تاریخ انتشار:1404/07/02 - 14:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 211702

سینماسینما، محمد ناصری راد؛

دیشب، در شامگاه اول مهرماه ۱۴۰۴، تالار کوچک و صمیمی گالری سروناز میزبان شبی بزرگ بود؛ شبی که به همت خانه اردیبهشت اودلاجان و گالری سروناز و با همکاری کلینیک سلامت پایدار، در چارچوب سومین شب مستند در شهر شیراز برگزار شد. هنرمندان و فرهیختگان شیرازی گِرد هم آمدند تا شاهد نمایش مستند «پرسپولیس- شیکاگو» باشند؛ روایتی از سرگذشت الواح تبعیدی هخامنشی که همچون آینه‌ای تاریخ غارت‌شده این سرزمین را پیش چشم حاضران نهاد و سالن را در شور میهنی و اندوهی ستُرگ فرو برد.

مستند «پرسپولیس- شیکاگو» ساخته اُرُد عطارپور، تنها یک مستند با موضوعی تاریخی نیست؛ بلکه سندی زنده و تکان‌دهنده از حافظه زخمی یک ملت است. این اثر، پرده از سرگذشت الواح هخامنشی برمی‌دارد؛ الواحی که در دهه ۱۹۳۰ میلادی، با عنوان مرمت و پژوهش، از دل تخت‌جمشید به دانشگاه شیکاگو فرستاده شدند و هنوز در غربت مانده‌اند. این لوح‌های گِلی، گواه تمدنی ستُرگ‌اند که در دل خود، سازوکار اداری، نظام اجتماعی و روح انسانی امپراتوری هخامنشی را ثبت کرده‌اند.

عطارپور آگاهانه به سنت سینمای توضیحی (Expository Documentary) وفادار می‌ماند؛ گونه‌ای که در آن صدای دانای کل، ستون اصلی روایت است. این انتخاب، از یک سو به شفافیت موضوع و انتقال مستقیم اطلاعات یاری می‌رساند و از سوی دیگر، پیوندی وثیق میان مخاطب امروز و تاریخ کهن برقرار می‌کند. دانای کل همچون راهنمایی بی‌چهره و بی‌زمان، تماشاگر را در گذر از لایه‌های تاریخی همراهی می‌کند و رشته وقایع را بی‌وقفه و بی‌ابهام به پیش می‌برد.

این انتخاب از جهت ملی‌گرایانه نیز اهمیت دارد، عطارپور به جای غوطه‌ور شدن در استعاره‌های شاعرانه یا فرم‌های تجربی، تصمیم می‌گیرد واقعیت را در عریانی و شفافیتش عرضه کند. او به صراحت به تماشاگر می‌گوید این میراث، مال ماست؛ این زخم، زخم ماست.

از مهم‌ترین ویژگی‌های «پرسپولیس- شیکاگو»، کاربست گسترده و خلاقانه آرشیو است. عکس‌های فرسوده، دست‌نوشته‌های محققان، نماهای کهن و اسناد تاریخی و حتی پروپاگانداهای جبههٔ متفقین در تهرانِ درگیر آتش جنگ دوم جهانی، تنها مصالحی خام برای پر کردن روایت نیستند؛ بلکه در تدوین هدفمند فیلم، به پیکره‌ای زنده بدل می‌شوند. هر تصویر، چون قطعه‌ای از پازل حافظه ملی، در جای خود نشسته و به مخاطب یادآوری می‌کند که تاریخ را باید از دل همین خرده‌روایت‌های بصری و متنی بازشناخت.

این بازچیدمان دقیق، به روایت مولف، حاصل پروسه‌ای هشت‌ساله است که نشان از پایداری و سخت‌کوشی او دارد. هشت سال تلاش، جست‌وجو و صبوری، به بار نشسته تا امروز ما نه تنها یک فیلم، بلکه سندی ماندگار از رنج‌ها و امیدهای تاریخی‌مان در اختیار داشته باشیم.

ریتم تدوین در این مستند با دقتی موزون و سنجیده طراحی شده است. حرکت از تصویر به تصویر، و از سند به سند، هیچ‌گاه به آشفتگی یا خستگی نمی‌انجامد. این ریتم استوار، یادآور گام‌های پایدار تاریخ است؛ گام‌هایی که گرچه به درازا کشیده، اما از حرکت بازنایستاده است.

در این میان، موسیقی نقشی کلیدی ایفا می‌کند. نغمه‌هایی امیدبخش، بر بستری از روایتی تلخ و خشم‌آلود جاری می‌شوند. این امیدِ موسیقایی، همچون نسیمی است که بر زخم‌ها می‌وزد و یادآور می‌شود که فرهنگ و هویت ایرانی، با وجود همه تاراج‌ها، همچنان پایدار و زاینده باقی مانده است. موسیقی در این اثر، علاوه بر همراهی‌کننده صرف تصویر، به منزله آوایی آیینی عمل می‌کند؛ بانگی که از دل الواح برمی‌خیزد و به ما از آینده سخن می‌گوید.

اما «پرسپولیس- شیکاگو» ویژگی‌ای مهم دارد که آن را از بسیاری آثار تاریخی متمایز می‌سازد: ضدکاتارسیس بودن. فیلم نه آرامش می‌آورد و نه تسلی؛ بلکه خشم و پرسش در جان مخاطب می‌کارد. تماشاگر، پس از پایان اثر، در پی پاسخی است که نمی‌یابد یعنی چرا این الواح هنوز در تبعیدند؟ چرا هویت ما، همچنان گروگان سیاست و قدرت است؟ این خاصیت ضدکاتارسیس، همان جایی است که اثر به حماسه‌ای ملی بدل می‌شود؛ حماسه‌ای که از ما می‌خواهد به جای تماشاگر منفعل، به کنشگر آگاه بدل شویم.

این مستند را می‌توان در ادامه سنت مستندسازی آرشیوی در ایران دانست؛ سنتی که از دهه‌های پیش در آثار تاریخی و اجتماعی ریشه دوانده است. اما عطارپور در این مسیر، با تأکید بر وضوح توضیحی، پژوهش عمیق، مصاحبه صمیمی با استاد عبدالمجید ارفعی و استفاده گسترده از منابع آرشیوی نایاب، سطحی تازه و جدی به این سنت افزوده است. از این منظر،«پرسپولیس- شیکاگو» روایتی دقیق و کامل از گذشته و الگویی برای آینده‌ی مستندسازی تاریخی ایران است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها