سینماسینما، آرش عنایتی
بُرودسکی شاعری که در آن مقطع تاریخی میزیست در شرح وضعیت آن دوران، قطعهای به این مضمون دارد: «با وجود سانسور، خلق میکردند، برای حقِ شنیدهشدن میجنگیدند.»
فیلمِ «پایان یک دوران زیبا» اثر استانیسلاو گووروخین بر اساس چند اپیزود از داستان سازش نوشتهی سرگئی دولاتوف سر و شکل یافته است. گووروخین جز اقتباس از این نوشته با اضافه کردن نکاتی (از جمله نام کاراکتر اصلی-لِنتولوف- و برداشت از حوادث زندگی شخصی این نویسنده) به گونهای عمل کرده است که فیلم، روایتی بیوگرافیک دربارهی بخشی از زندگی دولاتوف هم محسوب شود.
پرسش بنیادین نوشته و فیلم چنین است: تا کجا میتوان سازش کرد و هویت خود را حفظ کرد.
روایت فیلم بر همان محور کلی داستانِ سازش شکل گرفته است. نویسندهای به نام لِنتولوف که دیگر داستانهایش قابل چاپ نیستند به توصیه یکی از دوستانش به استونی مهاجرت میکند تا در روزنامهی حزبی آنجا به عنوان روزنامهنگار کار کند لیکن در تمام طول فیلم (داستان) مجبور به سازش میان حقیقت و مصلحت است. گووروخین به مانند داستان دولاتوف هر بخش را با تیتر روزنامه آغاز میکند با این تفاوت که هر بار آندری به دفتر سردبیر فراخوانده و با ماموریتاش برای نوشتن مقالهاش آشنا میشود. مقالهای که تیتر، محتوا، مقدمه و موخرهاش از قبل مشخص شده است و فقط مانده تا با استعداد آندری در نویسندگی، مزین شود!
گووروخین با تصاویری مستند و آرشیوی از دهه شصت آغاز میکند تصاویری که در آن مردمِ شادان شوروی را در کنار مشاهیر کشورهای دیگر (از فدریکو فلینی تا ژرار فیلیپ، وان کلایبرن و…) میبینیم، کسانیکه به بهانههای رویدادهای فرهنگی به این کشور سفر کردند.
گووروخین با این مقدمه وارد داستان اصلی میشود تا نشان دهد تمام آنچه در این تصاویر دیدهایم صرفا بزک کردن عفریتهی ایدئولوژی بوده است. کلیت نظامی را ترسیم میکند که همه چیز به شوخی پوچ و تلخ تقلیل یافته است. (جایی که حتی در ترتیب نام بردن از کشورها، نه ترتیب حروف الفبا، که میزان نزدیکیشان به بلوک شرق معیار است) بنابراین همهی این رویدادها-و ایضا هر خبر سادهای- محصول سازشی هستند برای مصلحتی که در پس آن حقیقتی کاملا متضاد و متفاوت با آنچه دیدهایم جریان داشته است. برای نمونه، یکی از بخشهایی که کاملا به داستان وفادار مانده «تولد چهارصد هزارمین شهروند تالین» در سالگرد استقلال این منطقه است. متن خبر روزنامه زاده شدن فرزند ذکورِ زوجی کامل (پدری روس/کارگر و مادری استونیایی/ شاد) در این روز است که نام فرزندشان هم از پیش مشخص شده! (لمبیت، نام اسطورهای و نمادی از مبارزه با آلمانها و مسیحیت) به عبارتی محتوای مقاله از پیروزی سیاست فرزندآوریِ حزبی و رشد جمعیت توسط پدر و مادری شاد و خوشبخت حکایت دارد اما آنچه آندری با آن روبروست و میبینیم به کل دگرگون است- از طریقِ میزانسن و ترکیببندیهای زیبا برای نمونه، نمای ورود آندری به فضای زایشگاه و نقطهی قرارگریری پدر آینده/الکلی، قرارگرفتن سه زن باردار در داخل بیمارستان روی نیمکت و دیوار بتونی مواجههی آندری با همکارش و…- با این همه، گووروخین هوشمندانه عوامل دیگری را هم در شکلگیری این دایرهی بسته -ساختار دایرهوار روایت (آغاز و پایان مشابه، از دست رفتن فرصت شغلی و فشار سیستم)- که در آن لِنتولف گرفتار آمده است، دخیل میداند. سبک زندگی غربی که در تار و پود زیست روزمرهی شهروندان رسوخ کرده است و با قطعات موسیقی بر آن تاکید، و هر چه از مسکو دورتر میشویم پررنگتر میشود تا سازش مزورانهی اطرافیان، در تنگنایی که آندری اسیرش شده موثرتر از هر عامل دیگرند. جایی که محدودهی این دایره تنگتر و زندگی دشواتر از پیش، پیش میرود. دوستان آندری از برای مصلحت به منتقدانی سرسختتر از دشمناناش بدل میشوند و تعابیری از نوشتههایش استخراج میکنند که حیرتانگیز است (برای نمونه، ماجرای سرنیزه به عنوان اختگی نیروی نظامی و …)
استانیسلاو گووروخین علاوه بر نوستالژیزدایی از آنچه دوران زیبای دههی شصت محسوب میشود عریانی پادشاه/دیکتاتوری را فریاد میزند که در جلسهی حزب فریاد برمیدارد که هر کسی که با سیاستهای حزب مخالف است جمع کند و از کشور خارج شود. بنابراین خلق کردن در حضور سانسور همواره به آفرینش هنری و حفظ هویت منجر نمیشود که نشد بل، گاهی خلق، درون سازش مستحیل میشود که شد.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- ماجرایِ ظریفِ وزارت خارجهی سوئیس
- آینهی استاد!
- «بیچاره، پاول بیچاره»؛ جشنِ تشییع!
- «تشخیص: نافرمانی»؛ داستانی آشنا!
- پسا سولاریس!
- فیلم «۹۷۷»؛ پسا سولاریس!
- «ستاره»؛ آکواریوم
- «شوهر ستاره»؛ حقیقتی منبعث از زندگی و تجربهی زیستهی بخشی از زنان
- به وقت فرعون
- «بچه مردم»؛ فیلمی که به دیگران جوالدوز میزند، اما از زدن سوزن به خودی باز میماند
- ذلت ماندن یا لذت رفتن و رستن!
- قابهای رنگین از روزگاری ننگین!/ نگاهی به فیلم ۱۹۷۶
- سقوط قهرمان، فروپاشی جامعه/ نگاهی به فیلم «اعدام»
- تبانی ابر قدرتها و تباهی ملتها/ نگاهی به فیلم «در سایه»
- همسویی مدرنیته و سنت در جایگاه قدرت!/ نگاهی به فیلم «اتاق دبیران»
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- افت فروش نگرانکننده در سینماهای فرانسه/ آمار تماشاگران در ۲۰۲۵ سقوط کرد
- «پایان یک دوران زیبا»؛ سازش
- محمد بحرانی و یک نقش مکمل درخشان
- نقدی بر مستند گفتوگومحور از پگاه آهنگرانی؛ پرترهای در فضای بسته
- نمایشنامههای بهرام بیضایی؛ کلید درک جامعهشناسی خودکامگی در ایران
- مژده شمسایی: پیکر بهرام بیضایی در آمریکا به خاک سپرده میشود
- «ایرانم» علیرضا قربانی به تبریز رسید
- در رثای مردی که از فرهنگ ایران نوشید/ بیضایی؛ دلباخته شاهنامه
- بیضایی در بزنگاه ادبیات کهن و مدرن
- توجه ویژه لوموند به درگذشت بهرام بیضایی
- ایران را می شناخت/یادداشت احمد مسجد جامعی درباره بهرام بیضایی
- به یاد استاد بیضایی؛ صدایی که نه فریاد بود، نه خطابه
- برای بهرام بیضایی/ اسطوره همیشه زنده
- زبان بهمثابه مقاومت؛ در یادِ بهرام بیضایی
- در اندوه فقدان چهره شاخص موج نو سینمای ایران؛ بازتاب جهانی درگذشت بهرام بیضایی
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ پروانه ساخت سینمایی برای ۷ فیلمنامه صادر شد
- در پاسداشت استاد بیبدیل هنرهای نمایشی ایران/ بیضایی، تاریخ و علامت تعجب
- در سوک سیاوش که از شاهنامه رفت
- یادبود بهرام بیضایی؛ ایرانی بودن بار بزرگی است بر دوش ما
- بریژیت باردو درگذشت
- برای رفتن غریبانه شیرین یزدانبخش؛ وصیتی به مثابه گلایه
- «کفایت مذاکرات» و خندههایی که از دل موقعیت میآیند
- «پرهیجان: نبرد برای اوبر»؛ چطور میتوانیم آرزوی شکستِ نجاتبخشمان را داشته باشیم؟
- درباره بازیگران زن مولف سینمای ایران/ ترانه علیدوستی؛ آخرین بازیگر زن مولف
- درباره اهمیت خواندن فیلمنامه اشغال بیضایی پس از جنگ ۱۲ روزه /بیگانه آزادی نمی آورد
- بهرام بیضایی درگذشت
- «موبهمو»؛ خط به خط، نفس به نفس، چهره به چهره
- در بیست و چهارمین دوره جشنواره؛ ۱۴ اثر از سینماگران ایرانی در داکا نمایش داده میشود
- از ۱۰ دیماه؛ «مرد خاموش» به سینماها میآید
- «بامداد خمار»؛ در منزلت فرودستی





