تاریخ انتشار:1398/07/16 - 10:57 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 122822

سینماسینما، الناز راسخ

قصه گم‌شدگی انسان در تاریکی وجود خود، رهایی از آن و شناخت خویشتن خویش، داستان امروز و دیروز نیست. از آن زمان که حوا در گوش آدم خواند تا دست به سوی میوه ممنوعه ببرد و جسارت کشف ناشناخته‌ها را با علم به نافرمانی داشته باشد، انسان قدم در این تاریکی گذاشت. همانند آن‌چه کاراکتر اصلی فیلم افشین هاشمی تجربه می‌کند.

از همین آغاز باید یادآور شد که در این نوشته به جای زن یا مرد از واژه کاراکتر اصلی استفاده می‌شود، چراکه از نظر نگارنده او نماد انسان است. انسانی گم‌شده در تاریکی درون خویش که خود واقعی، جنسیت و حقیقتش را جایی در مسیر زندگی گم و فراموش کرده است.

«صدای آهسته» روایت انسانی است که صدای حقیقی خود را گم کرده و حال از میان خاطرات گذشته و همه آن‌چه ردی بر او نگاشته‌اند، به دنبال حقیقت خویش می‌گردد.

عدم شناخت از دنیای واقعی درون، سبب هجوم ترس و غم روزافزونی بر او می‌شود. خانه استعاره‌ای است از درون او که برایش ناشناخته مانده و باید قدم به آن بگذارد تا کشفش کند. علت تاریکی خانه هم همین عدم شناخت است.

ترس از بیرون آمدن از پیله‌های تنهایی و غم انزوا چون سرمای سهمگین زمستانی سخت، اطراف او را در بر می‌گیرد. از آن‌جایی که برف نماد غم و تنهایی است و محیط بیرون بازتابی است از درون آدمی، این انعکاس در محیط پیرامون این کاراکتر به‌وضوح نمایان است.

در مسیر شناخت او و رهایی‌اش، گذشته در کالبدهای گوناگون بر او ظاهر می‌شود. هر بار این خاطرات به صورت‌های متفاوت (چه در صورت لباسی کهنه، ماتیکی خوش‌رنگ، موسیقی دل‌نواز و…) خود را بر او نمایان می‌سازد و هر چه را رشته کرده است، پنبه می‌کند تا ابر ناامیدی سیاهی‌اش را بر او بگستراند.

اما او برای ماندن و بودن، غلبه بر این ترس‌ها و فریاد زدن را انتخاب می‌کند. انتخاب می‌کند این صدای آرام و نرمی را که از درون او برمی‌خیزد و گاهی هم آمیخته به خشم است، به عنوان صدای اصلی خویش برگزیند. این انتخاب سبب رهایی او و ورود نور به این تاریکی می‌شود. سرما می‌رود و گرما جایگزین می‌شود. برف‌ها آب می‌شود و شکوفه‌ها برای او دلبری می‌کنند.

روایت فیلم افشین هاشمی جدا از نگاه شاعرانه و انسانی‌اش به مقوله تغییر (تغییر جنسیت)، نگاهی فراانسانی به ذات وجودی انسان و فلسفه شناخت او دارد. هاشمی با انتخاب بازیگران خارجی و پختگی نگاهش به تماشاگر این امکان را می‌دهد که به تامل در خود و درون خویش بپردازد. لذت کشف خویش و غوطه‌ور شدن در آن همان حس خوشایندی است که در پلان انتهایی آینه را در مقابل خویش می‌گیرد و آن سبیل نقاشی‌شده را پاک می‌کند تا بهتر به تماشای خود واقعی‌اش بنشیند؛ لذتی که با کمی تامل و شهامت می‌تواند نصیب هر کدام از ما شود.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها