تاریخ انتشار:1404/04/21 - 17:34 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 209456

سینماسینما، محمد ناصری‌راد

درام بزرگ، همیشه درون خود یک زخم حمل می‌کند؛ زخمی که از یک اتفاق ساده آغاز می‌شود، اما عمق آن به ریشه‌های کهن اسطوره و تراژدی می‌رسد. قهرمانِ اینگونه درام‌ها، برخلاف هیاهوی سطحی ضدقهرمان‌های مدرن، حامل یک بار درونی‌ست؛ باری که به‌جای قدرت، بر دوش انسان بودن او سنگینی می‌کند. چنین قهرمانی بر تخت فرمانروایی نمی‌نشیند، بلکه در خاکروبه‌های اجتماع زاده می‌شود. داود اشرف با چهره‌ای غبارگرفته، آرام و بغض‌دار، یکی از همان قهرمان‌هاست؛ خاموش و البته حاملِ خروش.

در قسمت نخست سریال «وحشی»، داود به‌ مثابه‌ انسانی خیرخواه و مهربان تصویر می‌شود. او آدمی‌ست از جنسِ مردم. بدون زرهی از قدرت، بدون پیوندی با حاکمیت یا زر و زور و تزویر. اما حادثه‌ای ناگهانی، همه چیز را تغییر می‌دهد. درامی که آغاز می‌شود، بر پایه‌ی یکی از کهن‌ترین الگوهای تراژدی بنا شده است، یعنی قهرمانِ نیک‌سرشت، گرفتار اشتباهی که مرگ‌بار است، می‌شود.

اما این خطا، برخاسته از شرارت نیست، بلکه از نادانی، اعتماد، یا وابستگی‌های عاطفی‌ست.

ارسطو در شاهکار خود فنِ شعر، این موقعیت را «هِمَرتیا» (hamartia) می‌نامد؛ لغزشی کوچک که تباه‌کننده‌ سرنوشت می‌شود. داود دقیقاً در همین نقطه ایستاده است. او قربانی خطایی‌ست که خود مرتکب شده، اما سزایش فراتر از عدالت است. بی‌آنکه ذاتش اهریمنی شده باشد، به دوزخی تبعید می‌شود که راه بازگشت از آن روشن نیست. همین نابه‌حق بودن مصیبت است که به تعبیر ارسطو، ترحم و ترس را در دل مخاطب می‌نشاند. ما از سرنوشت داود، وحشت می‌کنیم، چون می‌دانیم این تقدیر، محتمل است، برای من، برای تو، برای هر کسی و با او همدلی می‌کنیم، چون فروافتادنش منصفانه نیست.

در این مسیر دراماتیک، داود بسیار به مالکومِ فیلم یک پیامبر (Un prophète) نزدیک می‌شود؛ شاهکار ژاک اودیار، آن اسطوره‌ی فرانسویِ معاصر درباره‌ صعود یک جوان خام از حاشیه‌های جامعه به درون ساختار قدرت در زندان. مالکوم نیز، همچون داود، وارد جهانی می‌شود که منطق آن، دیگر بر مبنای اخلاق نیست، بلکه بر اساس بقا و تنازع بنا شده است. هر دو قهرمان، مجبورند از قوانین پیشین خود دل بکنند تا زنده بمانند، و در این دل‌کندن، بخشی از خود را قربانی کنند.

داود، به‌سانِ پیامبری که خبر ناخوش سرنوشت را بر دوش می‌کشد، قدم به قدم در باتلاقی از اجبار و سکوت فرومی‌رود. قهرمان او، برخلاف پهلوانان کهن، با ایستادگی در برابر بی‌عدالتی، با حفظ کرامت در جهانی خالی از انصاف، به اسطوره بدل می‌شود. روایتِ او، سرشار از موقعیت‌هایی‌ست که در آن، قهرمان به‌جای واکنشِ غریزی، سکوت می‌کند؛ سکوتی که طنینش در دل مخاطب ماندگار می‌شود.

سریال با بهره‌گیری از این ساختار، موفق می‌شود معجون نادری از تراژدی کلاسیک و درام اجتماعی معاصر خلق کند. پی‌رنگ، منسجم و هوشمندانه طراحی شده است، صعود و سقوط، گره و گره‌گشایی، سکون و انفجار؛ همه در خدمت شکل‌گیری یک قهرمان انسانی و زمینی‌ست و با افسانه ها فاصله های بسیاری دارد.

در پایان، داود اشرف تنها یک شخصیت نیست؛ او آینه‌ای‌ست برای زمانه‌ی ما، برای جامعه‌ای که انسان‌های نیک را می‌سوزاند، به جرمِ نیکی. چنین قهرمانی، در تاریخ درام، همیشه جاودانه می‌ماند؛ چون صدای او، صدای همه‌ی ماست، وقتی که خاموشیم، اما در دل، فریادی پنهان کرده‌ایم، و این است و رمز و رازِ مخاطب پسند بودنِ این سریال.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها