تاریخ انتشار:1401/06/23 - 00:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 181202

سینماسینما، نغمه دانش آشتیانی 

«آقای یوسفی‌نژاد میشه یه دهن برامون بخونید. الان خیلی می‌چسبه» و او می‌زند زیر آواز و چه صدایی…اصلا یوسفی‌نژاد اینگونه بود هر کاری را به غایتش انجام می‌داد؛ از روزگاری که نقد می‌نوشت تا آن روز که دست به فیلمنامه‌نویسی برد و بعدترش که «ائو» را ساخت و نشان داد که فیلمساز خوبی هم هست.
حالا امروز که از او می‌نویسم، صدای آوازش در گوشم می‌پیچد. اصلا مگر می‌شود اصغر یوسفی‌نژاد مرد متین سینما به ناگهان ما را تنها گذاشته باشد. اویی که یکپارچه سواد بود و شخصیت.
اما رفتن او که بر اثر سکته مغزی و پس از یک جراحی و چند روز کما، اتفاق افتاد به همین سادگی‌ها هم نیست. باید او را می‌شناختی تا بدانی وقتی دومین فیلمش «عروسک» را با وسواس دوچندان ساخت و به چهلمین جشنواره فیلم فجر فرستاد و به گفته هیات انتخاب همان جشنواره، رای مثبت هیات را گرفت ولی حقش را گرفتند و فیلمش را به جشنواره راه ندادند، چه روزهای تلخی را پشت سر گذاشت. اصلا مگر آدم چقدر طاقت دارد، چقدر می‌تواند رنج بکشد و اگر اهل سروصدا هم نباشی باید این رنج را در سکوت بر دوش بکشی. اصلا مگر یک هنرمند واقعی که قرار باشد آثاری درست و درمان خلق کند قرارست در طول عمرش چند کار بسازد که حالا یکی درمیان در سیستمی بدون قاعده و شفافیت قربانی شود؟ به راستی طاقت انسان را چقدر است؟
خاطرم هست علی معلم آخرین جشن حافظی که خودش برگزار کرد چنان با اضطراب و استرس همراه شد که خیلی‌ها نگران سلامت او شدند. جشن حافظ عزیزکرده او بود و چنین به خطر افتادن حیاتش مگر کم غصه به جان علی معلم ریخت. و مگر چقدر طول کشید که قلب نازنینش از کار افتاد!
اصغر یوسفی‌نژاد از آنهایی نبود که نگاتیو در خم رنگرزی کرده و فیلم رج بزند. او برای نوشتن فیلمنامه‌هایش جان می‌گذاشت. زبان مادری‌اش برایش عشق بود و تلاش می‌کرد آن را به سینما بیاورد و چه زیبا و درست این کار را کرد.
او دو فیلم ساخت که یکی‌اش حقش خورده شد و سیستم به او اجازه دیدن اثرش با مردم و بر پرده نقره‌ای را نداد. حالا او رفته است و فقدانش بر دل ما نشسته است. خیلی از ما، دوست و معاشری نازنین و خوش‌مشرب را از دست داده‌ایم. سینما، مردی باسواد و اندیشمند و کاربلد را از دست داد و کشور، اهل فرهنگی دغدغه‌مند و دلسوز و صادق را…به راستی آیا کسی از تصمیم‌گیران آن روز، امروز در خلوتش با خود می‌گوید ای‌کاش چنان نکرده بودم؟!
می‌دانم اگر اصغر یوسفی‌نژاد بود باز هم با همان آرامش و متانت همیشگی‌اش، صبر می‌کرد تا مشکل «عروسک» حل شود و در خلوت باز می‌نوشت و می‌نوشت.
راستی «آقای یوسفی‌نژاد میشه یه دهن برامون بخونی؟» و او سکوت می‌کند…

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها