تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۱/۰۴ - ۱۸:۳۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 185560

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی؛

به گمان نگارنده سعید روستایی یک سه گانه ساخته است. او در تازه‌ترین اثرش، پیکر «سه گانه نکبت گرافی» خود را که همچون فرزندی با فیلم «ابد و یک روز» متولد شده بود و با «متری شش و نیم» به بلوغ رسید، با برادران لیلا، پیش چشم مخاطب پیر می‌کند و به خاک می‌سپارد.

روستایی قصه‌گویی درباره بدبختی‌های جامعه معاصر ایران را دوست دارد و آدم‌های قصه‌هایش همچون ترکیب گوناگون و متفاوت ایران امروز، جمع اضدادند.

این فیلم نگاهی دارد به تصمیم‌های غلط و بی‌منطقی که در اثر شرایط بی‌ثبات جامعه به خانواده‌ها تحمیل شده و اغلب آن‌ها نتایجی زیان‌آور و غیرقابل جبران به بار آورده است.

برادران لیلا خوانشی دوباره از فقر فرهنگی و شرایط دشوار اقتصادی جامعه امروز است که این بار تنگ‌تر و سخت‌تر گلوی مخاطب را می‌فشارد.

یک خانواده هفت نفره در قصه برادران لیلا ترسیم می‌شود، که پرجمعیت، ورشکسته، متوهم، مفلوک و به سوی تباهی ست؛ اما هنوز در پیکر این جسد رو به تعفن یک عضو تلاش می‌کند و می‌خواهد که سایر اندام‌ها را به رشد و حیات بازگرداند. تنها قلب تپنده‌ی این پیکره بی‌جان و لش، لیلاست.

لیلا (ترانه علیدوستی) دختری است که بسیار واقع‌بین و‌ آینده‌نگر است، با اینکه گاهی گریه‌های سانتی مانتال و احساسی دارد که با شخصیت قدرتمند و پیشرو او در تضاد است، اما او تنها کسی است که به راستی می‌خواهد این خانواده را نجات دهد. لیلا مجرد و کارمند یک مرکز خرید بزرگ در تهران است که می‌خواهد برادرانش سر و سامان بگیرند، خلاف نکنند، سلامت زندگی کنند و کار و درآمد داشته باشند؛ او همچون فرمانده‌ای که به جنگ با زندگی رفته، باید سربازان بزدل و بازیگوشی را رهبری کند که خودشان علیرغم تمایلی که به تغییر دارند، فاقد درایت و جسارت لازم برای بهتر شدن و پیشرفتند.

مغز خانواده اسماعیل جورابلوست (با بازی بی‌نظیر سعید پورصمیمی)، پیرمرد یکدنده و کج خلقی که می‌خواهد عمر باقیمانده را باعزت و احترام در خاندان جورابلو سپری کند. به گمان لیلا، توسل به خاندان بزرگی که فریبکارانه او را همواره طرد کرده و سودی برایش نداشته‌اند، احمقانه به نظر می‌رسد، برای همین کارکرد دراماتیک این دغدغه نیز برای مخاطب در خرده داستان‌های مهم دیگری که از زبان شخصیت‌های قصه  بیان می‌شود رنگ می‌بازد.

برای این پیرمرد بازنشسته، سودای بزرگِ خاندان شدن و تکیه بر صندلی جانشینی عمو جان بزرگ، مهم تر از سر و سامان گرفتن فرزندان است؛ این مساله برای هر عقل سلیمی اهمیتی کمتر از تلاش لیلا برای بیرون آمدن از مرداب فقر دارد و به همین دلیل است که مخاطب با لیلا همذات پنداری بیشتری پیدا می‌کند.

مادر خانواده (نیره فراهانی) نیز خلقیات تیپیکالی دارد؛ این که او پسر دوست و حامی شوهر است و رو در روی لیلا قرار می‌گیرد و خبری از فداکاری و پادرمیانی و عقلانیت در او نیست، بیش از پیش خانواده را از رهایی از گرفتاری، نا امید می‌کند.

چهار پسر خانواده با خصوصیات و‌ خلقیات متفاوت سایر اندام‌های این پیکر غیر منسجم را می‌مانند که از حرکت و پویایی باز ایستاده و رو به فساد است.

در بین پسران جورابلو، از منوچهر خلافکار و پرویز فربه گرفته تا فرهاد قلدر و علیرضای سربه راه تنها یک نفر با لیلا همفکر اما دلسوز پدر است.

علیرضا (نوید محمدزاده) محتمل‌ترین گزینه برای کمک به لیلاست. او کارگر کارخانه تعطیل شده‌ای است که در زدو‌خورد اعتصابات کارگری فرار را بر قرار و مبارزه ترجیح داده؛ هیجانی تصمیم نمی‌گیرد، محتاط و آرام است و از عصبانیت و تنش بیزار. اما کارگردان همین علیرضای ترسو و آرام را در انتها دچار یک دگردیسی می‌کند؛ علیرضا که دلش نمی‌آمد دل کسی را بشکند، حالا می‌تواند با صدای بلند حقش را از کارفرمایان درخواست کند.

نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم میزان اهمیت دراماتیزه کردن یک عقده‌ی قدیمی و فردی در پدر خانواده است، آن هم در سطحی که بشود آن را به کل قصه تعمیم‌ داد.

اگر مساله بیکاری فرزندان خانواده و دغدغه بزرگ فامیل بودن، در دو سوی ترازو باشند، کفه کدام سنگین‌تر خواهد بود؟ فقدان کار و نداشتن درآمد یا نداشتن عزت و بزرگی خانوادگی؟ کدام یک مسئول این بدبختی و فلاکت است.

روستایی با زیرکی می‌خواهد از هر دو، قوت و پتانسیل برای دراماتیزه شدن بگیرد؛ اما در جریان درام یکی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و دیگری در بخش پایانی فیلم رنگ می‌بازد.

شاید زننده‌ترین توصیفی که روستایی از نکبت و فقر فرهنگی و بی‌توجهی در خانواده ایرانی دارد مربوط به کارکرد توالت و نمایش رفتارهای مرتبط با آن است.

این مساله که مدام در فیلم‌های روستایی تکرار می‌شود و گاهی آزاردهنده و زشت است.

سوال اینجاست که آیا لازم است که برای نمایش فقر و فلاکت و‌ بم بست، کاسه توالت و شیر و شلنگ و بخار حمام ببینیم.

آیا اگر سعید پورصمیمی را در حال ادرار کردن در ظرفشویی آشپزخانه ببینیم یا مثلا اگر به شکلی تکرار شونده کم شدن فشار آب را به‌عنوان یکی از شاخصه‌های زندگی در محله‌های پایین شهر نشانمان بدهند، این وضعیت کثیف و اسفبار را بهتر می‌توانیم درک کنیم؟

در هر حال به لحاظ تکنیکی روستایی در این فیلم، قصد ندارد استراتژی‌های خاصی را در کارگردانی‌اش به رخ بکشد، این فضاسازی برای او آشناست، با این وجود، همچون‌ قبل، هدایت سیاهی لشگر را در لانگ شات‌ها به خوبی انجام می‌دهد. صحنه‌های زدوخورد و اعتصاب کارخانه در بخش ابتدایی کمی شلوغ و‌ غلو شده به نظر می‌رسند، اما کلیت پلان‌ها به ویژه در پلان‌های داخلی، قرار و نظامی منجسم دارد که از توانمندی‌های مورد انتظار این فیلمساز است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها