تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۱/۱۹ - ۰۰:۲۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 185887

سینماسینما، ابوالفضل نجیب


ارزش و اهمیت برادران لیلا در این است که قلیلی به آن سنگ می زنند و کثیری درباره اش حرف می زنند.

تردید ندارم برادران لیلا به عنوان یک نقطه عطف در حافظه تاریخی سینمای ایران ثبت خواهد شد. صرفنظر از ارجاع های فرامتنی، آنچه به استناد متن و درباره اهمیت فیلم می توان یادآور شد، نشان از بحرانی دارد که روستایی نسبت به قریب الوقوع  بودن آن هشدار می دهد. این بحران از عبور جامعه و نسل امروز از معیارهای اخلاقی عرفی، سنتی حکایت دارد. از نسلی که علیرغم تحمل همه سرخوردگی ها اما در حالِ خود به نقطه تحمل ناپذیری و انفجار اجتماعی نزدیک و نزدیک تر می شود. و عجالتا مسئولیت وضع موجود را به هر دلیل (درست یا غلط) متوجه والدین خود می داند. همینجا اشاره کنم لیلا را الزاما نمی توان به نشانه جنسیت برآشفته علیه خانواده و به تعبیر کلی تر وضع موجود تعبیر کرد. او علیرغم تفاوت جنسیتی می تواند نقطه آغاز برآشفتگی نسلی باشد که از مدار خانواده به نسل امروز جامعه و فارغ از تفاوت های جنسیتی راه پیدا می کند. از این زاویه اصرار دارم به تاثیری که لیلا بتدریج بر نگاه و نوع رابطه برادران با پدر خانواده و به همان اندازه به وضعیت جامعه و مناسباتی که میراث بجامانده از مناسبات عرفی و سنتی در خانواده ایرانی، توجه و نگاه شود. از این نظر ترجیح نگارنده به یک معنی تاکید بر فرایندی است که لیلا تنها نقش کاتالیزور و واسطه تغییر نگاه در نسل فردا را ایفا می کند.

به همین دلیل و در چارچوب متن و به استناد نشانه های درون متنی نمی توان اسماعیل جورابلو را به چیزی فراتر از همان نقش و جایگاه واقعی و به عنوان پدر خانواده و آن هم به یک استثنا محدود و تنزل داد. غیر از این نگاه جز ارجاع های فرامتنی و رمزگشایی از موقعیت ها و شخصیت ها و در نهایت نگاه و دنیای متوهم شبه دایی جان ناپلئونی عاید مخاطب و منتقد نخواهد شد. که دست بر قضا می توان شباهت های غریب و قریبی با شخصیت اسماعیل جورابلو و معادل های اجتماعی و بیرونی او یادآور شد. حقیقت این است که اهمیت و اعتبار فیلم از این ارجاع های فرامتنی و برخلاف کسانی که از این زاویه رمزگشایی و به آن سنگ می زنند و یا درباره اش حرف می زنند، بسافراتر و آینده نگرانه است.
البته باید اشاره و تاکید کرد که نمی شود کتمان کرد فیلم آنقدر هوشیارانه و ظریف و زیرکانه ساخته شده که به تعبیری هر کس می تواند از ظن خود یار آن شود. اما الزاما به معنی کشف همه آنچه فیلمساز مد نظر داشته، نیست.
این ظرفیت کمی نیست برای فیلمسازی که دغدغه اصلی او در فیلم های گذشته همان اندازه که بحران جامعه بوده، بحران فروپاشی خانواده و هنجارهای اخلاقی بوده و هست.
واقعیت این است نسل سرد و گرم چشیده من نوعی نیز، همواره در معرض نوازش های الزاما نه از جنس فیزیکی که از نوع کلامی فرزندان خود هستیم.

حداقل تجربه های میدانی نشان می دهد در این روزگار کمتر پدرانی هستند که از اینگونه نوازش های کلامی و حتی فیزیکی مصون باشند. نشان به این نشان چندی پیش پسرم در تماس تلفنی از حال و احوالم پرسید. با بی حوصلگی گفتم هی، چه حالی و چه احوالی. بی کمترین تامل و درنگ و با لحن کنایه آمیزی گفت؛ چوب خدا صدا نداره پدر. این سیلی کلامی به احساس پدری بود با اذعان فرزند به این که همه عمر رفته پدر علیرغم همه محرومیت ها و آوارگی ها و رنج و شکنجه های جسمی و روحی، در تلاش برای بسامان کردن اوضاع او و خانواده هزینه شده است. تا حدی که از این حیث برای او احترام برانگیز بوده و هستم. با این حال ولو ناخواسته تلخ ترین واکنش ممکن را نشان داد. این نوع برخوردها همان اندازه که به ظاهر غیر طبیعی و برای خیلی ها غیر قابل تحمل، اما ناشی از استیصال و درماندگی نسلی است که واکنش های اینچنین می تواند به منزله اولین نشانه های عبور خواسته یا ناخواسته از هنجارهای عرفی و سنتی و یعنی شکستن تابوی تعلقات عاطفی و نسبی و دلالتی باشد بر بحران قریب الوقوعی که فیلمساز پیش بینی می کند.
کم و بیش به استناد همین نشانه ها می توان پیام ناگزیر فیلم را به این راه حل هشدارآمیز تاویل و تعبیر کرد که تا زمانی که نسل امروز از تابوی تعلقات عاطفی عبور نکنند و خود را از پیچ و تاب رودربایستی ها و ملاحظات و محذورات و مصلحت اندیشی های عرفی و سنتی عبور ندهند، نخواهند توانست نقش والدین نوعی خود را در ایجاد وضعیت موجود به چالش بکشند. به زعم این نسل، تنها چیزی که می تواند بخشی از فشارهای عصبی و سرخوردگی های وضع موجود را تسکین دهد، و به نوعی خود را تخلیه روانی کند، همین است که حجاب تعلقات عاطفی را با سیلی های واقعی و کلامی پاره و سهم پدران خود را در وضع موجود گوشزد کند. تازه این سهم پدرانی است که نه تنها چون اسماعیل جورابلو در توهم و خودبزرگ بینی ویران کننده نقش چندانی نداشته، که هدف اندک آن ها در این غائله خیرخواهی و بهبود اوضاع نسل خود و آینده بوده.

این که برخی سیلی زدن یک دختر به صورت پدر در عالم واقع را غریب و دور از عالم واقع و به لحاظ اخلاقی غریب با شانیت مناسبات حاکم بر خانواده تعبیر می‌کنند و به آن می تازند، به یک معنی تعارف و پرده پوشی است. تلاشی است برای پنهان کردن واقعیت های تلخی که در لایه های زیرین جامعه و خانواده ها اتفاق می افتد. مثل خیلی واقعیت های تلخی که عامدانه و به هر دلیل پنهان و مسکوت می گذاریم. آنهایی که روستایی را بابت این واکنش هنجارشکنانه تقبیح و نکوهش می کنند، به این دلیل است که آمریت خود را در بروز چنین وضعیت تلخ و تراژیکی کتمان کنند.
و همان اندازه نمی خواهند اینگونه بی پرده و صریح واقعیت های تلخی که در لایه های زیرین جامعه در حال وقوع و انفجار است علنی شود. شکاف های حاصله در جامعه میان والدین و فرزندان شق محترمانه سیلی هایی است که هر روز و هر لحظه این نسل سرخورده و مستاصل و سرگردان به صورت فیزیکی و کلامی به صورت والدین خود می نوازند. با علم به این که پدرانشان با سیلی روزگار صورت خود را سرخ نگه می دارند. برادران لیلا از این زاویه یک هشدار است، به کی؟ تفاوتی نمی کند. آنچه اهمیت دارد، فیلم نقطه انفجاری را پیش بینی می کند که جامعه و نسل امروز و فردا به غلط یا درست راه برون رفت از وضع موجود را در عبور از تمامی بنیان های ارزشی و برساخته سنتی و عرفی تشخیص خواهد داد. این هشدار به نوعی زنهار دادن به آمران و عاملان وضع موجود است. به کسانی که به نوعی در خواب یا در توهم بودند. نخواستند و یا نتوانستند بفهمند خانواده و جامعه همچون موجود زنده ای است که مدام در حال پوست انداختن است. و به هر قیمت و هر هزینه ای حاضر به تن دادن همواره به شرایط وضع موجود نخواهد بود.

متوجه نشدند آنچه در حال وقوع است هیچ حد و مرز و خط قرمز را تاب نخواهد آورد. تا در نهایت به رودرویی و رویارویی تمام قد در برابر هر آن کس که مسبب وضع موجود تشخیص می دهد، از مطالبه گری به انتقامجویی عاطفی برسد. متوجه نشدند فروپاشی اگر به قاعده تبدیل شود حتی استثنای رابطه نسبی را بر نخواهد تابید و به رودرویی در درون نهاد خانواده منجر خواهد شد.
آنچه به استناد فیلم و مناسبات آن به فروپاشی اخلاقی تمام قد جامعه تعبیر می کنم ناظر بر مناسبات فرصت طلبانه و به تعبیری کلاهبردارانه همه شخصیت های مرد و در همه سطوح از بالا دست تا فرودست جامعه است. در این میان حتی لیلا که ظاهرا تنها نقطه امیدواری است، به نوعی ناگزیرانه تن به استحاله در چنبره فرصت طلبی می دهد.
این رودرویی امروز در میان خانواده های فرودست و بتدریج در طبقه متوسط و مهمتر از این در خانواده های مدیران سطوح بالا بر ملا شده است. هر چند دخلی به انگیزه های مادی ندارد، اما عمیق تر از آن، حکایت از شکاف فکر و اندیشه و نگاه به زندگی و در ماهیت امر بر همان شق رودرویی ناشی از سرخوردگی و برآشفتگی و شوریدگی علیه ارزش های تحمیلی و حتی نوع رابطه عاطفی دلالت و تاکید دارد. به همین نسل هم باید حق داد علیرغم برخورداری از همه امتیازات مادی به سدی در مقابل توهمات و اشتباهات پدرانی تبدیل شوند که به خود حق می دهند آزادی و اختیار و انتخاب دیگران را سلب کنند.

این نشانه ها اگر چه می تواند دلالتی بر ارجاع های فرامتنی فیلم باشد، اما مگر می شود در عالم واقع و واقعیت روزمره جسارت بیان سرراست چنین حقیقت تلخی را آنچنان که باید و شاید کتمان کرد. مگر غیر از این است که در گفتمان رسمی به هزار و یک زبان چنین تراژدی تلخی از زبان دوست و دشمن بیان می شود. به آنهایی که به هر دلیل واقعی یا واهی به سمت این سینما سنگ پرتاب می کنند باید گوشزد کرد سینما اگر تا این اندازه جرات و جسارت بیان حقایق این چنین تراژیک و تلخ را نداشته باشد به چه کار می آید.
کسانی که از زدن سیلی لیلا به صورت پدر این اندازه برافروخته شده‌اند و رگ گردنشان متورم می شود، چگونه است در قبال وحشیانه ترین ظلم و ستمی که والدین تحت عنوان دفاع از ناموس در حق فرزندان خود روا می دارند، سکوت پیشه می کنند. آن هم در شرایطی که بیشترین سهم در بروز چنین فجایعی متوجه همین نظام پدرسالار است.
همین منتقدین و معترضین جنسیت زده حداقل تا این اندازه به خود جرات و جسارت و انصاف نمی دهند که سیلی لیلا را در فرایند ظلم و ستم نظام پدرسالارانه و علیرغم همه از خودگذشتگی هایی که لیلا در مقام فرزندی نثار می کند، تحلیل و حداقل گوشزد کنند.
از این زاویه سیلی لیلا را می توان پیش از آن که یک واکنش احساسی، به عصیانی تلنبار شده در مواجهه با تحقیر و بی عدالتی و ظلم تاریخی ناشی از جامعه پدر سالار تعبیر کرد، واکنشی به جبر وابستگی عاطفی در قبال پدری که مدام جنسیت او را تحقیر می کند دانست. از این زاویه شاید آنچه اسماعیل جورابلو را می کشد به شکلی واکنشی ناخواسته به هوشیاری عاملیت خود به ستمی که در حق لیلا و همان اندازه دیگر فرزندان روا داشته تعبیر کرد.
همچنانکه گریه لیلا بر مرگ پدر را همان اندازه که می توان ناشی از تعلقات باقیمانده عاطفی دانست، همزمان احساس به رضایتمندی از مرگ بدیهی پدری متصور شد که می تواند راه حلی برای برون رفت از وضع موجود باشد. این ادعا ناظر بر بی تفاوتی صریح لیلا در قبال مرگ پدر است.

نکته ظریف فیلم به نوعی آشنازدایی از تقسیم بندی های رایج عاطفی در جامعه سنتی است. در جامعه ای که علی القاعده تعلقات عاطفی دختران به پدران و والدین در مقایسه با فرزندان پسر و بخصوص بر سر چالش های مالی چربش دارد، در فیلم بر خلاف آنچه در مناسبات معمول جامعه شاهد هستیم لیلا تنها فرزند خانواده است که در مقابل تعلقات عاطفی برادران می ایستد و حتی مرگ پدر را بر حفظ منافع جمعی ترجیح می دهد. آنچه این آشنازدایی را برجسته می کند تیزبینی فیلمساز درباره نقش زنان در بر هم زدن معادلات عاطفی است. در نظر داشته باشیم فیلم قبل از وقایع مربوط به مرگ مهسا امینی ساخته شده است.
آنچه روستایی روایت می کند اگر چه در ریشه یابی به زمینه های تام و تمام سیاسی مربوط می شود، اما می شود نگاه او به جامعه ای اینچنینی را در فرایند ترس ها و نگرانی ها و همان اندازه امید او به گذار از وضعیتی تعبیر کرد که در آن عقلانیت نه به معنی عالمانه و پیش برنده که به ضرورت شرایط مخاطره آمیز موجود و تشدید می‌شود و هر لحظه ان۶ به فرصت طلبی غیر اخلاقی و صرفا به انگیزه بقا تنزل می یابد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها