قصه «آلماگل» برگرفته از قصههای اساطیری سفر قهرمان است.
سینماسینما، سحر عصرآزاد :
«آلماگل» قرار است فیلمی شاعرانه با دغدغه قومنگاری و ثبت و ضبط آداب، آیین و سنتهای زیبای قوم ترکمن باشد، اما افسوس که این جذابیت و امتیاز بالقوه در کشوقوس روایتی تکراری از قصههای اساطیری و نقاط ضعف تکنیکی، از دست رفته است.
فرشاد فرشته حکمت با سابقهای طولانی در عرصه نگارش، ساخت و تهیه و تولید فیلمهای مستند و کوتاه و… بیش از یک دهه قبل، کلید شکلگیری این فیلم را به واسطه حضور در مناطق ترکمننشین استان گلستان روشن کرده است. ذکر این نکته از آن جهت اهمیت دارد که بدانیم با فیلمی قومنگارانه مواجه هستیم که مستندات آن در باب آداب، آیین و سنتهای قوم ترکمن، متکی بر پژوهش و تحقیق میدانی است. قومی اصیل، ریشهدار، زنده و پر از رنگ و شور زندگی که انگیزهای مضاعف برای شناخت به ذهنهای جستوجوگر میدهد و کافی است کمی هم با ریشههای زبان آنها آشنا باشید تا دل را به دریا بزنید و خود را در آبهای عمیق شناسایی این قوم غوطهور کنید.
اما با همه امتیازات بالقوهای که فیلم از آن برخوردار است و به گفته بهتر پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر دغدغهمند و ماندگار را دارد، با فیلمی کمجان مواجه هستیم که قصه تکراری خود را به قابل پیشبینیترین شکل ممکن روایت میکند و اصراری بر ایجاد جذابیتهای دراماتیک و سینمایی؛ ورای آنچه در بطن و بنمایه این قومنگاری اصیل موج میزند، ندارد.
در این میان باید منصف بود و پذیرفت که «آلماگل» از نقطه آغاز تحقیق و پژوهش و شکلگیری، محصول ۱۲ سال قبل است و طبعا گذر این سالها غباری بر وجوه مختلف آن انداخته که امروز بیشتر به چشم میآید. ۱۲ سالی که میتوانست در دیده شدن و رفع و بهبود تجربههای ناکام آن موثر باشد، اما به دلایل مختلف امروز، زمان مواجهه این فیلم با مخاطبانش است که این دیرهنگام بودن در همه وجوه، جز ماهیت و ذات اصیل اثر، خود را نشان میدهد.
قصه فیلم برگرفته از قصههای اساطیری سفر قهرمان است که درواقع سفر عینی در جهان واقعی، محملی برای یک سفر ذهنی و سورئال در جهانی بیزمان میشود که بیانگر دغدغههای درونی و مهم فیلمساز از این قومنگاری است؛ دغدغههایی برآمده از نگرانی فراموش شدن آداب و آیین کهن قومی که به واسطه مهاجرت و هجوم جهان مدرن به شکلی خواسته و ناخواسته از دست رفته، میرود و خواهد رفت.
تایماز که یک نقاش ترکمن است، برای ادامه تحصیل همراه با همسرش آلماگل به ایتالیا رفته، اما همسرش بعد از بارداری او را ترک کرده و به زادگاهش، جزیره آشوراده، بازگشته تا فرزندش را در سرزمین خود و با آداب و سنتهای قومی به دنیا بیاورد و بزرگ کند. حالا تایماز در آستانه برگزاری نمایشگاهش در شهر فلورانس که بسیار منتظرش بوده، برای بازگرداندن همسرش به جزیره بازمیگردد، اما از ابتدای راه با اتفاقاتی غریب و کدهایی ماورایی مواجه میشود که او را به سفری سورئال برای رسیدن به آلماگل و فرزندش فرا میخوانند.
این خلاصه داستان با یک رنگآمیزی ابتدایی، روایتی آشنا از قصههای اساطیری است که تنها با چند مولفه ابتدایی بهروز و مطابق با بستر انتخابی فیلمساز شده تا مخاطب را وادارد با قصه قهرمان ترکمنی فیلم برای بازشناسایی قوم و سرزمین خود و اهمیت بازگشت به ریشهها همراهی کند.
اشکالی هم ندارد که فیلمی با دغدغهمندی تا این حد عمیق و ریشهدار، به یک قصه آشنا، اصیل و کهن بسنده کند، اما حتما باید راهکار و تمهیدی برای ایجاد جذابیت دراماتیک و بصری بستر این روایت شود تا بتواند به واسطه این رنگآمیزی از مسیری قابل پیشبینی، آشنازدایی کند. اما واقعیت این است که فیلمساز در این روند تنها به جذابیت اصیل مولفههای برآمده از این قوم بسنده کرده و تصاویر، قابها، موسیقی و… نقش کمرنگی در تنگاتنگ شدن این همراهی دارند.
بیش از همه موارد یادشده این موسیقی است که با بلاتکلیفی فیلم برای تبدیل شدن به یک اثر شاعرانه یا تعلیقی یا هیجانی و… به نوعی خارج از بستر فیلم است و مخاطب را از آنچه گاه و بیگاه روی صحنههای مختلف میشنود، شگفتزده میکند. این ناهمگونی میتواند ناشی از این باشد که فیلمساز با آهنگساز به تعامل سازندهای نرسیده که درنهایت قرار است فیلم چه تاثیری بر مخاطب خود بگذارد؟ درواقع چه بسا تکیه بر همان موسیقی سنتی قومی میتوانست کفایت کلیت فیلم را بکند و ایجاد لحظههای تعلیقی و نگرانی کاذب در مراحل مختلف سفر، اثری دافعهبرانگیز بر مخاطب دارد.
همچنین قرینهپردازی و تلفیق تصاویری همچون تابلوهای نقاشی که بدل به تصاویر واقعی میشوند، یا تاشهایی که گاه و بیگاه ذهن تایماز و طبعا مخاطب را رنگآمیزی میکند تا از یک فضا خارج شود و به جهانی متفاوت از قصه قدم بگذارد، گاه نمودی ابتدایی دارد که به پختگی و قوام کار لطمه وارد کرده است.
گفتار متن یا نریشن نیز از تمهیداتی است که به نظر میآید جزM لاینفک ساختاری باشد که فیلمساز برای این قصه در نظر گرفته است، اما کنترل کمیت و کیفیت آن در جهت افزایش جذابیت درامی که در حال روایت است، میتوانست کمک کند. درحالیکه هم گوینده به شکلی تخت این گفتار را بر زبان جاری میکند و هم نریشن با حجم زیاد همه جزئیات گذشته و حال را بدون آنکه سوالی به وجود آمده باشد، توضیح و تفصیل میدهد، و همه اینها در همان ابتدای فیلم باعث دلزدگی و کسالت مخاطبی میشود که باید با کنجکاوی کار را دنبال کند.
بهعنوان فردی که به جهان رنگ و نور و شور زندگی قوم ترکمن علاقه وافر دارم و هر یادگار و نشانه از این قوم برایم دریچهای است برای تابیدن روحی اصیل بر زندگی مدرن و ماشینی روزمره، باید بگویم که متاسفانه فیلم از این وجه، کمترین حس پویایی را از کاربرد رنگها، صداها، نور، حرکت و روح زندگی در من ایجاد کرد. حسی که حتی با قدم زدن در میان بازارهای محلی و همکلامی با فروشندگان محلی و چشم دوختن به یک لباس محلی یا زینتآلات بهراحتی به من منتقل میشود. به همین دلیل معتقدم فیلم چیزی از دستمایههای اولیه کم ندارد. آنچه میتوان بهعنوان کاستی فیلم از آن یاد کرد، نگاه دراماتیزه و شاعرانه به این گنجینههایی است که متاسفانه روح و گرما و انرژی آنها در روند تولید و ساخت از دست رفته است.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- تحقق آرزوی چندساله فعالان انیمیشن در هنرو تجربه
- جعفر صانعی مقدم: گسترش فعالیتها در سینمای «هنر و تجربه» بستگی به تامین نیازهای مالی دارد
- انتشار تیزر هفته فیلم ایتالیا + ویدئو
- اسامی فیلمهای حاضر در هفته فیلم ایتالیا اعلام شد/ از آثار مورتی تا برتولوچی
- هفته فیلم ایتالیا ۱۱ آذر آغاز میشود/ نمایش آنلاین و رایگان فیلمها
- چهارمین دوره هفته فیلم اروپایی برگزار میشود/ اعلام جزییات رویداد
- نانهای بیات/ نگاهی به فیلم «حوا، مریم، عایشه»
- کدام چریکه؟ کدام بهرام؟/ نگاهی به مستند «چریکه بهرام»
- سالها بایست تا دَم پاک شد/ نگاهی به فیلم «پری»
- فهرست فیلمهای روی پرده در سینماهای «هنروتجربه»/ «منگی» از ۱۵ شهریور میآید
- تابناک: نخستین گامها برای تعطیلی بستر نمایش دهها فیلم سینمایی ایران؟
- قابهای نامتعارف بیمعنی/ نگاهی به فیلم «امیر»
- ابوالفضل جلیلی: مشکل فیلمهای من این است که مردم را به فکر میاندازد
- آئین دیدار با عوامل فیلم «یلدا» برگزار شد/ گپی با فروغ قجابگلو بازیگر فیلم مسعود بخشی
نظرات شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- بزرگداشت داریوش مهرجویی در جشنواره کوروش
- کانون کارگردانان سینما برگزار میکند؛ مراسم اولین سالگرد قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر
- نمایشهای راه یافته به «مسابقه تئاتر نوجوان» جشنواره تئاتر کودک و نوجوان اعلام شد
- معرفی نامزدهای بخشهای مختلف سی و ششمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان
- علی نصیریان در سالگرد تماشاخانه سنگلج مطرح کرد: تئاتر را نمیتوان دیکته کرد
- حضور همراه اول در جیتکس ۲۰۲۴ با محوریت هوش مصنوعی
- فرزاد حسنی مجری اختتامیه سومین جشن مهر سینمای ایران شد
- در بخش ۱۰ فیلم برتر؛ «کلوزآپ» عباس کیارستمی در جشنواره ایدفا اکران میشود
- «درباره اشمیت»؛ فیلمی انتقادی با رویکرد امیدبخش
- نسخه ویژه نابینایان «بوتیک» با صدای شقایق فراهانی منتشر میشود
- تجلیل از کوستا گاوراس در مراسم سزار
- هشدار خانه تئاتر نسبت به وضعیت رضا آشفته
- «هزار و یک شب»؛ اولین سریال بینالمللی نمایش خانگی
- معرفی آثار راه یافته به بخش دیگری از جشنواره تئاتر کودک و نوجوان
- مدیر شبکه نسیم مطرح کرد؛ آخرین وضعیت پخش «جنابخان»، «مهمانی» و چند برنامه دیگر
- دو نمایش جدید در سنگلج روی صحنه میروند
- این حجم از خونسردی وزیرارشاد واقعا شاهکار است !
- داستان کوتاه/ خوابگاه شماره ۲
- بازگشت محمد حقیقت با مستندی با حضور فرخ غفاری و هنری لانگلوآ!
- فیلمهای بخش بین الملل جشنواره فیلم کوتاه تهران اعلام شد
- بیست و نهمین جشنواره بینالمللی فیلم بوسان؛ جایزه فیلمساز سال آسیا به کوروساوا اعطا شد
- نمایش «تابو» در جشنواره فیلم OC آمریکا
- اکران «در آغوش درخت» برای ناشنوایان و کمشنوایان
- راهیابی «علت مرگ؛ نامعلوم» به دو جشنواره جهانی
- اختتامیه سومین جشن مهر سینمای ایران شنبه برگزار میشود
- گردهمایی هنرمندان برای آتیلا پسیانی؛ صابر ابر: جای آتیلا اصلا خالی نیست!
- «ناپلئون»؛ سه بیماری امپراتور
- در آستانه نخستین نمایش در ایران؛ پوستر انیمیشن سینمایی «شنگول منگول» رونمایی شد
- «ناصدا» به تهیهکنندگی سارا بهرامی روی صحنه میرود
- کیانیان : زندگی برای آتیلا پسیانی یک بازی بود
نقدی بر فیلم آلماگل ساخته ی آقای فرشاد فرشته حکمت
نوشته ی پری شاهین
“خیلی وقته که از این کابوس رهایی ندارم. کجایی آلماگل؟ دیگه طاقت ندارم. احساس می کنم توی یک جنگل شعله ور دارم قدم می زنم.”
اسمش نیز شاعرانه و زیباست: آلماگل! اسمی که بر دختر می گذارند و نام دریاچه ای به غایت چشمنواز در استان گلستان. بر صندلی خود در سینما مینشینی و با شروع فیلم میخکوب می شوی و این انتظاری است که از سینمای هنر و تجربه داری!
بازی رنگ و نگاه و نور و حرکت, همه حدیث شوریدگی است; انگار اتفاق خوبی در حال رخ دادن است: فیلمی متفاوت, شاعرانهای پویا در سینمای ایران پس از سالها که جای خالی اش احساس می شود.
آلماگل و تایماز زوج هنرمندی هستند که برای تحصیل به ایتالیا رفته اند و همهچیز حاکی از روابط زیبا و عاشقانه ی این زن و شوهر است. در چهره ی زن آرامشی دیده می شود که اگر کمی تیزبین باشیم آن را در چهره ی مرد نمیبینیم و به جای آن ردپای تحریک پذیری را در او تشخیص می دهیم; گویی مرد اندکی یاغی است. زن برای زایمان به کشور خود و به جزیره ی آشوراده, زادگاهش, بر می گردد تا فرزند خویش را در آن آب و خاک به دنیا آورد. مرد اما, چندی بعد طاقت نمیآورد و قید موقعیت خود و نمایشگاه نقاشی اش در فلورانس را می زند و به هوای یار به زادگاه خویش یعنی آشوراده بازمیگردد.
همه چیز خوب پیش میرود; مرد با جیپ خود در جادهای به سمت زادگاه خویش می راند. در میانه ی سرمای زمستان و برف و خلوت جاده, ناگهان شبح همسر خود را می بیند. اینجاست که ذهن بیننده به چالش کشیده می شود. یعنی چه اتفاقی افتاده است؟ این چه نشانه ای است؟ فضای تعلیق و دلهره حکمفرماست. با هر قدم که تایماز در آن جنگل به دنبال شبح برمی دارد, نفس در سینه ی تماشاچی که نمی داند قرار است چه اتفاقی بیفتد, حبس می شود.
تایماز که در سفری عینی در دنیای واقعیت به سوی زادگاه خویش است, در فضایی سورئال طیِ طریقی درونی را نیز آغاز میکند و صحنه های واقعیت و خیال در هم تنیده می شود.
تایماز به جزیره می رسد ولی نشانی از زندگی در آن نمی یابد. جهان به آخر رسیده است, انگار! او مستأصل و هراسان جزیره را زیر پا می گذارد ولی از زن و فرزندش و دیگر ساکنان اثری نیست. هیچ چیز جز خانه های ویران و نشانه هایی چند, چون عروسک و روسریِ به جا مانده ی الماگل در کار نیست. تایماز ناگهان به پیرمردی می رسد که تنها مرد باقی مانده در جزیره است. وی که یادآور ِ یاریگرِ و پیرِ رهنمای افسانه های کهن است, به تایماز می گوید باید هرچه زودتر خانواده اش را پیدا کند وگر نه آنها را از دست خواهد داد. حس نوستالژیک شیرینِ گره خوردن داستان با اسطوره و حکایات قدیمِ مشرق زمین قلقلکت می دهد. به یاد همان قصه ی معروفِ هفت جفت کفش آهنی و هفت جفت عصای آهنی می افتی. اما چیزی نمی گذرد که همه چیز در نظرت عوض می شود.
داستانی که معماگونه تو را به بازی می خواند, در نیمه ی راه, غیرمستقیم دست به رمز گشایی می زند! داستان لو می رود… دیگر منتظر اتفاق تازه ای نیستی و هنوز تا پایان فیلم راه زیادی است.
جیپ تایماز روشن نمی شود! هرچه سعی می کند, بی فایده است. در همین حین, اسبی بی حرکت جلوی چشمش ظاهر می شود و تو نادیده می دانی که اصالت می خواهد به جنگ مدرنیته برود!
در صحنه ای دیگر, صندوقی پیش روی او ظاهر می شود. درِ آن را می گشاید. آیینه ای بر سطح داخلیِ صندوق نصب است که ای کاش نبود! تایماز چند لحظه خود را درون آن می نگرد. همان مفهوم همیشگیِ خودیابی در آیینه( نه به سبکی جدید! ) به ذهن متبادر میشود. تماشاچیِ زیرک همین جاست که به آخر خط می رسد. می تواند چشم های خویش را ببندد و محتویات درون صندوق را به راحتی حدس بزند: یک دست لباس ترکمن. و بعد رقص آیینیِ ترکمنی و…
گرچه صحنه ها چشمگیر و دل انگیزند, قدرت و کشش معماوار خویش را از دست داده اند. و تو می دانی قهرمان فیلم در نبرد با خودِ مدرن اما تو خالی و از اصل جدا مانده ی خویشتن, پیروز خواهد شد و دیگر چیزی نیست که تو را بر صندلی نگاه دارد: قهرمان ما بر سرمای مدرنیته غلبه خواهد کرد.
وقتی تایماز را می بینی که به نقطه ی آغازین سفر, در اوایل فیلم, یعنی همان جنگل برفی و سرد بازگشته و سفرِ درونی جای خود را به واقعیت داده است و قهرمان ما که چشم بد از او دور باشد! کاملا به آگاهی رسیده است! همان ناامیدیِ همیشگی در تو جان می گیرد که این بار هم مثل همیشه از نیم ساعت اول فیلم, تهِ ماجرا از پسِ شیشه ی شفاف سینما به خوبی معلوم بود و به خود می گویی: شاید وقتی دیگر…
پی نوشت:
به کارگردان محترم این فیلمِ خوش ساختِ شاعرانه جناب اقای فرشاد فرشته حکمت خسته نباشید می گوییم و می دانیم فیلم ساختن چه کار سختی است, آن هم در شرایط موجود و می دانیم که ۱۲ سال در اکران فیلم وقفه ایجاد شد و هر چیز در زمان خود جلوه ای دیگر دارد, اما تماشاچیِ سینمای هنر و تجربه ضمن تشکر, انتظارِ بیشتری دارد.
پری شاهین
شهریور ۹۶