تاریخ انتشار:1404/10/10 - 17:53 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214681

سینماسینما، آرش عنایتی

بُرودسکی شاعری که در آن مقطع تاریخی می‌زیست در شرح وضعیت آن دوران، قطعه‌ای به این مضمون دارد: «با وجود سانسور، خلق می‌کردند، برای حقِ شنیده‌شدن می‌جنگیدند.»

فیلمِ «پایان یک دوران زیبا» اثر استانیسلاو گووروخین بر اساس چند اپیزود از داستان سازش نوشته‌ی سرگئی دولاتوف سر و شکل یافته است. گووروخین جز اقتباس از این نوشته با اضافه کردن نکاتی (از جمله نام کاراکتر اصلی-لِنتولوف- و برداشت از حوادث زندگی شخصی این نویسنده) به گونه‌ای عمل کرده است که فیلم، روایتی بیوگرافیک درباره‌ی بخشی از زندگی دولاتوف هم محسوب شود.

پرسش بنیادین نوشته و فیلم چنین است: تا کجا می‌توان سازش کرد و هویت خود را حفظ کرد.

روایت فیلم بر همان محور کلی داستانِ سازش شکل گرفته است. نویسنده‌ای به نام لِنتولوف که دیگر داستان‌هایش قابل چاپ نیستند به توصیه یکی از دوستان‌ش به استونی مهاجرت می‌کند تا در روزنامه‌ی حزبی آن‌جا به عنوان روزنامه‌نگار کار کند لیکن در تمام طول فیلم (داستان) مجبور به سازش میان حقیقت و مصلحت است. گووروخین به مانند داستان دولاتوف هر بخش را با تیتر روزنامه آغاز می‌کند با این تفاوت که هر بار آندری به دفتر سردبیر فراخوانده و با ماموریت‌اش برای نوشتن مقاله‌اش آشنا می‌شود. مقاله‌ای که تیتر، محتوا، مقدمه و موخره‌اش از قبل مشخص شده است و فقط مانده تا با استعداد آندری در نویسندگی، مزین شود!

گووروخین با تصاویری مستند و آرشیوی از دهه شصت آغاز می‌کند تصاویری که در آن مردمِ شادان شوروی را در کنار مشاهیر کشورهای دیگر (از فدریکو فلینی تا ژرار فیلیپ، وان کلایبرن و…) می‌بینیم، کسانی‌که به بهانه‌های رویدادهای فرهنگی به این کشور سفر کردند.

گووروخین با این مقدمه وارد داستان اصلی می‌شود تا نشان دهد تمام آن‌چه در این تصاویر دیده‌ایم صرفا بزک کردن عفریته‌‌ی ایدئولوژی بوده است. کلیت نظامی را ترسیم می‌کند که همه چیز به شوخی پوچ و تلخ تقلیل یافته است. (جایی که حتی در ترتیب نام بردن از کشورها، نه ترتیب حروف الفبا، که میزان نزدیکی‌شان به بلوک شرق معیار است) بنابراین همه‌ی این رویدادها-و ایضا هر خبر ساده‌ای- محصول سازشی هستند برای مصلحتی که در پس آن حقیقتی کاملا متضاد و متفاوت با آن‌چه دیده‌ایم جریان داشته است. برای نمونه، یکی از بخش‌هایی که کاملا به داستان وفادار مانده «تولد چهارصد هزارمین شهروند تالین» در سال‌گرد استقلال این منطقه است. متن خبر روزنامه زاده شدن فرزند ذکورِ زوجی کامل (پدری روس/کارگر و مادری استونیایی/ شاد) در این روز است که نام فرزندشان هم از پیش مشخص شده! (لمبیت، نام اسطوره‌ای و نمادی از مبارزه با آلمان‌ها و مسیحیت) به عبارتی محتوای مقاله از پیروزی سیاست فرزندآوریِ حزبی و رشد جمعیت توسط پدر و مادری شاد و خوش‌بخت حکایت دارد اما آن‌چه آندری با آن روبروست و می‌بینیم به کل دگرگون است- از طریقِ میزانسن و ترکیب‌‌بندی‌های زیبا برای نمونه، نمای ورود آندری به فضای زایشگاه و نقطه‌ی قرارگریری پدر آینده/الکلی، قرارگرفتن سه زن باردار در داخل بیمارستان روی نیمکت و دیوار بتونی مواجهه‌ی آندری با هم‌کارش و…- با این همه، گووروخین هوشمندانه عوامل دیگری را هم در شکل‌گیری این دایره‌ی بسته‌ -ساختار دایره‌وار روایت (آغاز و پایان مشابه، از دست رفتن فرصت شغلی و فشار سیستم)- که در آن لِنتولف گرفتار آمده است، دخیل می‌داند. سبک زندگی غربی که در تار و پود  زیست روزمره‌ی شهروندان رسوخ کرده است و با قطعات موسیقی بر آن تاکید، و هر چه از مسکو دورتر می‌شویم پررنگ‌تر می‌شود تا سازش مزورانه‌ی اطرافیان، در تنگنایی که آندری اسیرش شده موثرتر از هر عامل دیگرند. جایی که محدوده‌ی این دایره تنگ‌تر  و زندگی دشواتر از پیش، پیش می‌رود. دوستان آندری از برای مصلحت به منتقدانی سرسخت‌تر از دشمنان‌اش بدل می‌شوند و تعابیری از نوشته‌هایش استخراج می‌کنند که حیرت‌‌انگیز است (برای نمونه، ماجرای سرنیزه به عنوان اختگی نیروی نظامی و …)

استانیسلاو گووروخین علاوه بر نوستالژی‌زدایی از آن‌چه دوران زیبای دهه‌ی شصت محسوب می‌شود عریانی پادشاه/دیکتاتوری را فریاد می‌زند که در جلسه‌ی حزب فریاد برمی‌دارد که هر کسی که با سیاست‌های حزب مخالف است جمع کند و از کشور خارج شود. بنابراین خلق کردن در حضور سانسور‌ همواره به آفرینش هنری و حفظ هویت منجر‌ نمی‌شود که نشد بل، گاهی خلق، درون سازش مستحیل می‌شود که شد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها