تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۹/۲۴ - ۱۱:۰۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 146726

سینماسینما، محمدرضا مقدسیان

نیاز به گفتن نیست که گروهی بر این عقیده اصرار دارند برای تحلیل یک فیلم می توان آن را با آثار دیگر کارگردان صاحب اثر مقایسه کرد و برخی هم بر این باورند که اثر را باید مستقل از فیلم های دیگر کارگردان تحلیل کرد و چه و چه. این قلم بر این باور است که نولان یک نمونه خاص از فیلمسازان است که چه دوست داشته باشیم و چه خیر هر اثر تازه ای از او را با خودش و آثار پیشینش مقایسه می کنند و هر تلاشی برای نگاه مستقل به اثر تازه ناگزیر به ورطه به میان کشیدن نام آثار پیشین او می کشانند و کشیده می شود. پس «انگاشته» را نمی توان مستقل از سایر آثار نولان تحلیل کرد چرا که نولان هم نشان داده که آثارش در عین استقلال از یک منطق مشترک تبعیت می کنند و آن تلاش برای نوآوری و تجربه تازه و البته مهمتر از آن بازی با زمان و بر هم زدن نظم خطی شکل گرفتگی دو بعدی ما از مفهوم زمان است.
همین ابتدای کار اعلام کنم که بر این باورم «انگاشته» جزو بهترین آثار نولان نیست اما جزو بهترین های سال سینمایی جهان است. جزو بهترین های نولان نیست چرا که نقطه قوت نولان دست کم در «ممنتو»، «تلقین» و «میان ستاره ای» بر این اصل استوار بوده است که می توان نظم ذهنی مخاطب را بر هم زد، حرفی نو زد اما الکن نبود و شیوا سخن گفت. بر کسی پوشیده نیست که «تلقین» و «میان ستاره ای» فیلم های ساده و سرراستی نبودند اما چنان جا افتاده و شیوا روایت شده بودند که هر مخاطبی با اندکی دقت می توانست چند و چون منطق حاکم بر آن را دریابد. از سوی دیگر منصف اگر باشیم، باید بگوییم «انگاشته» یکی از پیچیده ترین فیلم های نولان است. چرا؟ با این استدلال که هیچ یک از فیلم های پیشین نولان جریان خطی زمان را به این شکل که در «انگاشته» زیرسوال رفته است بر هم نریخته اند. حتی «ممنتو» که در ظاهر اثری است که از انتها به ابتدا حرکت می کند، به شکلی خطی، اما در فرمی غیر خطی روایت شده بود. در واقع روایت از انتها به ابتدای اثر به شکلی منسجم که برای مخاطب قابل درک است، روایت شده بود. در «تلقین»، «بین ستاره ای» و حتی «دانکرک» هم ماجرای تنوع احساس زمان در موقعیت های مختلف و تغییر سرعت گذر زمان بر مبنای نظریات انیشتین به شکلی سرراست و خطی و منطبق بر روان شکل گرفته مخاطب روایت شده بود. در «انگاشته» اما ماجرا به تغییر در سرعت گذر زمان و یا تکمیل پازل حافظه پاک بر مبنای وقایع گذشته در شرایط امروز ختم نمی شود و نولان یک گام به پیش بر می دارد و از اساس زمان را قابل بازگشت به گذشته به شکلی معکوس و نه جهشی تلقی می کند. تا جایی که حتی جریان تنفس در شش ها هم معکوس می شود. تا همینجای کار چه نمونه مشابهی در سینما و یا شکل گرفتگی های ذهنی ما نسبت به زمان و جغرافیا را می‌توان نام برد؟ هیچ. پس در تازه و بدیع بودن ایده نولان شکی نیست. نتیجه اینکه احتمال درک نشدگی این روند و یا عدم توفیق کامل در تبیین این منطق در شکل روایی اثر خطری است که از ابتدا این تجربه گرایی تازه نولان و مخاطبان آثارش را تهدید می کرده است. پس به ظن این قلم ترکیب از دافعه برانگیز بودن منطق حاکم بر اثر برای ذهن شکل گرفته مخاطب از یکسو و البته نتیجه نه چندان سر راست نولان در نهایت امر باعث شده تا گروه بزرگی از مخاطبان، این اثر را بد و ضعیف خطاب کنند و از دست نولان دلخور باشند که چرا انتظار آنها را برآورده نکرده است. این قلم اما بر این عقیده است که «انگاشته» از چند ناحیه لطمه جدی خورده است که اگر نبود حالا این فیلم طرفداران بیشتری پیدا می کرد.
اولین پاشنه آشیل فیلم نولان در بخش فیلمنامه رقم خورده است. فیلمنامه  «انگاشته» که در ذات بر مبنای یک ایده تازه و ناشناخته برای روان بشر نگاشته شده تنها در یک حالت می توانست همراهی برانگیز تر باشد. نکته مهم در هر فیلمنامه ای (و در اینجا بیش از هر فیلمنامه دیگری)، که باید مورد توجه قرار گیرد، شفاف بودن نیاز، انگیز و هدف قهرمان اصلی فیلم و البته تبیین موانع پیش روی او برای رسیدن به هدف و البته به خطر افتادن هدف نهایی و البته بازشناخت و کاتارسیس نهایی است. این همه اما بر یک مبنای مشخص استوار است. شخصیت پردازی قهرمان. یکی از مشکلات اساسی فیلم «انگاشته» خودی نشدن شخصیت قهرمان و هدفش برای مخاطب است. قهرمانی که خودی نشود، هدفش، انگیزه اش و مشکلاتش برای مخاطب مهم نمی شود و چون این نتیجه حاصل نمی شود، پس دنبال کردن داستان و پیگیری سرنوشت قهرمان برای مخاطب کم اهمیت می شود. اتفاقی که در «تلقین» و «بین ستاره ای» برای دی کاپریو و مک کانهی نمی افتد اما در «انگاشته» برای جان دیوید واشنگتن می افتد. از دیگر سو وجه مهم دیگر برای همراهی مخاطب با اثر درست و همدلی برانگیز درآمدن ماجرای عاطفی میان قهرمان و زن مورد علاقه اش است که اینجا هم به دلیل دوست داشتنی از آب در نیامدن شخصیت پروتاگونیست و در ادامه سست و بی حال بودن رابطه حسی اش با «کت»، بخش زیادی از جان اثر را می گیرد. در نظر داشته باشیم که ایده خلاقانه و علمی و تخیلی حاکم بر فیلم می بایست برای مخاطب مهم شود تا نسبت به آن کنجکاوی به خرج دهد و سعی در فهم آن داشته باشد و این مهم شدن دست نمی دهد مگر با مهم شدن شخصیت ها و سرنوشتشان. نکته دیگری که نقیصه اول را تکمیل کرده است انتخاب عجیب و غلط بازیگران فیلم است. انتخاب جان دیوید واشنگتن به عنوان یک بازیگر سیاه پوست را اگر نخواهیم به ماجرای اصرار هالیوود بر سهم دهی به سیاهان، دگرباشان و زنان در جریان اصلی سینما با هدف حمایت از جنبش های موجود (که در جای خودشان قابل بحث و محترمند) ربط دهیم، چه توجیه دیگری می تواند داشته باشد؟ کیفیت پایین اجرای واشنگتن و شمایل نچسب و بی روح ذاتی او باعث شده تا شخصیت پروتاگونیست که بار اصلی درام بر دوش اوست به شدت غیر قابل همراهی و دوست نداشتنی از آب در آید. از سوی دیگر انتخاب الیزابت دبیکی در نقش «کت» که به شکلی غیر قابل باور بی ربط به فضای فیلم است هم بر بار این نقیصه افزوده است.
شاید بپرسید که خطا در شخصیت پردازی و البته انتخاب بازیگر چقدر می تواند بر سرنوشت یک فیلم نولانی تاثیر گذار باشد؟ باید گفت بسیار زیاد چرا که به راحتی می تواند سرنوشت یک فیلم را دگرگون کند. از نظر دور نداریم که همانطور که در سطور بالا قید شد غالب فیلم های نولان ایده های بدیع و نیاز به توجه بالا برای درک دارند و اگر نباشد فضای داستانی پرکشش و شخصیت پردازی و چینش بازیگران همدلی برانگیز و دل دلی کننده، ممکن است مخاطب عطای کشف و درک مفهوم تازه و تجربی مدنظر نولان را به لقایش ببخشد. تصور کنید تلقین یا میان ستاره ای و یا حتی دانکرک با بازیگرانی غیر از دی کاپریو و مک کانهی و تام هاردی ساخته می شد. نتیجه روشن است.
درست در همین شرایط است که مخاطب ناراضی از اثر به شکلی ناخودآگاه در تلاش خواهد بود تا ایرادی از دل فیلم بیرون بکشد تا خشم درونی اش را توجیه کند. نتیجه اینکه به جای توجه به داستان و سرنوشت قهرمان و تلاشی همدلانه برای درک منطق متفاوت حاکم بر اثر، سراغ ایراد گرفتن از منطق فیلم و پیدا کردن حفره های منطقی و روایی آن می رود.امری که در مورد فیلم «انگاشته» به ضوح در میان مخاطبان قابل ردگیری است.
مخلص کلام اینکه نولان در «انگاشته» نه از ایده بدیع و شاید غیر قابل هضمش بلکه بیش از آن از ضعف در شخصیت پردازی و فیلمنامه نویسی و مهمتر از آن انتخاب بازیگرانش لطمه خورده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها