تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۸/۲۹ - ۱۵:۰۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 145395

سینماسینما، محدثه واعظی‌پور

نام محمد یعقوبی نویسنده و کارگردان از اواخر دهه هفتاد در تئاتر ایران مطرح شد، در دهه هشتاد روزهایی که او دوران اوج حرفه‌ای را تجربه می‌کرد نسلی از نمایشنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌ها متولد شدند و فضایی تازه به تئاتر آوردند. کیومرث مرادی، نیما دهقان، حمیدرضا آذرنگ و رضا گوران هر کدام نمایش‌هایی را روی صحنه می‌بردند که پرتماشاگر بودند. در غیبت تماشاخانه‌های خصوصی، تئاتر شهر و پس از آن تماشاخانه ایرانشهر آن سال‌ها با حضور این چهره‌ها و نمایش‌ها گرم و پررونق بود.
محمد یعقوبی قصه طبقه متوسط را روایت می‌کرد، نمایش‌هایش اجتماعی و دور از تصنع بود. مشخص بود که علاقه‌مند سینماست و در روایت، تکنیک‌های سینمایی هم به کار می‌برد. در اجرای نمایش «ماه در آب» (۱۳۸۵) قطع و وصل نور بین پرده‌ها، تقریبا کارکرد کات در سینما را داشت. او بخشی از زندگی آن روزهای ما را پیش چشمانمان قرار می‌داد که در تئاتر غایب بود یا کمتر درباره‌اش صحبت می کردند. عشق، رنج، فقدان و روابط پرتنش زناشویی. شخصیت‌های نمایشنامه‌های او قابل باور و بحران‌هایشان آشنا بود. همین ویژگی‌ها باعث می‌شد نمایش‌های محمد یعقوبی انعکاس جامعه‌ای باشد که ارزش‌های اخلاقی در آن رو به انحطاط می‌رفت، جامعه‌ای از دل سنت آمده و نرسیده به مدرنیسم، آشفته و گیج. بسیاری از نمایش‌های او طنزی تلخ داشت، شاید به این دلیل که روایت تلخی فراق یا از دست رفتن عشق و به ملال افتادن زندگی و روابط، بدون آن طنازی‌ها امکان پذیر نبود.
در میان بازیگرانی که با یعقوبی کار کردند و در نمایش‌های او درخشیده‌اند (مهدی پاکدل، علی سرابی، فهمین امن‌زاده، بهنوش طباطبائی، نوید محمدزاده و پیام دهکردی) آیدا کیخایی همسر یعقوبی موقعیتی ویژه داشت. او بازیگر ثابت نمایش‌های یعقوبی بود و در «ماه در آب»، «خشکسالی و دروغ» و «برهان» بهترین بازی‌هایش را ارائه داد. او معمولا نمایشگر تصویر زنانی جذاب بود که اغلب در روابطی تمام شده یا رو به پایان گرفتارند. زنی جوان در آستانه شروعی تازه (برهان) یا زنی مستقل و قوی که تراژدی زندگی مشترکش می‌توانست تماشاگر را تحت تاثیر قرار بدهد (ماه در آب). بازی او در نقش میترا در ورژن‌های مختلف «خشکسالی و دروغ» به یادماندنی است.
مهاجرت یعقوبی در دهه نود او را تقریبا از تئاتر ایران دور کرد، جای او و نمایش‌هایش روی صحنه خالی بود، اما خاطره‌اش با ما ماند. دوران پرکاری‌اش در تئاتر ایران سرآمده بود و دیگر کمتر خبری از این کارگردان می‌شنیدیم، او سرنوشت حرفه‌ای‌اش را کیلومترها دورتر از ما پی می‌گرفت. مدتی پیش آیدا کیخایی خبر از بیماری سرطانش داد و در این روزهای پر از خبرهای منفی و هجوم بیماری و یاس، غمگینمان کرد. انتشار ویدئویی که این زوج، متاثر از بیماری و در ادامه روند درمان موهایشان را می‌تراشند، دوباره نامشان را سر زبان انداخت.
تماشای آن ویدئو برایم سخت بود، برای من که بخش زیادی از علاقه‌ام به هنر تئاتر را مدیون یعقوبی هستم، من که سالن‌های مملو از جمعیت و رورانس‌های پرحس و حال نمایش‌های «برهان»، «خشکسالی و دروغ» و «نوشتن در تاریکی» را به یاد دارم. شاید برای ما، که فراموش نمی‌کنیم یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان معاصر را خیلی زود و به دلیل مهاجرت، از دست دادیم. و یاد یادداشت بهرام بیضایی می‌افتم برای درگذشت اکبر رادی و آن جمله تلخ که « …خدایا چرا نمایش را دوست نداری؟ چرا در سرزمین‌های دیگر دوست داری و در میهنِ من نه؟ کِی خرد می‌بخشی به آنها که برای هر واژه خط و نشان می‌کشند؟…»
با همه تاریکی‌ها امید در قلب ما زنده است، فراتر از همه موانع و تلخی‌ها. امیدی که ما را به فردا و دوباره دیدن آیدا کیخایی روی صحنه در نمایشی از محمد یعقوبی امیدوار می‌کند.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها