تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۳/۱۰ - ۱۶:۲۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 136523

سینماسینما، ابوالفضل نجیب

توجه دادن جامعه و افکار عمومی به ابعاد اجتماعی، عاطفی، فرهنگی و حتی سیاسی قتل فجیع رومینا کار رسانه های اجتماعی و واکاوی آن در حوزه مسئولیت کارشناسان حقوقی، مروجان دینی، واعظان اخلاقی و عالمان جامعه شناسی است. بدیهی است از اهالی سینما جز از این زوایه و آنچه به بازخوردهای روایی و روانی و هم وجدان جمعی جامعه مربوط می شود، کار بیشتری بر نمی آید. به گمانم هر یک از گروه های درگیر ماجرا اگر از زاویه تخصص خود به مسئله ورود کنند، در نهایت شمائل کلی و همه جانبه ای از این جنایت فجیع ترسیم و به این ترتیب هر گروه در حد مقدورات، مسئولیت خود را ایفا خواهند کرد. 

بر خلاف معمول که کار نویسندگان سینمایی اغلب مقایسه و مطابقت و مغایرت گیری روایت های مجازی با واقعیت مادی است، اینبار به مطابقت و تحلیل محتوایی و ساختاری یک رخداد واقعی با روایت پیشاپیش سینمایی آن ناگزیر هستیم. تامل بر شباهت های قریبی که جز به تقدیر مشترک قابل تعبیر و تاویل نیست. 

آنچه باعث ورود اهالی سینما به موضوع می شود، شباهت های قریب و غافلگیرکننده قتل رومینا با قتل ملوک در خانه پدری است. این شباهت ها به حدی قریب و غیرمنتظره است که علیرغم روشن نشدن تمامی ابعاد حادثه اما با همین اندک داده ها نمی توان بدون تامل و به سادگی از کنار آن گذشت. فراموش نکنیم اگر خانه پدری با بی مهری و بغض و عناد و سوء تفاهم و سوء برداشت و تفسیر به محاق توقیف و سانسور نمی رفت، شاید، احتمالا و … سرنوشت متفاوتی برای رومینا رقم می خورد. در این یادداشت تلاش شده جنبه ها و نشانه های مشترک در زمینه سازی، انگیزه، عوامل کاتالیزور و محرک و معین ها، جزئیات قتل، آمریت و عاملیت در قتل، عوامل همسو و روانشناسی مقتول و قاتل، کنش های مشترک پارادوکسیکال در دو سوی ماجرا، نقش همزمان ارتباطات در اشکال واقعی و مجازی، میل مشترک عاملان در هر دو ماجرا به پنهانکاری و یافتن شریک جرم و مهمتر از همه جدال درونی تعصب با وابستگی و تعلقات عاطفی و … در هر دو ماجرای مجازی و واقعی بازخوانی شود. 

زمینه وقوع هر دو قتل به اصطلاح شکستن تابوی ناموس در مناسبات و چارچوب های سنتی و اخلاقی است که رابطه پیش از ازدواج و طی پروسه سنتی را بر نمی تابد.

ملوک و رومینای خانه پدری از دل چنین مناسبات و سنت هایی به رابطه ای ممنوعه ورود می کنند و پدران خانواده بدون اطلاع و اهمیت از کم و کیف این رابطه و دلایل آن در مقام دفاع از ناموس اقدام به قتل می کنند. تا اینجا نفس هر دو جنایت بر پایه داده های حداقلی یعنی ورود ملوک و رومینا به حوزه ممنوعه ها اتفاق افتاده است. 

در هر دو جنایت نقش پدر همچنان بر ادامه و استمرار نظام پدر سالار تاکید دارد. نمادی که خود نیز به طریقی و فارغ از قضاوت های عاطفی شاید قربانی خاموش تلقی شود. وضعیت کلبحسن و پدر رومینا بعد از انجام قتل و چه بسا در حین ارتکاب چنانچه در خانه پدری می بینیم و همچنان که از وضعیت پدر رومینا می خوانیم دلالتی بر این ادعا است.  

در هر دو واقعه شاهد محرک های اجتماعی در وقوع جنایت هستیم. در خصوص قتل ملوک کارکرد محرک ها محدود به قضاوت مردم کوچه و محل است. این تاثیر در خانه پدری از طریق تاکیدهای همزمان پدر ملوک، عمو رجب و حتی محتشم نوجوان بر احساس تحقیرشدگی و نگاه و قضاوت مردم کوچه و بازار درباره آبروریزی ملوک خودنمایی می کند. بخشی از این حس له شدگی و هویت باختگی را می توان به عامل محرک بیرونی تعبیر کرد. در مورد رومینا تاکیدها و ترجیع اظهارات اسفندیار عموی رومینا به انتشار تصاویر برادرزاده و بهمن در رسانه ها نشان از احساس تحقیرشدگی در میان مردم محلی و آنگونه که اذعان می شود در بازخورد این رابطه در فضای مجازی است.

عموی رومینا می گوید برادرش از شرم تصاویر فضای مجازی نمی توانسته پیش در و همسایه سرش را بلند کند. ترجمان مجازی این روحیه را به کرات در مکالمات کلبحسن و عمو رجب در خانه پدری شاهد هستیم. در هر دو قتل کاتالیزورها نقش تعین کننده ایفا می کنند. این کاتالیزورها اما در معنای واقعی و به نوعی نقش آمریت قتل ها را بعهده دارند. این که اجرای این نقش همزمان بر دوش عموی خانواده باشد، سوای هر تحلیلی بر شباهت های ساختاری و ارگانیک جوامع سنتی در پیوند با فرهنگ پدرسالاری و تاثیر سیستماتیک بر تصمیمات مهم زندگی و از جمله کنش های ناموسی تاکید دارد. اسفندیار عموی رومینا بر اساس اطلاعات موجود همان نقش و تاثیر عموی ملوک در خانه پدری را ایفا می کند. مشاجره لفظی کلب معصومه با عمو و متهم کردن او به تشویق کلبعباس برای کشتن ملوک همزمان بر آمریت عمورجب و هم میل درونی کلبعباس به داشتن شریک جرم دلالت و تاکید دارد. در قتل رومینا نیز عمو اسفندیار یکپارچه در مقام حمایت از پدر رومینا به حال او بیش از رومینا دلسوزی می کند. 

در خانه پدری هم عمو رجب در واکنش به گلایه کلامی کلب معصومه، از موضع دلسوزی و ترحم به کلبحسن توجه همسر را به وضع شوهرش معطوف و از موضع دلسوزی و دلداری می گوید: بذار تا چهلم یادمان می رود، یعنی همه چی یادمان می رود. این دختر دین ندارت امانش را بریده نیگاش کن.

این در حالی است که احتمالا سبعیت و سماجت عمو اسفندیار برای کشتن رومینا نمی باید تفاوت چندانی با شقاوت و شناعت عمو رجب خانه پدری داشته باشد. عمو رجب حاضر است برای اطمینان از پاک شدن لکه ننگ، فرزند خود را ناچار به فرو کردن شمشیر اجدادی بر بدن مدفون شده ملوک کند. تا حجت و یقینی قلبی بر اثبات ناموس پرستی داشته باشد. و اسفندیار حتی بعد از مرگ رومینا برای اثبات تمام و کمال عرق ناموس پرستی پاسدار قبر رومینا می شود.

در هر دو جنایت به طریقی با حضور افرادی از خانواده به عنوان مطلع و همزمان شریک جرم مواجه هستیم. در خانه پدری محتشم همزمان این دو نقش را تا آخرین لحظه های مدفون کردن ملوک ایفا می کند. کسی که برای انجام قتل و مقدمات آن که کندن قبر و در نهایت کوبیدن دسته سنگی بر سر مقتول باشد پدر را تا آخرین لحظات همراهی می کند. در قتل رومینا مادر او چنین نقشی ایفا می کند. او بنا به اظهاراتش به رسانه ها چنین اتفاقی را قریب الوقوع می دانسته، هر چند علیرغم عدم مشارکت و حتی سپر قرار دادن خود در برابر حمله پدر، اما تا پیش از آن به عنوان مطلع منفعلانه عمل می کند. این تفاوت رویکرد بر تاثیر روحیات و اخلاقیات مردسالارانه و همان اندازه هژمونی پدر بر خانواده و همزمان بر حس همذات پنداری جنسیتی مادر و سمپاتی او به رومینا تاکید دارد. بر اساس اظهارات مادر رومینا پدر ابتدا سعی داشته از طریق او رومینا را وادار به خوردن سم و مرگ او را خودکشی وانمود کند. اما مادر تن به این خواست نمی دهد. در خانه پدری همین احساس و سویه گیری مشترک را در به قتل رساندن ملوک و در غیاب زن های خانه شاهد هستیم. تقاضای قصاص مادر رومینا به نوعی بر همسویی مواضع تاریخی زنان در ماجراهای اینگونه تاکید دارد. واکنشی که بیش از هر چیز به واسطه یافتن تکیه گاه بیرونی بروز و ظهور می کند. در خانه پدری این واکنش محدود به مشاجره کلامی زنان خانه با کلبحسن و بطور فردی توسط خواهر بزرگ ملوک و با تعطیل کردن کارگاه قالیبافی در زیرزمینی که به قبرستان تبدیل شده خودنمایی می کند. 

به نظر می رسد این واکنش ها رابطه مستقیم با احساس حمایت و امنیت اعضای خانواده از نهادهای نظارتی و قانونی و بازدارنده در جامعه داشته باشد. سکوت حداقل دو یا سه نسل از خانواده کلبحسن در رابطه با قتل ملوک شاید تاکید تلویحی بر غیبت و نقش بازدارنده و حمایتی اهرم های قانونی در مواجهه با این رخدادها باشد. هر چند نمی توان نقش و تاثیر همزمان تعلقات عاطفی اعضای خانواده به پدر و حتی پس از مرگ کلبحسن حفظ منزلت و شانیت و به تعبیری آبروی قطب خانواده را نادیده گرفت. 

میل به پنهان نگه داشتن قتل از یک سو و همزمان نیاز به داشتن شریک جرم از دیگر مولفه های مشترک این دو قتل است. پدر ملوک برای انجام قتل از برادر مقتول کمک می گیرد. این آمادگی برآیند پروسه زمانی متقاعد کردن محتشم برای مشارکت در قتل است. طی این پروسه زمانی که بخش های سفید و ارجاعات فرامتنی را شامل می شود، محتشم از نظر ذهنی و روانی برای مشارکت اگر نگویم متقاعد که مجاب شده است. هر چند کشمکش های درونی محتشم هنوز حکایت از تردید او در مشارکت و همدستی با پدر می کند. اما واکنش او به لابه های ملوک که بر همخونی اصرار می ورزد و تاکید بر این که: تو اصلا برای ما آبرو گذاشتی؟ بر نتیجه نهایی و فرآیند این کشمکش درونی تصریح دارد.

در هر دو قتل انگار قاتل به دلایل وجدانی و یا هر دلیل دیگر نمی خواهد به تنهایی بار جنایت را به دوش بکشد. ظاهرا این تمایل یکی دیگر از نقاط اشتراک قتل های ناموسی بشمار می رود. دلیل این تمایل می تواند احساس سنگینی جنایتی باشد که در تقابل وجدان فردی و تعلقات عاطفی با اصرار ناشی و ناگزیر از فشار محرک های بیرونی چاره ای جز تسلیم شدن به احساس و وظیفه اجتماعی در تقابل با کانون های عاطفی ندارد. دلالت های کافی در هر دو ماجرا بر این احساس پارادوکسیکال و ناگزیر تاکید دارد. در قتل رومینا عمو اسفندیار اظهار داشته ما همه داغدار و شرمنده ایم. احساسی همزمان که در خانه پدری و پس از وارد آوردن ضربه مقدماتی و همزمان با زجرکشیدن ملوک با تاکید توام با عصبانیت و ترحم پدر خطاب به محتشم که می گوید بزن این بیچاره را خلاصش کن و در ادامه سرگذاشتن بر بالین ملوک و گریستن تجلی پیدا می کند. 

در هر دو قتل مقتول از قصد قاتل با خبر و لاجرم مقاومت می کنند. رومینا در نزد مقامات انتظامی کشته شدن قریب الوقوع خود را گوشزد می کند. تعقیب و گریزهای ملوک در خانه پدری با علم به مقصود پدر انجام می شود. این مقاومت در مورد رومینا بسیار تامل برانگیز است. در مورد ملوک اما او ابتدا چاره ای جز پیدا کردن فرصت برای فرار از خانه ندارد که در هر دو مورد ناموفق است. در مورد رومینا این مقاومت تنها درلحظه های کوتاه وقوع جنایت روایت شده. و نکته قابل تامل تر این که مقاومت رومینا و ملوک نه تنها مشکلی حل نمی کند که به خشونت مضاعف و بدوی منجر می شود. در خانه پدری دسته سنگی به شنیع ترین شکل ممکن بر سر محصور ملوک در گونی کوبیده می شود. همین میزان شناعت در مورد قتل رومینا با اندک تفاوت در استفاده از آلت قتاله و به هنگام فرار به سمت خروجی خانه می توان متصور شد. شباهت قریب فرار ملوک و رومینا به سمت درهای خروجی قتلگاه به شکل نمادینی بر شرایط یکسان دو قربانی و فرار از خانه به مثابه تنها راه نجات از کانون بحران تاکید دارد. 

صحنه درگیری ملوک با محتشم به هنگام کندن قبر و دست به دست شدن بیل بین آنها می تواند بسیار در جزئیات شبیه کشمکش های اولیه رومینا با پدرش و در انتها احتمالا جدال بر سر گرفتن داس از دست پدر باشد. حتی اگر در عالم واقع پدر رومینا او را از پشت زده باشد، تغییری در ماهیت کشمکشی که رومینا و ملوک برای زنده ماندن نموده نخواهد داشت. در صحنه قتل رومینا اگر بتوان تفاوتی در جرئیات قائل شد محدود به دست و پازدن بیشتر ملوک برای زنده ماندن و اندک زمان فاصله میان دو ضربه دسته سنگی بر جمجمه او باشد. ملوک در اقدام اول تنها موفق به فرار از زیر زمین و تا پشت در خانه می شود. در ادامه این کشمکش ملوک خود را در زیرزمین محبوس می کند. پشت درها را محکم می کند و ظاهرا تا زمان قتل هنوز اندک زمانی فرصت دست و پا زدن و مبارزه برای مرگ و زندگی دارد.

 رومینا ظاهرا این اندازه فرصت نداشته، فرصت او برای این مبارزه تنها محدود به احساس دست های پدر به دور گردن و اندکی بعد لابد فرار به اولین خروجی بوده. ظاهرا زمان زیادی در این برزخ مرگ و زندگی دست و پا نزده باشد. تردیدی نیست رومینا به اندازه ملوک فرصت فریاد زدن و دادخواهی و فریادرسی نداشته. شاید رومینا حتی در مقایسه با ملوک چندان فرصتی برای ترسیدن و درک موقعیت خود پیدا نکرده باشد، ادرار ملوک در زیر نگاه توام با خشم و عصبانیت کلبحسن از پشت سایه روشن پنجره شطرنجی می تواند دلالتی بر این شباهت و اما زمان بندی هولناک و تفاوت های کوتاه و اما دلخراش باشد.

در هر دو قتل می توان رابطه تماتیک و یکسره ای میان شغل پدر خانواده و انگیزه و کیفیت و آلت قتاله پیدا کرد. شغل کلبحسن رفوگری قالی و پدر رومینا کشاورز است. وضعیت شغلی هر دو بر پایگاه مشترک طبقاتی و بالمال پای بندی به ارزش های سنتی تصریح و تاکید دارد. این باورها برای کلبحس آنچنان حائز اهمیت و تردیدناپذیر و جزمی است که اجازه نمی دهد ملوک حتی به عنوان تنها امکان توسل و شفاعت و برانگیختن حس ترحم و رافت کلامی بر زبان جاری کند.

در اولین اقدام ملوک برای فرار از زیرزمین پدر علیرغم اشراف به حساسیت و اهمیت فرار او اما همزمان نگران سوخته شدن قالیچه و در وضعیت تعقیب و گریز برای برداشتن اتو از روی قالیچه مردم! باز می گردد. این کنش خودآگاه دلالتی بر حس امانتداری پدر که اما در ادامه و با تشدید نگرانی ناشی از فرار ملوک با این دیالوگ: به خدا قالیچه را پاره می کنم و می اندازم جلو حاجی علی، جلوه دیگری از تعارضات دینداری با سنت های اخلاقی و بومی را مورد تاکید قرار می دهد.

در ادامه سکانس اولیه در زیرزمین ملوک به التماس رو به برادر می پرسد آقاجان می خواهد مرا بکشد؟ رومینا ظاهرا با همین لحن ملتسمانه ماموران انتظامی را از وقوع قتل قریب الوقوع خود باخبر کرده است. التماس و لابه های رومینا به نیروی انتظامی و فریادرسی او برای مصونیت جانی، می باید بسیار شبیه درماندگی و استیصال ملوک به برادر باشد. هر چند واکنش ها به این لابه ها متفاوت باشد. در مورد رومینا این واکنش می تواند ناشی از ساده انگاری، مدیریت آلوده به ویروس پدر سالاری و قوانینی باشد که بیش از هر اولویت و درک مقتضیاتی بر حق و مالکیت بلامنازع پدر بر فرزند و آن هم جنسیت مونث تصریح و تاکید دارد. به همین سان می تواند در مورد محتشم به درجاتی آمیخته با ترس و زبونی و در عین حال التزام به فهم و اهمیت ناموس پرستی و ادای تکلیف و وظیفه اخلاقی باشد.  

رومینا رفت و ما مانده ایم. چه در مقام داغداران و مخالفان و منتقدین سنت های غلط و چه آنها که در مقام دفاع از ناموس به تبرئه کلبعباس ها و اسفندیارها و … اصرار خواهند ورزید. و این سوال قابل تامل که چگونه است ملوک ها و رومیناها از یک سو می باید قربانی پاسداشت سنت ها و تعصبات باشند و همزمان تحت فشار متولیان سنت به زوجیت مردانی در بیایند که حکم پدربزرگ آن ها را دارند، و در عین حال قربانی عشق و امید به مردانی شوند که با کمی اغماض فاصله و اختلاف سنی مورد منازعه در خصوص انگیزه مخالفت و قتل رومینا سالهاست به عرف و قاعده اجتماعی تبدیل شده است.  

تغییر شرایط زندگی و تغییر اسامی و نام ها از کلبحسن و رجب و کلبمعصومه به اسفندیار و بهمن و رومینا و … الزاما به معنی تغییر مناسبات و تغییر در نگاه به سنت و ارزش ها نبوده و نخواهد بود. آیا این به آن معنی است که باید بپذیریم؛ همین است که هست؟! و خواهد بود؟!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها