تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۲۱ - ۲۱:۰۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 170210

سینماسینما، فریبا اشوئی

نمور یک درامای معمایی خانوادگیِ شخصیت محور است. شخصیت اصلی درام، دلارام است که قصه حول محور زندگی او و بیماری‌اش می‌چرخد. ضدقهرمان داستان هم داود، برادر بزرگتر اوست که با سرپوش گذاشتن بر حقایق و گذشته، در حقیقت کاراکتری سیاه و سفید از خودش می‌سازد و در پایان ماجرا هم با چرخشی شتاب‌زده به قهرمان قصه بدل می‌شود. چند شخصیت تاثیرگذار دیگر هم در این روایت در کنار شخصیت‌های اصلی مطرح‌اند که قرار است به جریان درام سمت و سو بدهند اما هیچ کدامشان موفق نیستند. شاید بتوان گفت تنها شخصیت‌های بدون نقص این درام، خانم دکتر و پدر فراری باشند که هر کدام با مشکلات پیش آمده، کنار آمده و زندگی درست و معقولی را برای خود رقم زده‌اند. اما نکته قابل تامل در پردازش شخصیت‌های درام، استحاله شتاب‌زده آنها در یک سوم پایانی فیلم است که در یک هوای بارانی(شستن زنگارها)رقم می‌خورد و در ادامه هم با یک اتفاق مبارک به نقطه پایانی می‌رسد.
زبان داستانِ نمور، زبانی الکن است. اشاراتی شده، اما فرآیند دراماتیزهِ عناصر اصلی داستان کامل و کافی نیست. به همین دلیل فیلمساز، قادر نیست از دل این اشارات، فضای دراماتیک و موثری برای مخاطبش فراهم سازد. ریتم داستان کند و اطلاعات قطره چکانی و غیر مفید هستند. همان خرده اطلاعاتی هم که موجود است به سختی با مخاطب به اشتراک گذاشته می‌شوند. ضبط و ربط آدم‌های قصه و اکت‌هایشان در مقابل هم، توجیه معقولی ندارد. کُدهای مهم داستان به دیالوگ ها شیفت داده شده‌اند و مخاطب هیچ فلاش بکِ تصویری موثری که بتواند اطلاعاتی از گذشته را با او به اشتراک بگذارد، دریافت نمی‌کند. علت حضور دانیال، برادر کوچکتر سالها در کنار دلارام؛ نوع رابطه خانم دکتر و داود و دلیل دوری و نزدیکی آنها، علت ازدواج داود با سمیرا، حضور شوهر دوم و علت مرگ و… همه اینها و مواردی دیگر، سوالاتی هستند که تا انتهای درام همچنان  برای مخاطب فیلم، بی‌جواب می‌مانند. گره‌گشایی اصلی در سکانس پایانی و با یک تعجیل آنی و دفعتی اتفاق می‌افتد که چندان به مذاق بیننده فیلم خوش نمی‌نشیند؛ اما در این میان، نمور به دنبال پیام هم بوده است. پیامی که در پرده سوم فیلم، آشکار می‌شود. آنجا که داستان بر عواقب ناشی از یک تصمیم غلط، درباره موضوعی که جزئیاتش مستقیما به تعصبات کور و قوانین عرفی و شرعی باز می‌گردد، اشاره می‌کند‌. اما متاسفانه این پیام هم به دلیل پرداخت نامناسب و ساختار ضعیف، در سردی و کم‌جانی درام گم می‌شود. انتخاب لوکیشن و جغرافیای شمال با آب و هوای مرطوب و بارانی جز در عنوان فیلم، با هیچ بخش دیگری هم‌راستا نیست. چرا که این چنین سوژه‌ای با چنین پیامی می‌تواند در خیلی از شهرهای کوچک و بزرگ کشور هم قابل تعمیم باشد و خیلی متصل به جغرافیای خاصی نیست.

کلام آخر این که نمور در اجرا، با افزودن خرده پیرنگ‌های اضافه و ناکارآمد به هدر رفته است. ایده اولیه خوبی دارد، اما در پرداخت، بسیار کم‌جان و خام ظاهر می‌شود. گذشته دلارام که امروز او را رقم می‌زند، در قصه مخدوش است و تنها با یک تعجیل و سمبل کاری، در سکانس پایانی رفع و رجوع می‌شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها