تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - ۱۸:۵۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 152354

سینماسینما، سمیه علیپور: جستجوی خوانشی برابرطلبانه در مورد زنان در سینمای ایران، نه تنها از آن جستجو‌های بسیار پرمشقت است، بلکه راه یافتن آن به جایی هم تاحدود زیادی محال به نظر می‌رسد، زیرا سینمای ایران در بهترین حالت تلاش کرده تصویری واقعی از زنان در جامعه نمایش دهد و جامعه کنونی (حتی در عرصه جهانی) کجا و برابری کجا؟

پس اگر روز جهانی زن بهانه‌ای می‌شود برای نگاهی به تصویرگری از زنان در سینما، بهتر است ابتدا تکلیف روشن شود که حتی در میان روشنفکرترین فیلمسازان هم، حتی در میان فیلمسازان زن هم و حتی در میان جوانان هم کمتر می‌توان زنانی را در سینما به تماشا نشست که کنشگرند، خود هستند و نه همسر و مادر و فرزند دیگری، سمت و عنوان برای خود دارند نه به واسطه و در پس و پیش شخصیت مرد.

در سال‌های قبل از انقلاب
اگر نگاهی گذری را به فیلم‌های سینمای ایران قبل از انقلاب، ملاک قضاوت در مورد جایگاه زنان در این آثار قرار دهیم و دسته‌بندی فیلم‌فارسی را بیشتر زیر ذره‌بین بگیریم، زنان در بهترین حالت یا مادرند و از دست پسر و همسر خود اغلب در عذاب یا دخترِ در آرزوی ازدواج‌اند که تمامی درهای خوشبختی گویی با یافتن همسر به روی او گشوده می‌شود. اما غالب زنان هیچ یک از این دو نیستند،‌ آنان زنانی‌اند که در کاباره‌ها کار می‌کنند و اگر مردی از وعده ازدواج بگوید، با ذوق چند بار این پرسش را تکرار می‌کنند که «واقعا؟؟؟» در چنین فضایی است که اگر مرد فیلم پای حرف خود بایستد و نامردان! بگذارند بالاخره پایان خوش را شاهد خواهیم بود که این پایان چیزی نیست غیر از مراسم ازدواج.
مرد در تمامی این روند هرچه کرده، اثبات خود و متکی بر قدم‌های خویش بوده و هرچه عاید زن شده، حاصل لطف و عطای مرد. این فضا قطعا نه در همه فیلم‌های قبل از انقلاب اما در اغلب آن‌ها قابل ردیابی است.
اما در این میان نباید از انصاف هم دور شد و در همان سال‌ها بودند کارگردانانی که شخصیت زنان را به دور از این کلیشه‌ها می‌دیدند، همچون بهرام بیضایی در «کلاغ» که از زنان مدرن و شهری می‌گوید و خود شخصیت زن دارای کنش‌گری است و یا داریوش مهرجویی که در «دایره مینا» نقش یک پرستار را به بازیگر شناخته شده آن سال‌ها فروزان می‌دهد. در «گزارش» عباس کیارستمی هم هرچند شهره آغداشلو با همسر خود درگیر است و در دام جامعه مردسالار از همسر خود کتک می‌خورد و یا حتی زمانی که به دلیل آزار همسر از ماشین او پیاده می‌شود، آزار خیابانی دوباره او را به ماشین بازمی‌گرداند، اما باز هم شخصیت زن قابل لمس است، زنده است و البته له شده در جامعه‌ای که تصویر پیچیده آن در فیلم نمایان است.
در سال‌های حکومت پهلوی شهلا ریاحی به عنوان نخستین کارگردان زن سینمای ایران تجربه ساخت فیلم بلند سینمایی را پشت سرمی‌گذارد و البته مستند «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد، هرچند اثری مستند است، اما به عنوان اثر یک کارگردان زن ایرانی شهرتی جهانی دارد. به مرور در دهه ۵۰ میزان علاقه‌مندی به این حوزه در میان زنان بیشتر می‌شود و مثلا پوران درخشنده در «ایتالیا ایتالیا» تجربه کارگردانی تلویزیونی و ساخت مستندها و فیلم‌های کوتاهش را از سرمی‌گذراند و مهوش شیخ‌الاسلامی در «دایی جان ناپلئون» در جایگاه دستیاری کارگردان ریزبینی چون ناصر تقوایی قرار می‌گیرد.

سال‌های بعد از انقلاب و نقش‌هایی متفاوت
در سال‌های بعد از انقلاب از یک سو با پررنگ‌تر شدن نقش زنان در عرصه ساخت فیلم بلند سینمایی و همچنین رشد جهانی در زمینه حقوق زنان و به تبع مطالبه آن در ایران، جایگاه زنان نیز چه در زمینه فیلمسازی و چه از منظر تصویری که از آنان در فیلم‌ها ارائه می‌شود ابعاد گسترده‌تری می‌گیرد و قابلیت بحث و بررسی از چند وجه را می‌یابد.
رخشان بنی‌اعتماد، تهمینه میلانی‌، پوران درخشنده، مرضیه برومند،‌ مهشید افشارزاده، انسیه شاه‌حسینی، فریال بهزاد، مرضیه مشکینی، سمیرا مخملباف، پریسا بخت‌آور، منیژه حکمت، نیکی کریمی، مونا زندی حقیقی، نرگس آبیار، یاسمین ملک نصر، منیر قیدی، آزیتا موگویی، آیدا پناهنده، مرجان اشرفی‌زاده، آناهید آباد، یلدا جبلی، نگار آذربایجانی، سهیلا گلستانی، فائزه عزیزخانی، روح‌انگیز شمس، شهره لرستانی، تینا پاکروان و … تعدادی از کارگردانان زن فعال در عرصه فیلم‌های بلند حرفه‌ای هستند.
در میان آثار این کارگردانان می‌توان فیلم‌های مهمی درباره زنان یافت و البته برخی از آنان هم نگاه کاملا برگرفته از دنیای مردانه را در آثارشان دنبال کرده‌اند.

زنانِ مادر
اگر باید شمایل مادر را غالب‌ترین شکل برگزیده برای زنان در سینمای ایران دانست در میان آنان هستند چهره‌هایی که بیش از بقیه در ذهن باقی می‌مانند، ملموس‌اند و انسانی. یکی از شاخص‌ترین آن‌ها مادری است که رخشان بنی‌اعتماد در «گیلانه»‌ تصویر می‌کند. کیست که وقتی ننه گیلانه برای پسر خزان زده خود همچون نوگلی اسفند دود می‌کند و دورش می‌چرخد و می‌خواند اشک در چشمانش حلقه نزند، چطور می‌توان آن شوق را در صدای معتمدآریا ندید؟ چطور می‌توان عریان‌تر از این نشان داد مادر چه درکی از فرزند خود دارد؟ و اگر رخشان بنی‌اعتماد مادر نبود و معتمدآریا لحظه را حس نکرده بود آیا این سکانس چنین ماندگار از آب درمی‌آمد؟
اگرچه مادری که رسول صدرعاملی در «من ترانه ۱۵ سال دارم» نشان می‌دهد، کمی ایده‌آلیستی است،‌ اما لحظه چرخش جنین در شکم ترانه و حسی که در چشمان باهوش این دختر جوان دیده می‌شود همان آنی است که مخاطب را به باور می‌رساند ترانه یک مادر است. او یکی از کنش‌گرترین شخصیت‌های زن در فیلم‌های سینمای ایران است و این را بیش از آنکه مدیون کارگردان اثر باشد، وام‌دار نویسنده اثر کامبوزیا پرتوی است.
جمیله شیخی در «مسافران»‌ هم یکی از متفاوت‌ترین مادران سینمای ایران است. او بیش از هرچیز ایمان دارد، ایمان دارد به بازگشت به حقیقتی که در دل خود است و همه چیز برمحور این ایمان او می‌چرخد و تغییر می‌کند. بازی جمیله شیخی در محکم شدن این تصویر تاثیر بسیار زیادی دارد.
سوسن تسلیمی هم در «باشو غریبه کوچک» در موقعیتی عجیب قرار گرفته در جایگاه یک زن روستایی و مادری که علاوه بر نگهداری فرزندان خود با نوجوان از راه رسیده هم درگیر است، اتفاقاتی را پشت سرمی‌گذارد که او را به یکی از مهمترین زنان سینمای ایران بدل می‌کند.
اما پیش از همه این مادران، هنوز وقتی نام مادر در سینمای ایران می‌آید، همان تصویر کاملا سنتی که علی حاتمی در فیلم «مادر» به تصویر کشیده پیش چشمان نقش می‌بندد. مادری که چادر به سر می‌کند، همواره حتی تا لحظه مرگ دغدغه صلح و آشتی فرزندان خود را دارد، همچنان درگیر رعایت آداب و رسوم است و مردم‌داری جزو اولویت‌های اوست. شاید بتوان گفت این تصویر از مادری در دهه ۶۰ کامل‌ترین تصویر از اغلب زنان سنتی در آن دوره بوده که مقبول هم افتاده است. این مقبولیت فقط به توان حاتمی در کارگردانی او برنمی‌گردد،‌ بخش دیگری از ماجرا به خود ماهیت مادر در جامعه برمی‌گردد، دقیقا چیزی مشابه آنچه رقیه چهره‌آزاد در فیلم ایفا کرده است. گرمابخش خانه و امیدآفرین…
از دیگر مادرانی در شمایل مشابه می‌توان به گلاب آدینه در «مهمان مامان»‌ به کارگردانی داریوش مهرجویی اشاره کرد. همانقدر دغدغه‌مند برای آبروداری.
تهمینه میلانی اما در «واکنش پنجم»‌ مادری کاملا متفاوت از آنچه تا اینجا برشمرده شد را تصویر می‌کند. این کارگردان که با نگاهی تندتر به نسبت دیگر فیلمسازان زن به مردان نزدیک می‌شود در این فیلم ماجرای مادری را می‌گوید که می‌خواهد فرزند خود را از دستان پدربزرگش که براساس قانون ولی کودک است، بگیرد. این تلاش فراتر از تصویر کردن مظلومیت زن رفته و حق‌طلبی او را به نمایش می‌گذارد.

زنان شهری و دغدغه‌هایشان
سهیل بیرقی، در «عرق سرد» قصه زنی را روایت کرد که در زندگی مدرن شهری در مسیر پیشرفت رفته، اما سنت‌ها و برخی قوانین هنوز دست‌وپاگیرتر از آن است که هویت مستقل او را بپذیرد.
نیکی کریمی در فیلم‌هایی که ساخته دغدغه زنان و موضوعات مربوط به آنان را محور قرار داده و در «شیفت شب» قصه زنی روایت کرد که ناخواسته خود را درگیر موقعیتی می‌بیند که زندگی و جامعه به او تحمیل کرده است. «دوران عاشقی» به کارگردانی علیرضا رئیسیان قصه غریب خانم وکیلی است که باید از هووی خود دفاع کند.
حمید نعمت‌الله در «رگ خواب» با بازی مثال‌زدنی لیلا حاتمی از رنج زنی دلباخته گفت که در کوران سختی زندگی تکیه به مردی زده بود که در اصل قابل اعتماد نبود.
دو نمونه شاخص فیلم در این زیرگروه را می‌توان «کنعان» ساخته مانی حقیقی و «به همین سادگی» به کارگردانی رضا میرکریمی محسوب کرد. «به همین سادگی» قصه روزمرگی زنی است که با همه شرایط تحمیلی خانه‌داری و نگهداری از فرزندان تلاش می‌کند ذوق و هنر خود را هم حفظ کند؛ هرچند در هاله‌ای تنهایی و رهاشدگی.
«کنعان» هم از احساسات زنی می‌گوید که توان او برای تحمل زندگی سر آمده و نیاز به تغییر را احساس می‌کند، به دنبال تنهایی است، اما بازگشت خواهر به خانه او موقعیت او را تغییر می‌دهد.
این دو فیلم به لحاظ کنش‌های زنان در جایگاهی بسیار متفاوت قرار می‌گیرند: آنچه شادمهر راستین و رضا میرکریمی در «به همین سادگی» نوشتند و به تصویر کشیدند، حکایت زنی سر به راه است که تنها گریز او از خط معمول رفتن به کلاس شعر است. اما زنی که اصغر فرهادی و مانی حقیقی در «کنعان» نوشتند و تصویر کردند تصمیم می‌گیرد، حرکت می‌کند، حرف می‌زند، اعتراض می‌کند. آن‌ها زنانی از دو دنیای متفاوت زیر آسمان همین شهر تهران هستند.

زنان به روایت مردان
بهرام بیضایی، کامبوزیا پرتوی، داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی چهار فیلمساز شاخص در میان مردان سینماگرند که در آثارشان زنان نقش بسیار مهمی می‌یابند و البته الزاما این نقش مثبت نیست.
به خوبی می‌توان نگاهی را در نوشته‌ها و فیلم‌های کامبوزیا پرتوی ردیابی کرد که زنان در مرکز توجه قرار دارند. از نوشته‌هایش چون «من ترانه ۱۵ سال دارم» که بالاتر نیز به آن اشاره شد تا «فراری»، از «دایره» تا «ایستگاه متروک». و فیلم‌هایی که ساخته چون «کافه ترانزیت». زنان در این آثار قصد می‌کنند، راه می‌افتند و با وجود سنگ‌های پیش پایشان حرکت می‌کنند. در «کافه ترانزیت» اگرچه فضا بسته و روستایی است، هرچند سنت دست و پای شخصیت زن داستان را بسته، اما خود او از کار باز نمی‌ایستد، غیرواقعی هم جلوه نمی‌کند. در «فراری» شاید کار دختربچه نوجوان داستان دیوانه‌وار به نظر برسد، اما او خواسته و اقدامی کرده و فیلم هم این خواستن را با همه تبعاتش تصویر می‌کند.
بهرام بیضایی البته یک سروگردن از همه کارگردانان مرد سینمای ایران که به موضوع زنان پرداخته‌اند بالاتر می‌ایستد. او از سال‌های قبل از انقلاب سراغ ارائه تصویر متفاوت از زنان رفته بود و اصلا براساس فرهنگ و دانش خود جامعه‌ای از زنان را می‌دید که شاید پیش روی بسیاری قرار نمی‌گرفت. او که حتی در کتاب‌هایش وقتی به اسطوره‌ها می‌پردازد، از زنان غافل نمی‌شود، در سینما هم زن را به مثابه یک انسان واقعی می‌بیند، نه کسی که خوانش تحمیلی جامعه را همچون شیرین‌ترین نوشیدنی‌ها سرمی‌کشد.
داریوش مهرجویی نه فقط اسم سه فیلم خود را براساس نام زنان می‌گذارد، بلکه رنج یا خودآزاری آنان را تصویر می‌کند. زنان مهرجویی کسانی‌اند که می‌توانند یک مرد را دیوانه و عاشق خود کنند، همانند آنچه مهشید با هامون می‌کند و یا می‌توانند نجات‌بخش زندگی یک مرد باشد، مانند جان‌کندن سارا برای زندگی خود و یا می‌توانند وارد یک بازی وحشتناک شوند همانند آنچه لیلا با زندگی خود می‌کند و تن به همه فشارهای جامعه و خانواده می‌دهد.
اصغر فرهادی اما از نخستین فیلم خود «رقص در غبار» جایگاهی ویژه برای زنان قائل بود. در فیلم او مرد با بازی فرامرز قریبیان از آن رو راهی بیابان و مارگیری شده که گویا عشق خود را سال‌ها قبل از دست داده… عکسی از او به یادگار مانده که شب‌ها بعد از مارگیری همدم دود و دم مرد است. از سوی دیگر پسر جوان هم درگیر نامزد خود است و همین درگیری او را با مرد همراه می‌کند. زنان نیروی محرک و آغازگرند، هرچند که شاید چندان در جایگاه مثبت نایستند.
در «شهرزیبا» این خواهر پسر اسیرشده در کانون اصلاح و تربیت است که برای نجات برادرش تلاش می‌کند، اما در «چهارشنبه‌ سوری» وضعیت به گونه دیگری است. زنان هم رنج کشیده‌اند هم موجب رنج می‌شوند. هدیه تهرانی در نقش مژده که همسرش به او خیانت می‌کند، اگرچه مورد ظلم قرار گرفته و خود به دنبال یافتن حقیقت است، اما بیشتر شبیه یک شخصیت روی اعصاب ظاهر می‌شود؛ این نه نگاه تحمیلی فرهادی به مژده که دقیقا منطبق با نگاه واقعی جامعه به چنین زنی است. کافی‌ است با مردانی برآمده از جامعه سنتی به تماشای فیلم بنشینید تا ببینید که نظر آنان در مورد تلاش‌های مژده و انکارهای همسرش چیست.
در «درباره الی» هم باز یک زن و گم شدنش پایه ماجراست و تصمیم به ترک ایران از سوی سیمین کل داستان «جدایی نادر از سیمین» را شکل می‌دهد والا که کسی نه قصد رفتن داشت و نه قصد طلاق. همین نگاه را می‌توان در «فروشنده» و «همه می‌دانند» هم دنبال کرد به این ترتیب که اگر در فیلم‌های فرهادی به نوعی کنش منفی از زنان سر می‌زند یا این برداشت صورت می‌گیرد، به دلیل برداشت جامعه است، نه الزاما نگاه کارگردان.

سینما در آروزی زنانی اثرگذار
هنوز سینمای ایران تصویری از زنان اثرگذار را به جامعه بدهکار است؛ و شاید بد نباشد کار از تصویر کردن زندگی همین فیلمسازان زن آغاز شود، یا چهره‌های جهانی چون مریم میرزاخانی. همان کسانی که سدشکنی کردند و دنیایی را برای بازتعریف جایگاه خود تغییر دادند. شاید پرداخت دراماتیک به زندگی آنان بتواند الگوهای متفاوتی نیز پیش روی جامعه قرار دهد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها