تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۲۸ - ۰۹:۰۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 100136

سینماسینما، محمدرضا مقدسیان – «اپل برای من از هر تخم و ترکه ای مهمتره»  این دیالوگ شاید گویا و موجز ترین توصیف باشد در مورد برداشت مهران رنجبر از زندگی و زمانه «استیو‌جابز» در خلق و اجرای نمایشی به همین نام. «استیو جابز» به همان میزان که در مورد استیو جابز است به او محدود نمی شود و در افقی وسیع تر روایتگر شیوه نگاه و منش انسان معاصر است.
«استیو جابز» به روایت مهران رنجبر از دو منظر قابل بررسی است. اول شیوه نگاه رنجبر به شخصیت و شیوه زندگی “استیو جابز” و دیگری شیوه اجرای متن چه در بخش کارگردانی و چه بازی و طراحی صحنه و الخ.

متن نمایش “استیو جابز” برپایه برداشتی انسانی و اخلاقی از نقاط عطف برجسته زندگی استیو جابز نوشته شده است.اما آیا این نقاط عطف انتخاب شده برای هر مخاطبی که با زندگی جابز آشنا شود یکسان است؟ آیا نمی توان نقاط برجسته دیگری از زندگی جابز را دستمایه شناخت او قرار داد؟ پاسخ مشخص است.بلی می شود.نکته اما اینجاست. چیزی که این متن و نمایش را معنا می بخشد درک این مقوله است که نویسنده تکیه گاهش را بر یک تضاد واضح بنا کرده و آن تضاد میان غرق شدن در زندگی و پیشرفت های کاری و مالی و ناهمخوانی آن با روح زندگی، ارتباطات انسانی و ملزومات اخلاقی است.

نویسنده یک خط برجسته از زندگی جابز را دستمایه تضاد و کشمکش قرار داده خط سیرغرق شدن در پیشرفت  به قیمت غفلت از اصل روح زندگی. جابز در دنیای رنجبر همه چیز دارد و هیچ چیز ندارد. جابزی که رنجبر به نمایش می گذارد زن، فرزند، دوست و آشنا، پیر و جوان، فقیر و غنی و به قول ما ایرانی ها صغیر و کبیر نمی شناسد و به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمی کند چه که ایده اش آن است که “اپل برای من از هر تخم و ترکه ای مهمتره” .

نکته جالب توجه اما محتوای درونی این متن است و آن اینکه اتفاقا “تخم و ترکه برای استیو از هر چیز دیگری مهمتر است” چه که مهمترین نقطه ضعف او یادآوری این نکته است که او پسر عبدالفتاح یک مهاجر عرب بوده که در بدو تولد به خانواده جابز واگذار شده است. این بزرگترین زخم روحی جابز است که منجر به فرافکنی تمام آلامش بر روی یک هدف می شود و آن پیشرفت روزافزون “برند اپل” است.

طبق روایت رنجبر از زندگی استیو جابز، مهمترین دغدغه جابز پس زده شدن از سوی پدر و مادر حقیقی اش و احساس عدم تعلق و بی کفایتی شدیدی است که از درون حس می کند چه که برداشتش این بوده که اگر انسان ارزشمندی بود در کودکی به دیگری واگذار نمی شد و حالا باید ارزش را بیرون از خودش جستجو و حتی ایجاد کند با “راه اندازی برند شهیری مثل اپل” تا به ازای پیشرفت این برند احساس ارزش کند.در نگاه رنجبر به زندگی جابز، او در آخرین لحظات هیچ چیز برای دلخوشی ندارد و تنها دستاویزی که میتوانست داشته باشد یعنی محبت دوستان و خانواده را از کف داده است و اپل هم هیچ کمکی به رستگاری او نمی کند.

از منظری دیگر باید به شیوه اجرای کار اشاره کرد. دست کم اجرای فرزین محدث به عنوان بازیگر ده تیپ-شخصیت و بازی مهران رنجبر در نقش استیو جابز را نمی توان نادیده گرفت. طراحی صحنه در استیو جابز بسیار کمینه گرا ست و بار فضاسازی در این نمایش روی دوش نورپردازی، موسیقی و فضاسازی های صوتی است. در این شرایط بخش عمده سنگینی کار روی دوش دو بازیگر اصلی نمایش قرار می گیرد. در این میان اما اجرای فرزین محدث به شدت قابل تامل است. او بدون تغییر اساسی در چهره آرایی و حتی تغییر نه چندان محسوس لباس و تنها با تکیه بر ابزار بدن و بیان ایفاگر نقش ۱۰ تیپ-شخصت مهم و تاثیرگذار در زندگی جابز است. این به خودی خود شاید امتیازی تلقی نشود و بدیهی است که تعدد نقش و کیفیت به بار نمی آورد، اما اگر این تعدد نقش در کلیت کار حل شده باشد و مجموعه ای همگن و در خدمت بیان نکته کلیدی نمایش را شکل دهد به مزیتی بسیار مهم تبدیل می شود. اجرای محدث در این نمایش به این مزیت بدل شده است. در این میان نمی توان از بازی به اندازه و متناسب مهران رنجبر گذشت که نه آنقدر کمرنگ است که توازن در بازی ها را برهم بزند و نه انقدر برجسته است که نقش های کوتاه اما کلیدی محدث را تحت الشعاع قراردهد.

در پایان اما باید به همراهی برانگیز بودن کار بار مخاطب اشاره کرد. متن این نمایش دست روی آن قسمت از ناخودآگاه مخاطب می گذارد که منجر به همدلی و همراهی با شخصیت جابز و دیگر شخصیت های نمایش می شود.در واقع مخاطب در لحظه لحظه نمایش خودش را در موقعیت نمایشی حاضر می بیند و در ادامه تصمیمات شخصیت ها، شکست ها و پیروزی هاشان برایش مهم می شود و این یعنی گره خوردن روان مخاطب و روح نمایش.

به عنوان جمع بندی باید گفت بهره گیری از قابلیت های روایتگری در اتمسفری مالیخولیایی که به مدد بازی چشم گیر فرزین محدث (در نقش ۱۰ تیپ_کاراکتر)، اجرای خود مهران رنجبر و البته شیوه طراحی صحنه و نور و کارگردانی رخ داده، شیوه نگاه نه چندان متعارف نمایش به زندگی شخصیتی شناخته شده را منطقی کرده و‌ همگنی فرم و‌ محتوا را خدشه دار نکرده است. تماشای «استیو جابز» برایم‌ از جنس تجربه تماشای یک نمایش دغدغه مند و البته استاندارد بود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها