی‌شناسیِ دقیق و زبانِ تصویریِ مقتدرش، سفر قهرمانی را که کمبل وصف کرده، در سپهر تاریخ و روان جمعی پلی می‌دهد. فیلم نشان می‌دهد که قهرمانیِ معاصر دیگر لوگوسِ صراحت‌آمیز را ندارد؛ قهرمان امروز باید با گذشته خون‌آلود روبه‌رو شود، سایه‌اش را امتثال کند و بر مبنای دانشی تلخ اما رهایی‌بخش، راهی نو برگزیند. آیدا در همان سکوت و گام‌های آرام، این امکان را فراهم می‌آورد تا سینمای کم‌حرف نیز قادر باشد حماسه‌ای عمیق و آکادمیک را روایت کند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها