تاریخ انتشار:1404/10/03 - 07:45 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214530

سینما‌سینما، عدنان شاه‌طلایی

«بابا پیکاسو» به کارگردانی مسعود بخشی و با مشارکتِ مرکز سینمای مستند و تجربی ساخته شده است. این مستند بیست‌وشش‌ دقیقه‌ای با اجرای طرحی از جمشید بایرامی و مدیریتِ محمود بخشی، روایتگر زندگی محسن اسلامی، مردی میانسال از اهالی جزیره هرمز، ملقب به پیکاسو است.

محسن اسلامی و سعدی هرمزی آفتابی، دوستان دوران کودکی و نوجوانی، در بزرگسالی نیز رفقای نزدیکی هستند. هر دو ماهیگیرانی ماهر و آشنا به انواع قایق‌ها، از موتوری و پارویی تا لنج و غیره، هستند که همواره با دریا به دنیا می‌آیند و با آن می‌میرند. آن‌ها شناگرانی قهار و حرفه‌ای‌اند. این مردم معمولاً با نام‌هایی چون «هرمزِ دریایی»، «آفتابیِ هرمزی»، «دریای هرمز»، «هرمزپیما» یا «دریاپیما» شناخته می‌شوند.

محسن نقاشی می‌کند، اما چشمانش دیگر نمی‌بینند و باید یکی از چشمانش تحت عمل جراحی قرار گیرد. بعد از عمل، از سعدی می‌خواهد که او را به ماهیگیری ببرد.

این روایت ساده، غنای عاطفی و انسانیِ مستندی ارزشمند را رقم می‌زند که از زندگی بومیان جزیره هرمز و زیست ساده مردمانی دورافتاده و محروم از تمدن شهرهای بزرگ سخن می‌گوید؛ مردمانی که به نظر می‌رسد گذر زمان و تاریخ، آن‌ها را فراموش کرده باشد و در شرایط اقتصادی و اجتماعی، محروم از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی، به سر می‌برند. این فیلم، جایی را تصویر می‌کند که تنگناهای اقتصادی جان به لب شده و گویی سرنوشت مردانی وطن‌دوست و بی‌آلایش از یاد رفته است.

در یک کادر کم‌نظیر، نزدیک و بسیار زیبا، چهره مردی دل‌شکسته و گریان به تصویر کشیده می‌شود که پانسمان یک چشمش، نشان از رنجی دارد که از تلاش‌های بی‌ثمر سال‌های گذشته در زندگی سخت خود کشیده است.

محسن و سعدی هر دو از جانبازان شیمیایی جنگ هستند که به دلیل ناآگاهی از وضعیت پزشکی خود، هیچ‌گاه با مراکز درمانی بنیاد شهید پیگیری‌های لازم را انجام نداده‌اند. در دوران جنگ، این دو مرد با مهارت‌های قایقرانی خود، شبانه به یاری نیروهای نظامی کشور شتافتند و از هرمز به جزیره مجنون، زیر آتش دشمن، مهمات و نیرو جابه‌جا می‌کردند.

این وظیفه‌شناسی و ایثار در شرایط جنگی کشور، بی‌هیچ چشم‌داشتی، بخشی از میراث انسانی آن‌هاست.

مستند «باباپیکاسو» با معرفی این دو شهروند هرمزی به‌عنوان نمادهای ساده و واقعی زندگی جزیره هرمز، توجه را به این نکته جلب می‌کند که در دنیای مدرن، حتی انسان‌های فنی و هنری همچون این مردان ساده نیز می‌توانند گنجینه‌ای از انسانیت و شجاعت باشند. لقب پیکاسو برای محسن اسلامی از آن جهت به کار رفته است که در آن جزیره دورافتاده، او به‌عنوان نقاش، به نوعی این هنرمندی را با خود حمل می‌کند.

محسن به جمشید بایرامی، مجری طرح این مستند، گفته بود: «این پیکاسو که می‌گویند، کیست؟» و بایرامی پاسخ می‌دهد: «پیکاسو یک نقاش سرشناسِ اسطوره‌ای بوده است.» در این لحظه محسن نفس راحتی می‌کشد، چرا که نام پیکاسو یادآور شخصیتی بزرگ و معتبر در دنیای هنر است.

دنیای محسن دنیایی ساده و بومی است؛ دنیایی که در آن، آثار هنری و دیوارنوشته‌های عجیب، در تابش نور چراغ‌دستی محسن، نقاشی‌هایی از آبزیان و انسان‌ها را به شکلی نمادین و بدوی به تصویر می‌کشند. جالب آن‌که در یکی از صحنه‌های «باباپیکاسو»، دیوار اتاق محسن به‌عنوان فضای کار او عمل می‌کند و بر آن واژه موزه نوشته شده است. محسن در چندین بخش از فیلم از این فضا به‌عنوان موزه یاد می‌کند.

این جزئیات، علاوه بر آن‌که نشانه‌ای از اهمیت و ارزش‌گذاری شخصی محسن بر هنر خود است، نوعی طنز عمیق را نیز به نمایش می‌گذارد؛ طنزی که در آن، فضاهای دورافتاده‌ای چون جزیره هرمز می‌توانند به «موزه»‌هایی از فرهنگ و هنر بدل شوند، حتی اگر دیگران آن را چنین درک نکنند.

در میان تصاویر متمرکز بر زندگی این دو مرد، صدای سکوتی نیز وجود دارد که از کلمات پررنگ‌تر است؛ زمانی که محسن و سعدی پشت به دوربین، در ساحل رو به دریا نشسته‌اند و خیره به افق نگاه می‌کنند. حس گذر زمان به‌وضوح در تصویر احساس می‌شود.

در صحنه‌ای دیگر، این بار محسن را به‌تنهایی می‌بینیم که از درون آب آرام به سوی دوربین بیرون می‌آید؛ حرکتی که با ماهیت نمادین شغلی و زیست‌محیطی‌اش همخوانی دارد. فیلم‌ساز به‌درستی فرهنگ، حرفه و سنت‌های بومیان جزیره را به تصویر می‌کشد.

این مستند، در عین حال که حاوی گفت‌وگوهایی صمیمی با حقیقتی عمیق است، گاه سکوت را به سخن می‌آورد؛ سکوتی که نمی‌توان آن را از چشم پنهان کرد و از زندگی مردان بی‌پناهِ هرمز حکایت دارد؛ مردانی که هنوز از تمدن‌ها و رفاه‌های پیشرفته بی‌خبرند.

در یک صحنه از فیلم، محسن را در حال رقص سنتی و هماهنگ با موسیقی زندهٔ گروهی از جوانان موزیسین، در مکانی از جزیره می‌بینیم؛ صحنه‌ای بسیار مفرح، اما لبخند تلخ محسن نشان می‌دهد که در پس این شادی ناپایدار و گذرا، غم‌های روزهای آینده نیز در جریان است. سعدی با رخساری سیه‌چرده از تابش آفتاب، از میان کوه‌هایی می‌گذرد که رنگ‌های مات و طوسی‌شان نتیجه فرآیندهای زمین‌شناسی است. قاب‌هایی نزدیک به چهره او، سختی‌های زندگی و فضای بی‌رحم دشت پیرامون را به نمایش می‌گذارند.

این قاب‌ها حسی غمگین و عمیق را منتقل می‌کنند که فراتر از هر کلمه و تصویر، فضای یک اثر مستند ـ داستانی را در ذهن مخاطب حک می‌کند.

در نهایت، «باباپیکاسو»ی مسعود بخشی به گونه‌ای ساخته شده است که در آن، سخن و سکوت به زیبایی در کنار هم قرار می‌گیرند تا واقعیت زندگی این دو مرد و شرایط سخت‌شان را به ما نشان دهند.

لینک کوتاه

 

آخرین ها