تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۲۰ - ۱۳:۱۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 170002

سینماسینما، امیرعلی نصیری

یوسف (امین حیایی) در شهری کوچک دامپزشک است. او روزها به گاوداری‌ها سرکشی می‌کند و شب‌ها به شکار گرگ می‌رود. او روزی به دل آتش می‌زند تا جان گاو‌ها و گوساله‌ها را نجات دهد و به‌همین خاطر، بدنش دچار سوختگی می‌شود. این موضوع زندگی کاری و شخصی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و در این میان، به واسطه گرگی زخمی، او با زنی به نام رعنا (لادن مستوفی) آشنا می‌شود که برای رهاسازی و کنترل جمعیت گرگ‌ها به آن منطقه آمده است.

برف آخر را در یک تصادف غریب و غم‌انگیز،‌ همزمان با قتل غزل حیدری در استان خوزستان دیدم. در اینجا اما، مک‌گافین** ما خورشید است؛ دختری نوجوان که ناپدید شده و پدرش (مجید صالحی در یکی از عجیب‌ترین نقش‌آفرینی‌های عمرش) آرزو می‌کند جنازه‌اش را پیدا کند، وگرنه خودش او را می‌کشد. امین حیایی هم ارزش بازیگری در سکوت را به‌خوبی درک کرده و به استقبال تخریب چهره و حتی بدنش رفته. لادن مستوفی نیز بعد از دست‌کم ده‌ سال اثری ماندگار از خود به روی پرده نقره‌ای باقی گذاشته.

برف آخر دارای ریتم کند، شخصیت محدود، لوکیشن‌های خارجی فراوان و کم دیالوگ است؛ به همین خاطر، ‌شاید به مذاق همه خوش نیاید، ولی با این‌حال، اگر از این فیلم و تماشای درخشش آتش عشق در برف و سرما لذت بردید، این فیلم‌ها را به شما پیشنهاد می‌کنم: اشک سرما (عزیزالله حمیدنژاد، ۱۳۸۲)، مرگ کسب‌وکار من است (امیر ثقفی، ۱۳۸۹) و شاه‌کش (وحید امیرخانی، ۱۳۹۶).

تیتر برگرفته از عنوان کتاب «گرگ‌ها زمستان ندارند» نوشته: کورت لوگن، مترجم: مهدی شهشهانی، ویراستار: بتول غنی‌زاده، (۱۳۶۵)، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

** مک‌گافین به سرنخ یا ابزاری گفته می‌شود که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک می‌کند. یکی از پرکاربردترین تکنیک‌های گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از «جستجو برای مک گافین» بوده‌است.

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها