تاریخ انتشار:1398/11/22 - 14:59 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 131121

سینماسینما، بهرنگ ملک محمدی

زنگ آخر
خورشید بازگشت مجیدی به سینمایی است که با آن تا یک قدمی اسکار رفت و شوربختانه آن را به دلایل غیر سینمایی از دست داد. همان سینمایی که بچه های آسمان نماد آن است؛ این جا در خورشید هم فیلم ساز به سراغ فضایی می رود که خوب آن را می شناسد و همین نکته می تواند فیلم را به یک سند تصویری از زیست کودکان کار در انتهای دهه نود ایران تبدیل کند. بچه هایی که یک خرده فرهنگ و مدل رفتار منحصر به خود دارند و اتفاقا همیشه بهانه خوبی برای بهره برداری های مختلف در حوزه های مختلف هستند. خورشید سعی دارد همین آسیب پذیری را به تصویر بکشد. قصه فیلم مجیدی البته می توانست یک زاویه دید کلاسیک داشته باشد. این که یک معلم زندگی بچه ها را متحول کند اما این جا این معلم حضور چندان پر رنگی ندارد و اتفاقا به نوعی از داستان خارج می شود و مجیدی عامدانه از این قصه کلاسیک می گریزد و به سراغ روایتی می رود که همه تاکید و نگاه بر روی علی است. نوجوانی که با آن که عمدتا رفتارهای بزرگ تر از سن خود دارد و مردانه رفتار می کند اما گاه ذات کودکی خود را نشان می دهد و مخاطب با بی پناهی او روبه رو می شود. نمونه فوق العاده این نکته سکانسی است که علی ترک موتور برادر پیرمرد تبهکار می نشیند تا به خیال خود خانه ای که برای دستمزدش خواهد گرفت را ببیند. این جا علی همان کودک بی پناهی است که می گرید و قدرت دفاع از خود را ندارد.
قصه خورشید می توانست از شکل فعلی جمع و جورتر و موجزتر باشد. داستانک هایی در شکل فعلی در فیلم وجود دارد که کارکرد مهمی حداقل در کنار قصه علی ندارند . اگر کارکرد کلاسیک داستانک ها را همراهی، کمک و شکل دهی به داستان اصلی بدانیم این جا این خرده قصه ها گاه به قصه اصلی نمی رسند و گویی موازی با آن حرکت می کنند. از آن جمله داستان افغان های فیلم که نماد آن ابوالفضل و خواهرش هستند و در جایی به ناگاه به نظر رها می شوند بی آن که تاثیر جدی در فیلم داشته باشند و انگار همه این داستان برای سکانس مواجهه معلم با مسئول مهاجرین طراحی شده است. از این منظر به نظر باید به روند قصه گویی خورشید و حجم داستان های آن نگاهی دوباره داشت .
خورشید به گمان ام هوای تازه جشنواره امسال و سینمای ایران در سال آینده خواهد بود. فیلمی که جدای از تمام نقدهایی که می توان به آن داشت و درباره اش نوشته خواهد شد یک فیلم ارزشمند و جدی در فضایی است که اکران و فروش همه چیز است. این بار اما سینما یک حرف جدی و تلخ دارد . درست مثل زندگی بچه های کار.

شهر بی قصه!

سینما شهر قصه فیلمی مبتنی بر کلیشه های چند سال گذشته سینمای ایران است. نگاهی کمدی و عمدتا هجو آمیز به دهه شصت و محدودیت های آن به همراه فضایی که پس زمینه ای از جنگ و آدم هایش دارد. فیلم با آن که درباره سینماست ساختاری بسیار شبیه به تله فیلم دارد. اتفاقی که در سینمای ایران کم نیست و بسیار در نقدهای شفاهی درباره فیلم های سینمای ایران به گوش می رسد. نکته دیگر این که با توجه به فیلم های قبلی کیوان علی محمدی در کنار امید بنکدار، تماشاگر جدی سینما توقع یک فیلم اکسپریمنتال جدی از او را دارد اما این جا در سینما شهر قصه ما با یک فیلم با رویکرد تجاری روبه رو هستیم که از امکاناتش برای لحنی کمدی و نوستالژیک استفاده می کند. از ارجاع مشخص به خواننده ها و فیلم های پیش از انقلاب تا حتی پوزیشن فیلم هایی مانند همسفر که همانطور که گفته شد نکته جدیدی نیست و در دهه گذشته بارها تکرار شده است.
سینما شهر قصه می خواهد فیلمی در ستایش سینما باشد اما دقیقا همان نکته ای که فیلم های مهم تاریخ سینما را ماندگار کرده در فیلم وجود ندارد. نکته ای که در عنوان فیلم هم وجود دارد. قصه به مثابه یکی از اصلی ترین عناصر سینما این جا وجود ندارد و فیلم کولاژی از یک سری موقعیت عمدتا با مزه درباره کسی است که سینما تمام عشق و زندگی اش است و می تواند ساعت ها ادامه پیدا کند و یا حتی کوتاه تر شود. به همین دلیل بسیاری از روابط و مناسبات نامفهوم و گنگ باقی می ماند و همانطور که گفته شد فیلم از لحظاتی استفاده می کند که متولدین یک دوره خاص که ساکن تهران بوده اند و با سینمایی خاص خاطره دارند می توانند با آن همراهی کنند و مخاطب عام نا آشنا با این فضا هم واکنشی در حد دیدن یک کمدی معمولی خواهد داشت. یک فیلم با تعداد زیادی سرمایه گذار در عنوان بندی پایانی که اتفاقا همین چند سلیقگی هم به شدت در جاهایی از فیلم مشخص است و البته ایده رندانه استفاده از یک شهید عاشق سینما برای گرفتن زهر فضای نوستالژیک فیلم که اگر به کل از داستان حذف شود اتفاق مهمی رخ نمی دهد.
فیلم یک انتخاب و تمهید هوشمندانه در استفاده از بابک کریمی در نقشی دارد که بسیار شبیه مرحوم نصرت کریمی است و البته بسیاری از کسانی که به هر دلیلی از سینما کنار گذاشته می شوند این شانس را ندارند که یاد و خاطره اشان توسط پسری که بسیار شبیه آن هاست زنده شود.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها