تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۰/۰۹ - ۰۰:۰۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 76212

ناصر فکوهی  در شرق نوشت :

بدون آنکه به نوعی «قانون» در تاریخ یا به یک تاریخ گرایی اعتقاد داشته باشیم، می توان بنا بر مطالعه و واقعیاتی که دست کم مروری بر تاریخ چندصد سال اخیر در جهان نشان می دهد، برخی از فرایندها را ناگزیر یا بسیار محتمل دانست. یکی از این فرایندها بروز یک واکنش تقابلی و نقض کننده سخت در برابر هر کنشی از همین دست است. بسیاری از ما به یاد داریم در برابر موج گسترده واژگان غربی و تقلیدی که در همه امور و شکل ها و ساخت برنامه های فرهنگی و اجتماعی از اروپا و آمریکا می شد و قرار بود ما را به دروازه های «تمدن بزرگ» و سپس لزوما به خود این تمدن بزرگ برساند، این باور وجود داشت که ما هیچ چیز کمتر از غربی ها نداریم و شکل و شمایل خودمان، شهرهایمان و برنامه هایمان هم باید شبیه آنها باشد. هر کسی هم با این جریان همراه نیست، جایگاهی در نهادهای عمومی و خصوصی ندارد، به گونه ای که ورود بسیاری از افراد به دلیل شکل ظاهری «سنتی» و «غیر مدرن» به بسیاری از اماکن ممنوع بود. نتیجه را همه می دانیم و نیازی به بحث درباره آن نمی بینم. اما دقیقا این یکی از مصادیق فرایندهای معکوس واکنشی دیگر بود. پس از انقلاب چنان هر چیزی که با غرب رابطه ای شکلی و محتوایی داشت با رژیم گذشته پیوند خورد که حتی گذاشتن نام هایی که کوچک ترین شکی درباره «سلطنتی بودن» (به معنای باستان گرابودن) یا غربی بودن آنها می رفت، بر فرزندان و به ویژه بر هر فضایی در سطح شهر ممنوع شد.
حال این امر را مقایسه کنیم با زمانی که تصور می شد قرار است از سخت گیری ها بیرون آمده و نتیجه آن از یک سو نام هایی شگفت انگیز بود که افراد امروز گاه بر فرزندان خود می گذارند و از سوی دیگر، ورود گسترده نه فقط نام گذاری های «غربی» بر بسیاری از فضاهای عمومی و کالاها و از آن بدتر ورود عناوینی که امروز حتی شنیدنش نیز آزاردهنده است؛ نظیر «لاکچری»، «سلبریتی» و «برند» که اینها را نیز باید واکنشی دیگر در برابر آن رویکردهای پیشین دانست. اما اگر فاجعه «لاکچری» (که فرصتی دیگر برای بحث می طلبد) و مصیبت «سلبریتی» که در این یادداشت به آن می پردازیم به موضوعی در سطح زبان و سلایق زبان شناختی مربوط می شد، چندان اهمیتی نداشت که به آن به مثابه موضوعی مهم نگریسته شود کمااینکه بین دو زبان پر گویشگر و بین المللی فرانسه و انگلیسی به دلایل بسیار با رواج این یا آن واژه از زبان دیگر روبه رو هستیم مثل واژه فرانسوی «لِسه فِر» (اقتصاد بازار آزاد) در انگلیسی یا واژه انگلیسی «فست فود» (غذای سرپایی یا فوری) در فرانسه. همه زبان ها از یکدیگر چنین وام گیری هایی می کنند. اما فاجعه زمانی آغاز می شود که مشکل نه در یک انتقال زبانی و حتی معنایی، بلکه در یک انحراف معنایی مخرب است؛ کاری که ما با «سلبریتی» کرده ایم. در اروپای غربی و آمریکا، سلبریتی ها عموما در چند شاخه متمرکز هستند؛ موسیقی پاپ، ورزش فوتبال، تلویزیون و سینمای گیشه.
این سلبریتی ها به وسیله نظام های بسیار سازمان یافته ای «ساخته» و به کار گرفته می شوند تا در وهله نخست بازگشت سرمایه بالایی داشته باشند و در وهله بعدی بتوانند به تعداد زیادی از دست کاری های درون حوزه خود، اعمال نفوذ ها و زدو بندهای درونی و بیرونی در خدمت آن حوزه امکان دهند.
ما نیز بر اساس باور بیمارگونه ای که بیش از صد سال است به «تقلید» به مثابه راه رسیدن به مدرنیته داریم، تصورمان این بوده و هست که لابد مدرنیته، بدون سلبریتی چندان معنایی ندارد. البته به دلیل نداشتن آشنایی با جهان نه می توانیم وضعیت کشورهایی مانند اسکاندیناوی، کانادا، ایسلند، استرالیا، نیوزیلند، سوئیس و بسیاری دیگر از کشورهای توسعه یافته جهان را مجسم کنیم که در بالاترین رفاه به سر می برند ولی هر چند ممکن است سلبریتی های محلی هم داشته باشند هرگز وارد بازی سلبریتی نشده اند، نه وضعیت کشورهای فقیر یا در حال توسعه و با چارچوب های آمرانه و دیکتاتوری و حتی نظام هایی را که سلبریتی هایی می سازند تا در خدمت مستقیم افزایش سلطه و تخریب نظام های رفاه به کار بگیرند نظیر برزیل، مکزیک، بسیاری از کشورهای آفریقای سیاه، روسیه و… که برای ما صادق است. به عبارت دیگر برای خود تصمیم گرفته ایم سلبریتی هایی از جنس خودمان بسازیم که نه فقط در آن حوزه های رایج وجود دارند، یعنی موسیقی، ورزش و تلویزیون و سینما، بلکه سلبریتی هایی هم بسازیم از جنس روشنفکر، هنرمند و دانشگاهی، فعال فرهنگی و فعال سیاسی و سیاست مدار و حتی «آقازاده» صاحب «ژن خاص». اما ما به این اکتفا نکرده ایم، بلکه ساختار سلبریتی های عامیانه و عامه پسند را به شکلی تقریبا باور نکردنی و بی سابقه در جهان (به جز در آمریکا که به شدت مورد استناد گروهی از روشنفکران ماست) هر دو گروه را با یکدیگر آمیخته ایم و سپس تلاش کرده ایم به رفتارهایی کاملا بیمارگونه شکلی «عادی شده» بدهیم. کشوری که هنوز مردمش از ترس یک زلزله کوچک به خیابان ها می ریزند، به پمپ بنزین ها هجوم می برند، از شهرهایشان می گریزند، اما چند روز بعد همه چیز را فراموش می کنند و دوباره روی گسل های خطرناک برج می سازند، کشوری که هنوز مشکلات اساسی در مدیریت یکی از بزرگ ترین پهنه های توریستی جهان (ایران) دارد و از کسب حتی یک درصد از گردشگران جهان عاجز است اما به جای آن همه کار می کند تا دیگر کسی نه به خارج برود (با وضعیت اعتبار پاسپورت و میزان هزینه های سفر) و نه بتواند حتی به سفرهای داخلی عنایتی داشته باشد (با گرانی و «لاکچری»کردن تدریجی همه چیز در بازار توریسم)، ما چنین کشوری هستیم آنگاه هرچند روز یک بار جشن و جشنواره ای به پا می کنیم، سینما و ورزش خود را در سطح جهانی می دانیم و موفقیت های گروهی کوچک از نسل های دوم و سوم مهاجرانی را که به دلیل عدم توانایی کار یا زندگی از ایران رفته اند و احتمالا با سرمایه های پیشین یا کمک های کشور میزبان زندگی جدید و به دور از ما برای خود ساخته اند، موفقیت های ملی ارزیابی می کنیم.
سلبریتی های ورزشکار و سینماگر و خواننده ما نه فقط خود متاسفانه هنوز خواسته یا ناخواسته نتوانسته اند با وجود موفقیت های جهانی، محدودیت های حوزه خود را در مسائل اولیه کاهش دهند، که برعکس روشنفکران و دانشگاهیان را هم وارد بازی های خود کرده اند که مثل آنها عمل کنند و به جای فشارآوردن بر دولت برای مسئولانه عمل کردن و شانه خالی نکردن از وظایف قانونی اش در اداره کشور، مثل سوپرمن ها جلو بیفتند و بخواهند وظایف یک دولت ملی را به تنهایی انجام بدهند. بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان ما از انتشار عکس هایشان در صفحه اول روزنامه ها و مجلات لذت می برند؛ از شماره های ویژه خود و البته از جشن ها و جشنواره هایی که برایشان برگزار می شود و این در حالی است که این گونه مراسم ها اگر هم در غرب جایگاهی داشته باشند، اغلب برای درگذشتگان هستند یا در محیط هایی صرفا دانشگاهی و به دور از هیاهو برگزار می شوند و کمترین اثری از آنها در مطبوعات و رسانه های عمومی دیده نمی شود. اما در ایران رسالت روشنفکر و دانشگاهی با رسالت یک ورزشکار و سینماگر که همگی برای خود جایگاهی قابل احترام دارند، در هم آمیخته شده و ما به وضعیتی رسیده ایم که سلبریتی های مثلا ورزشکارمان، دائم در حال اظهارنظرکردن های سیاسی هستند و سلبریتی های دانشگاهی مان در حال اظهار نظرکردن های ورزشی. این فقط یک تصویر است؛ تصویری که نمی خواهد و بهتر است بگویم ظرفیت آن وجود ندارد که آن قدر که لازم است انتقادی باشد. اما شکی نداشته باشیم تا زمانی که جسارت رسیدن به چنین حدی از نقد از خود را نداشته باشیم، باید مثل صد سال گذشته پشت در مدرنیته درجا بزنیم.
* استاد دانشگاه

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها