تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۱۲:۰۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 131959

سینماسینما، ایلیا محمدی‌نیا

دیگر رفته رفته باید پذیرفت که باکس فیلم کوتاه حال دیگر به جزئی جدایی‌ناپذیر در اکران فیلم‌ها در گروه هنر و تجربه تبدیل شده است که حذفش بخشی از جذابیت اکران فیلم‌ها در گروه هنر و تجربه را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. نکته جالب توجه در اکران فیلم‌های کوتاه انتخاب آثار هر باکس نمایش است که تنوعی جذاب در مضمون و ساختار را در بر می‌گیرد. اکران تیرگان از این منظر مثال خوبی است.

آگهی فروش؛ موفق در خلق موقعیتی پارادوکسیکال

«آگهی فروش» ساخته قصیده گلمکانی داستانی ساده اما به‌قاعده برای یک فیلم کوتاه دارد. شروع، میانه و پایانی که با هدف‌گذاری کارگردان هم‌خوانی دارد و خیلی خوب مخاطب را با خود همراه می‌سازد. فیلم درباره افراد مبتلا به فتیش و در این‌جا فتیش کفش زنانه است. کارگردان با ایجاد موقعیتی خاص تلاش می‌کند دلهره و نگرانی مخاطب را به چالش بکشد و در این راه نیز موفق عمل می‌کند. حصول به چنین شرایطی، آن هم در یک فیلم کوتاه، خود موفقیتی ارزشمند و مهم محسوب می‌شود. اما آن‌چه در فیلم زیر پوست اصلی داستان نمود پیدا می‌کند، پارادوکسی است که کارگردان موفق به خلق و بازنمایی آن در تصویر می‌شود؛ این‌که چگونه حریم به‌ظاهر امن خانه خیلی راحت تبدیل به جهنمی سخت می‌شود که آدمی یارا و میلی به ماندن در آن ندارد، درنتیجه دختر تلاش می‌کند برای در امان ماندن از هر گزند احتمالی در این حریم امن راه گریزی پیدا کند. بازی خوب دو بازیگر اصلی فیلم در القای این شرایط پارادوکسیکال به‌خوبی عمل می‌کند.

روشویی؛ فیلمنامه‌ای در خدمت فیلم

«روشویی» نمونه خوبی از تاثیر فیلمنامه کوتاه و موجز و بدون اضافه‌گویی‌های رایج در یک فیلم است که دست کارگردان را در ایجاد موقعیت‌های جذاب و در خدمت فیلم باز می‌گذارد. اتفاق مهم فیلم همین ایجازگویی و انتقال اطلاعات با ریتم و ضرباهنگ مناسب به مخاطب است.

ماشینی بعد از مراسم خاک‌سپاری وارد کارواش می‌شود تا غبار از تن ماشین شسته شود، اما این ظاهر داستانی است که می‌بینیم. سرنشینان مادر و دختری هستند که یکی پدر و دیگری همسرش را از دست داده است. اما با ورود و به عبارت درست‌تر وارد کردن فرشته، دوست‌دختر متوفی، داستان فیلم رفته‌رفته شکل می‌گیرد و به اوج می‌رسد؛ جایی که مخاطب متوجه می‌شود فرشته نقشی پررنگ‌تر از آن‌چه فکر می‌کرد، برای دختر و همسر متوفی داشته و دارد. همین موقعیت خاص است که باعث می‌شود تماشاگر هم‌زمان دو احساس متفاوت را در فیلم تجربه کند؛ از یک طرف خانواده‌ای که داغدار مرگ عزیزشان هستند و از طرف دیگر، مرگ عزیزشان را پایانی بر یک رسوایی بزرگ می‌دانند. تصویربرداری خوب تورج اصلانی در کنار فیلمنامه موجز پوریا کاکاوند و صداگذاری اثر در کنار کارگردانی ارزشمند جابر رمضانی از نکات برجسته فیلم است.

داش آکل؛ اقتباس خلاقانه از داستانی معروف

اقتباس سینمایی از ادبیات آن‌چنان‌که باید، امری رایج در سینمای ایران نیست، اما به نظر می‌رسد در همین کسادی بازار اقتباس اوضاع در فیلم کوتاه بهتر از فیلم بلند و سینمای بدنه و اکران باشد. نگاهی به دو فیلم از مجموعه تیرگان، «داش آکل» ساخته ‌هاجر مهرانی و «موج کوتاه» به کارگردانی محمد اسماعیلی، و هم‌چنین فیلم‌های کوتاه بهاریه شامل «بدو رستم بدو» حسین ملایمی، «خوابگردها» ساخته پویا نبی و «مانیکور» به کارگردانی پوریا فیاض موید همین نکته است که در بیشتر اوقات نتایج مطلوبی را هم به دنبال داشته است. ‌هاجر مهرانی در «داش آکل» اقتباسی خلاقانه در قصه و تصویرسازی از داستان معروف صادق هدایت را ارائه می‌دهد. نکته جالب در کار این کارگردان این است که او تلاش نمی‌کند روایتی امروزی از قصه «داش آکل» را به تصویر بکشد، بلکه با همان مواد و اتمسفری که در داستان اصلی سراغ داریم، «داش آکل» خود را می‌سازد. اما آن‌چه اثر ‌هاجر مهرانی را متمایز می‌کند، هم‌چنان‌که اشاره کردم، نگاه خلاقانه او به داستان و ایجاز در داستان‌پردازی و تصویرسازی است. در واقع آن‌چه در این فیلم اهمیت پیدا می‌کند، فیلمنامه و تصویری است که در هر پلان آن تماشاگر منتظر اتفاقی تازه و دیدنی است؛ اتفاقی که با موفقیت به سرانجام می‌رسد.

دریای تلخ بی‌طرف نیست

«دریای تلخ» روایت آدم‌هایی است که برای زیست و زندگی بهتر در کشور‌های اروپایی سخت‌ترین دشواری‌ها را تحمل می‌کنند و در بسیاری موارد به بن‌بستی بزرگ می‌رسند. فاطمه احمدی تلاش می‌کند بخشی از این بحران را در فیلمش به تصویر کشد که چگونه بدیهی‌ترین حقوقِ این دست از آدم‌ها در کشورهایی که داعیه آزادی آدم‌ها را دارند، ندیده گرفته می‌شود؛ این‌که تو داشتن فرزندی را به‌ اجبار شرایط انکار کنی، بلکه راهی برای گریز از مشکلات جاری در سرزمین مادری بیابی. تصویری که گاه نه به واهه‌ای در بیابان، که به سرابی بی‌پایان منتهی می‌شود. فاطمه احمدی در خلق موقعیت استیصال مادر جوان موفق عمل می‌کند، اما مشکل فیلم از جایی شروع می‌شود که در روایت خود جانب بی‌طرفی را رعایت نمی‌کند. به زعم او در این قصه آن‌چه موجب همه این دردسرها در کشوری غریب می‌شود، نه شهروندان آن کشور، که مهاجرانی هستند که تابعیتشان پذیرفته شده و شهروند آن کشور محسوب می‌شوند، اما در مقابل مهاجران تازه گاردی سخت دارند. نوع نگاه صاحب‌خانه که خود شهروندی مهاجر است، با مادر جوان و مواجهه و برخورد همکار او در ساندویچ‌فروشی مصداق خوب این نگرش جانب‌دارانه است.

موج کوتاه؛ اقتباس آزاد از داستان ساعدی

همین که آدمی چون داریوش مهرجویی که شاید بتوان گفت بیشتر از هر کارگردانی در سینمای ایران به سراغ اقتباس از داستان‌های ایرانی و خارجی رفته است، در فیلم‌های «دایره مینا» و «گاو» با نگاهی به داستان‌های غلامحسین ساعدی دست به کارگردانی می‌زند، نشان از هم‌نشینی و جهان‌بینی نزدیک این داستان‌نویس به سینماست. محمد اسماعیلی در «موج کوتاه» به سراغ داستان کوتاهی از ساعدی با عنوان «ما نمی‌شنویم» می‌رود و با اقتباسی آزاد از این داستان فیلمنامه «موج کوتاه» را می نویسد و کارگردانی می‌کند. فیلم تصویری از دنیای محتوم آدم‌هایی است که به‌رغم تمامی تلاش‌ها نمی‌توانند جهان خود را ولو سخت و ناگوار در آرامش زیست کنند، چراکه همیشه نیروهای قوی‌تر هستند که این حق را برای خود قائل‌اند که با قدرتی که دارند (حال ممکن است این قدرت زور بازو، قدرت مالی یا توان تبلیغاتی و… باشد)، هر گونه که می‌اندیشند، رفتار کنند. در جهان بی‌تفاوتی که بسیاری از آدم‌ها مسخ شده‌اند، کاراکتر فیلم تلاش می‌کند به هر نحوی راهی برای مبارزه پیدا کند؛ راهی که در تنهایی محکوم به نابودی و شکست است. کارگردان برای خلق جهانی که در ناکجاآبادی می‌گذرد، لوکیشنی با دیوارها و ساختمان‌های سیمانی انتخاب می‌کند تا انتقال این تنهایی و مسخ‌شدگی و باورپذیری برای مخاطبش باورپذیر باشد.

سیاه‌سرفه؛ قصه بی‌تفاوتی آدم‌هاست

«سیاه‌سرفه» قصه تلخ بی‌تفاوتی در زندگی شهری است. داستان گزنده‌ای که در شهرهای بزرگ نمود بیشتری دارد. گویی همه چیز یک شوخی بزرگ است؛ حتی جان آدمیزاد. در این شهر بی‌قواره آن‌چه اهمیت می‌یابد، اموری است که قرار بود صرفا کارکردی سرگرم‌کننده داشته باشند، مثل مسابقه فوتبال، اما آن‌قدر درگیر بی‌تفاوتی و گاه بی‌مسئولیتی هستیم که فراموش می‌کنیم چه مسئولیتی در قبال کار خود و آدم‌های پیرامون خود داریم. مثل همه آن کسانی که در داروخانه بیشتر از آن‌که نگران داروی بیمارشان باشند، نگران نتیجه مسابقه هستند، حال آن‌که مسابقه زندگی را باخته‌اند. همانند همان دکتری که در درمانگاهِ در دست تعمیرش نگران بازی است و نسخه غلط می‌پیچد. درست همانند همان پدری که بیماری فرزندش اولویت دوم او بعد بازی است، که نگران دوربین عکاسی است که زمین خورده و بیمار مجروح بدحال را رها می‌کند. و در پایان همه شهر گویی در این تلخی بی‌پایان به رقص می‌پردازند. کارگردان «سیاه‌سرفه» تلاش می‌کند با طنزی تلخ این مناسبات را به تصویر بکشد و تا حدودی در این راه موفق عمل می‌کند. با این همه، کاش کارگردان کورسویی از امید را در فیلم می‌گنجاند. آدمی به امید زنده است، هر چند که شرایط پیرامونی سخت باشد.

منبع: ماهنامه  هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها