تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۱۳ - ۱۴:۳۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 168996

سینماسینما، گلاره محمدی

اولین تجربه کاظم دانشی در زمینه فیلم بلند سینمایی، بعد از مدتها به سینمای اجتماعی جان تازه ای بخشیده و به معضلاتی برآمده از زندگی این روزها پرداخته است. «علف‌زار» برشی از داستان هایی واقعی است که هر روز در گوشه ای از این شهر یا حاشیه آن رخ می دهد و برخی از آنها شاید در صفحه حوادث روزنامه ای مطرح شده و پس از مدتی به دست فراموشی سپرده شود. فقر، اعتیاد، شکاف طبقاتی و بزهکاری ناشی از آنها فصل مشترک داستان اصلی و خرده داستانهای مطرح شده در فیلم است.

فیلم با سکانسی نفس گیر، شوک اول را به مخاطب وارد می کند و در ادامه با بسط و گسترش داستان و اضافه شدن ماجراهای دیگر، پیچیدگی های قصه دوچندان می شود. دانشی با تکیه بر تحقیقات خود و در کنار علی زرنگار که فیلمنامه نویس چند فیلم موفق سینمای اجتماعی است، روی موضوعی دست گذاشته که طرح آن به خودی خود ملتهب و حساس است. برای نمایش حساسیت موضوع صحنه مواجهه اول میان بازپرس (پژمان جمشیدی) و شاکی (سارا بهرامی) را به یاد بیاورید، هم زن در توضیح آنچه بر او گذشته معذب است و هم مرد با تردید و در لفافه سوالش را مطرح می کند. 

داستان هرچه پیش می رود زوایای پنهان دیگری را آشکار می سازد، روابط پنهانی، اختلاف نسلها، زندگی دوگانه و فاجعه دقیقاً از دل همین ها رخ می دهد. اینکه قربانی یا قربانیان در صورت دادخواهی و شکایت، خود اولین متهمانند و بنا بر عرف و به خاطر آبرو محکوم به سکوتند و در این راه هریک از قربانیان به فراخور موقعیت و شرایط خود به گونه ای با سرپوش گذاشتن روی اتفاق تلخی که برایشان افتاده، از رویارویی با عواقب آن گریزانند و این یعنی پاک کردن صورت مسئله! 

شاید در نگاه اول به نظر برسد پرداخت فیلم آنقدر که سوژه جسورانه و ملتهب آن طلب می کند، کوبنده و صریح نیست اما باید یادآور شد که همین میزان عبور از تابوها و خط قرمزها پیش تر از این تجربه نشده بود و قطعاً می توان انتظار داشت در آثار بعدی کمی از حساسیتها کاسته شده و با صراحت بیشتری برخی از ناهنجاری ها مطرح شود.

در فیلم هایی از جنس «علف‌زار» که بیش از هر چیز احساسات مخاطب را با خود درگیر می کنند، موسیقی نقشی اساسی دارد و اگر پر حجم و بیش از نیاز فیلم باشد، نه تنها کارکرد خود را از دست می دهد بلکه ارتباط میان مخاطب و اثر را مخدوش می کند. بهزاد عبدی با انتخاب موسیقی حداقلی برای صحنه هایی از فیلم، هم موسیقی متن را در حد نیاز داستان حفظ کرده و هم به تحریک بیش از نیاز تماشاگر نپرداخته است.

از نقاط قوت فیلم می توان به فضای بصری «علف‌زار» اشاره کرد، بابک کریمی طاری(طراحی صحنه) و شیما میرحمیدی (طراح لباس) که پیش از این در  سریال پرمخاطب «می خواهم زنده بمانم» همکاری داشته اند در کنار هادی بهروز (مدیر فیلمبرداری) توانسته اند جغرافیایی را به تصویر بکشند که روی دادن اتفاقات متعدد فیلم در آن ملموس و باورپذیر به نظر برسد. انتخاب خاکستری های رنگی و استفاده حداقلی از رنگ های شارپ که نظر بیننده را جلب کند و پالت رنگی هماهنگی که هر دو طراح بنا به فضایی که قصه در آن طرح می شود برگزیده اند، در قابهای فیلمبردار به درستی ثبت شده و توانسته است سهم قابل توجهی از موفقیت فیلم را مرهون خود سازد.

در نگاهی اجمالی «علف‌زار» به عنوان یک فیلم اول، مخاطب را با رضایت بدرقه می کند ولی برای امتناع از قضاوت یک سویه در مورد داستان و شخصیتهایش نتوانسته پایان قاطع و تاثیرگذاری را برگزیند و به نوعی چند پایان دارد. شاید در یک بازبینی و برای اکران عمومی بهتر باشد یکی از صحنه های اثرگذار قصه مثلاً آخرین گفت و گوی قاضی با سارا (روایت آنچه بر کودک در شب حادثه گذشته) سکانس اختتامیه فیلم باشد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها