تاریخ انتشار:1403/10/14 - 11:29 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 204222

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی

فیلم «۲۱ گرم» تریلری روانشناختی و درگیرکننده از سری فیلم های سه گانه مرگ ساخته الخاندرو گونسالس ایناریتو فیلمنامه‌نویس و کارگردان مکزیکی ست. اهمیت این فیلم بیش از همه، مدیون رویکرد معنوی و روان کاوانه آن و هوشمندی فیلمساز برای بسط یک روایت غیرخطی و لایه بندی شده به واسطه تلاقی پرمفهوم رویدادها است.

این فیلم در کنار سبک روایی غیرمتعارفش، به دلیل تاثیر عمیق احساسی، کاوش در مفاهیم پیچیده و  توانایی به چالش کشیدن باورهای عمومی درباره مرگ و زندگی و نیز برای بازی های‌ خوب بازیگرانش، مورد تحسین منتقدان و مخاطبان سینما قرار گرفته است.

«۲۱ گرم»، دومین همکاری ایناریتو در سال ۲۰۰۳ با گی‌یرمو آریاگا فیلمنامه نویس مکزیکی بعد از فیلم «عشق سگی» (۲۰۰۰) و قبل ازفیلم «بابل» (۲۰۰۶)، در سه گانه معروف مرگ است. نام این فیلم از یک مطالعهٔ علمی گرفته شده، که در سال ۱۹۰۷ توسط یک پزشک آمریکایی به نام دانکِن مَک دُگال، در ماساچوست انجام شده بود.

مک دگال، روح انسان را دارای وزن فیزیکی فرض کرد و سعی کرد جرم از دست رفته در هنگام خروج روح از بدن را اندازه‌گیری کند. وی سعی کرد تغییر جرم چند بیمار را درست در لحظه مرگ اندازه‌گیری کند. این میزان، معادل سه چهارم اونس (۲۱٫۳ گرم) بود که بعدها، به آزمایش ۲۱ گرم یا وزن روح معروف شد.

تا پیش از ساخت «۲۱ گرم»، ایناریتو یک کارگردان خوش فکر و خلاقِ بومی بود، اما پس از مطرح شدن این فیلم، او به یک چهره بین المللی در سینمای جهان بدل شد؛ پس از آن، بسیاری از همکاران او در زادگاهش مکزیک، ورود ایناریتو به عرصه های جهانی و کسب جوایزمهم سینمایی را به معنی پیوستن همیشگی او به هالیوود و تجاری شدن آثارش قلمداد کردند.

داستانک های در هم تنیده و فرم به ظاهر آشفته «۲۱ گرم»، به واقع زندگی آدم هایی را به تصویر می کشد که به واسطه اتفاق هایی که درمسیر سرنوشت، برایشان رخ داده، مجبور به انتخاب شده و در پی آن، کشمکش های درونی تلخ و متفاوتی را تجربه می کنند.

مفاهیم مهمی همچون تلاش برای بقا، مواجهه با مرگ، ترس از تنهایی و فرار از نومیدی بر عملکرد طبیعی شخصیت های فیلم سایه افکنده و روند معمول زندگی شان را مختل می کند، اما این مساله به نوعی نقطه اشتراکی برای همه آن ها نیز هست و سبب می شود تا آدم هایی که به نوعی در مسیر هم قرار گرفته اند، حالات مختلفی از بی قراری روحی، عذاب درونی و در نهایت تلاش برای رهایی و رستگاری را تواما تجربه کنند.

پلات اصلی فیلم با توجه به ارائه غیرخطی رویدادها، با در هم تنیدگی سه روایتِ به ظاهر مستقل، اما همپوشان، از سه خانواده مختلف، شکل می گیرد و رفته رفته با کامل تر شدن پازلِ قصه، تراژدی خزنده ای را تا پایان رقم می زند.

با اینکه در ابتدا، دنبال کردن این سبک داستان‌سرایی مواج و متقاطع می‌تواند برای مخاطب عام مبهم باشد، اما در نهایت با درک جهان کلی فیلم و همراهی با آن، به تاثیر گذاری بیشتر و همذات پنداری با شخصیت ها می‌انجامد.

برای درک بهتر توالی رویدادهای این فیلم باید نخست، با سه کاراکتر اصلی از سه خانواده، یا به واقع با سه راس مهم مثلث قصه که درنهایت به هم می رسند، آشنا شد.

خانواده اول:

شخصیت اصلی اول؛ استاد ریاضی دانشگاه، پل ریورز (شان پن) که مشکل جدی قلبی دارد و اگر اهدا کننده ای پیدا نشود تا به اوقلبی تازه دهد، خیلی زود خواهد مرد.

همسرش مری (شارلوت گینزبورگ) مشتاق به بچه‌ دار شدن است، اما از آنجا که در گذشته مخفیانه سقط جنین کرده، در وضعیت فعلی نازاست و باید پس از یک عمل جراحی از طریق لقاح مصنوعی از همسرش بچه دار شود. پل که از آینده خود بیمناک است، تولد یک طفل بی پدر را در این برهه، درست  نمی داند. برای پل فرضیه وزن روح مهم و جالب است و در بستر بیماری مدام به این فکر می کند که مگر چندبار می تواند زندگی کند و ظرفیت روح چقدر است!؟ چالش بزرگ پل، کنار آمدن با هویت قلب تازه ای است که به تازگی دریافت کرده…

خانواده دوم:

شخصیت اصلی دوم؛ کریستینا پک (نائومی واتس) یک مادر خانه دار است که سابقه اعتیاد به مواد مخدر دارد. او که پس از آشنایی باهمسرش، موقتا این اعتیاد را کنار گذاشته، با دو دخترش لورا و کتی و شوهرش مایکل روزگار آرام و خوبی را سپری می کند. اما این خوشبختی فقط تا روز حادثه دوام دارد، چرا که پس از آن کریستینا دیگر قادر نیست به زندگی طبیعی بازگردد و پس از آشنایی با پل که حالا قلب مایکل را در سینه دارد، سرنوشت دیگری بر پیشانی دارد…

خانواده سوم:

شخصیت اصلی سوم؛ جک جردن (بنیسیو دل تورو) یک محکوم سابقه دار و سرسخت قدیمی است که حالا در مسیر زندگی پاک وجدیدش به یک مسیحی افراطی تبدیل شده، جک همچنین متقاعد شده که خدا پشت هر اتفاقی در این جهان است. جک با همسرش ماریان (ملیسا لئو) و دو فرزند خردسالش زندگی می کند. ماریان که از عقاید و رفتارهای تند شوهرش به تنگ آمده، از بروز واکنش های عجیب او در مقابل بچه ها نیز مشوش و نگران است.

این خلافکار کهنه کار که تا امروز همه را به کرنش در برابر قدرت الهی و پیروی از مسیح دعوت می کرد و باور داشت که خداوند حتی از رویش مویی در سرانسان باخبر است، پس از روز حادثه، به شدت به تقدیر خداوند و درستی ایمان خود شک می کند.

نقطه تلاقی این سه خانواده، حادثه تصادف رانندگی است و اغلب نماهای دیگر فیلم درباره عواقب این تصادف غم انگیز است؛ فصول فیلم اغلب با یک غافلگیری شروع و به یک فروپاشی روحی ختم می شوند. به این ترتیب این دگرگونی و زوال از یک روند تکرار شونده تبعیت می کند؛ ایجاد گره داستانی مرتبط با یک حادثه بیرونی، غلتیدن به سراشیبی با یک فروپاشی درونی و در نهایت وقوع تراژدی.

این سقوط و عواقب آن در هر سه قصه متفاوت است؛ سه شخصیت اصلی ( پل، کریستینا وجک) هر کدام دارای رشته‌های داستانی«گذشته»، «حال» و «آینده» هستند که به‌ عنوان قطعات غیرخطی نشان داده می‌شوند و هریک، عناصر داستان کلی را نشانه‌گذاری می‌کنند؛ اما همه آن ها به ‌زودی به سمت یکدیگر می‌آیند و با پیشروی داستان با هم ترکیب می‌شوند.

ایناریتو در این فیلم با استفاده از تکنیک‌های خلاقانه سینمایی و به کمک فیلمبرداری و تدوین، فرم را به خدمت محتوا گرفته و با نورپردازی هدفمند و دوربین‌ روی دست، میزانسن های دقیقی را اجرا می کند. او همچنین با انتخاب این سبک روایی، مرحله به مرحله به شخصیت هایش نزدیک می شود و آشفتگی احساسی آن‌ها را در یک فضای ملتهب به تصویر می کشد.

موسیقی فیلم اگر چه اندک، اما تاثیرگذار است و لحظات  دراماتیک فیلم را با فضا سازی احساسی باور پذیرتر کرده است.

«۲۱ گرم» به ما یادآوری می کند که چقدر زندگی منحصر بـه فـرد و در عین حال شکننده است و همچنان که نباید از پرسش کلیدی این فیلم، درباره «نیستی و مرگ» غافل شد، نمی توان نقش مهم باورهای ذهنی و رسوب آموزه های مذهبی در جان و روح آدمی را انکارکرد و باید آن را در دریافتِ جهان کاراکترها مهم شمرد.

به نظر می رسد که فیلمساز عمیقا به این مساله باور دارد که تنها در حضور مرگ است که می توان ارزش زندگی را بیش از پیش دریافت. به همین روی، اگر بتوانیم با‌ مرگ درست برخورد کنیم و بتوانیم درباره‌اش به راحتی حرف بزنیم، چیستی آن را بیشتر درک خواهیم کرد.

در یکی از مصاحبه ای که با ایناریتو پس از این فیلم شده بود از او پرسیده می شود که چرا  فیلم«۲۱ گرم» را به همسرش تقدیم کرده؟

این کارگردان شرح می دهد که وقتی او و همسرش، فرزندشان لوچیانو را در حالی که دو روز از زندگی‌اش‌ می‌گذشت‌، ازدست دادند، فیلم «عشق سـگی» را تـقدیم به پسرش کرده بود و پس از ساخت «۲۱ گرم»، آن را تقدیم بـه هـمسرش (مـاریا آلادیـو) کـرد، چرا که معتقد بود آن ها در کنار یکدیگر، این ضـایعۀ دردناک را تحمل کرده بودند.

به گمان این فیلمساز آدم‌هایی که به مرگ‌ بی‌اعتنایی می‌کنند و نمی‌خواهند به آن فکر کنند، نمی‌توانند بفهمند که زندگی چقدر زیباست.

ایناریتو در این باره می گوید، اگر ماریا‌ نبود‌ نمی‌توانستم‌ «۲۱ گرم» را بسازم و جمله ای برای قدردانی از او دارد به این مضمون که: «وقـتی در مزرعه ضـایعات را بسوزانند، جای‌ آن غلۀجدید سبز ‌‌می‌شود‌.»

ایناریتو که خود در مزرعه به دنیا آمده، در توضیح این جمله و برای درک توالی مفهوم زندگی و مرگ می گوید: «بیشتر کشاورزان و از جمله خانواده من باید زمین‌های خاصی را می‌سوزاندیم تا دوباره محصول جدید بدهند… و چرخۀ زندگی نیز، همین طور است. درباره من هم همین طور شد یازده ماه بعد‌ پسر بعدی‌مان به دنیا آمد…»

در فیلم «۲۱ گرم»، می بینیم که او به عنوان خالق این اثر، به جریان طبیعی زندگی علیرغم وجود تمامی سختی ها و رنج هایش باور دارد و تمامی امید و شادکامی نوع بشر را در کنار نومیدی ها و تلخی ها قرار می دهد و این دو را بخش جدانشدنی از زندگی واقعی و در کنارهم می داند.

جملاتی از زبان شان پن ( پل ریورز) به شکل نریشن و در لحظات احتضار در سکانس پایانی فیلم می شنویم که بر روی تصاویری اززندگی پل و شخصیت های دیگر فیلم تدوین شده است. این سکانس درست مثل یک فیلم کوتاه است که با دور تند، لحظاتی از زندگی گذشته آن ها را از ابتدا تا لحظه مرگ دوباره مرور می کند.

این جملات و پرسش ها به موازات پاسخی که می توان به آن ها داد، در ذهن تماشاگر حک می شود و در حقیقت، هدفی را که فیلمسازبرای طرح چنین مضمونی در قالب یک فیلم سینمایی مدنظر دارد، دیگر بار یادآوری می کند…

پل در بستر مرگ آرمیده و آرام زمزمه می کند :

«مگه ما چند بار به دنیا می‌آییم؟  مگه چند بار از دنیا می‌ریم؟

می‌گن درست در لحظه مرگ ۲۱ گرم از وزن کسی که داره می‌میره، کم می‌شه.

و مگه ۲۱ گرم چقدره؟

۲۱ گرم چه ارزشی داره…وزن یک سکه پنج سنتی یا وزن یک مرغ  مگس خوار یا حتی یک تکه شکلات!

چی از ما کم می‌شه؟ چه اتفاقی میفته اگه ما ۲۱ گرم از دست بدیم؟ با رفتن اون چی می‌شه؟…»

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها