تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۶/۱۵ - ۱۷:۵۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 180760

نرگس عاشوری در روزنامه ایران نوشت : 

 

 یوسف حاتمی کیا در اولین تجربه کارگردانی اش سراغ فیلمی با موضوع پیچیده، پربازیگر و پرتنش رفته است و ماجرایی معمایی را در یک فضای بسته تعریف می کند. با یک اتفاق بین یک خانواده اصیل سنتی اختلافاتی می افتد و طی آن افراد خانواده در ورطه سوء ظن و بدبینی قرار می گیرند. حاتمی کیا «شب طلایی» را به مادران این سرزمین تقدیم کرده است؛ فیلمی که در بخش هایی به تمرکز بر مادر خانواده که کانون عاطفی جمع است می رسد. او در گفت وگو با «ایران» فارغ از مقایسه های متداول منتقدان در ایام جشنواره و تمایز بین اثر او و پدرش ابراهیم حاتمی کیا که تهیه کنندگی کار را بر عهده دارد و حتی تشابه روایی داستان به آثار فرهادی، از «یک حبه قند» رضا میرکریمی و «مهمان مامان» داریوش مهرجویی به عنوان دو فیلم محبوب و الهام بخش خود یاد می کند. مشروح گفت وگوی ما با او را در ادامه می خوانید.
ایده اصلی داستان فیلم شما گم شدن شیئی ارزشمند در یک خانواده است. چرا این ایده برای تان پرکشش بود و به سراغ آن رفتید؟ بارها اعلام کرده اید که بر مبنای یک پرسش اساسی که «قرار است چه حرفی در فیلم بزنید یا چه حرفی برای گفتن دارید» وارد دنیای فیلم می شوید. می خواهم بدانم از همان ابتدا پاسخ تان به این پرسش مشخص بود؟ یعنی همان پیامی که از ابتدای فیلم و با پاره شدن نخی که مادر برای حفظ شاخه های گلدانش بسته به مخاطب داده می شود؟

مواجهه اولیه من با هر ایده ای همزمان از دو جنبه است؛ اول اینکه باید بفهمم درون آن ایده چه حرفی وجود دارد و من چگونه می توانم آن را بازگو کنم. قدم بعدی هم انتخاب ژانری است که ایده مورد نظر را می توان در آن، ساختار بخشید. داستان «شب طلایی» ساده و البته سرراست است. شمش طلایی در خانه مادربزرگ گم می شود و همه خانواده به دنبال آن هستند ولی جهت قطب نما آدرس را اشتباه نشان می دهد. از همین یک خط می توان به ژانر معمایی فیلم که از ژانرهای مورد علاقه ام است پی برد؛ اما حرفی که داشتم درست در همین یک خط نهفته بود. من، خود مادربزرگ را، شمش طلای اصلی می دیدم که خانواده آن را گم کرده است. همین موضوع، سوال بزرگ بعدی را در ذهنم شکل داد. چه شده است که قطب نما جهت درست را نشان نمی دهد؟ من جواب این سوال را درون آداب و رسوم و سنت هایی پیدا کردم که مادربزرگ طبق الگوی آن حرکت می کند. چیزی که اگر هر فردی در خانواده سنتی ایرانی زیست کرده باشد به اشکال مختلف با آن روبه رو شده است؛ حفظ اعضای خانواده در کنار هم با تمام قوا. مادربزرگ از سر مهر و عاطفه اش با همه وجود این دستورالعمل را اجرا می کند اما متوجه نیست که همین باعث می شود هیچگاه اختلافات بین اعضای خانواده حل نشود. آنها برای حفظ ظاهر به هم لبخند می زنند اما به محض بروز یک چالش همه اختلافات پنهان، بروز پیدا می کند. نمای آغازین فیلم برایم تمثیل همین حرف بود، پلانی که مادربزرگ در آن مشغول رسیدگی به گلدانی است که همه شاخه هایش با نخ هایی به بدنه اصلی وصل شده.

از دلیل مطرح شدن این نگاه در زمانه و جامعه امروز بگویید.

دلیل مطرح کردن این موضوع، نگرانی من از روند جامعه ای است که فراموش کرده راه حل مشکلات را باید درون خانواده جست وجو کند.

عموما وقتی صحبت از خانه و خانواده می شود تحلیل های سینمایی جنبه تمثیلی پیدا می کند؛ به این معنا که خیلی ها آن را بازتابی از حال و هوای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه می دانند. با چنین قرائت هایی از فیلم موافق هستید؟

هیچ فیلمی وجود ندارد که وجه تمثیلی و نمادین نداشته باشد. این یکی از عناصر ذاتی سینما است اما روش بیانش می تواند آن را عیان یا پنهان کند. فیلم «شب طلایی» هم طبیعتا جنبه های نمادین دارد ولی نه با رنگ و بوی سیاسی! من مساله را جدی تر از آن می دانم. مخاطب حرف من خودمان هستیم؛ افراد جامعه ای که هر یک از خانواده ای برخاسته اند و هر کدام به نوعی متعلق به سنت خانوادگی خود هستند.

با این نگاه آیا می توان شخصیت محوری فیلم یعنی مادر خانواده را نمادی از کانون همبستگی اجتماع عنوان کرد که بی اعتنایی به آن باعث فروپاشی جامعه شده است؟ وجود چنین نگاهی به مادر و تلاش او برای رفع بحران، این پایان بندی خیلی تلخ نیست؟

به نظرم هنرمند یک دیده بان است. او مخاطرات را می بیند و گزارش می کند. طبیعتا در نحوه بیان هشدار، یک تندی وجود دارد تا توجه مخاطب را جلب کند و به جانش بنشیند. این نوع بیان را مثل فریادی در میان هیاهوی جامعه بدانید که امیدوارم شنیده شود.

از همان روزهایی که فیلم در جشنواره به نمایش درآمد بسیاری از منتقدان این موضوع را مطرح می کردند که فیلم هیچ نسبتی با سینمای ابراهیم حاتمی کیا ندارد و اساسا با جهان بینی اومتفاوت است. به نظر می رسد آگاهانه تلاش کرده اید تا تمایز سینمایی تان را از این طریق تعریف کنید. اما از سوی دیگر برخی روایت معمایی داستان و ایجاد بحران بواسطه وقوع اتفاقی در یک جمع شاد و تبدیل آن به یک فضای ملتهب را منطبق بر الگوی سال های اخیر سینمای فرهادی عنوان می کنند. پاسخ شما به چنین مقایسه هایی چیست؟

من داستانی را به تصویر کشیده ام که حرف و دغدغه ام بوده است. نه به دنبال فاصله گرفتن از سینمای پدر بودم و نه در پی نزدیکی به زبان فیلمسازی دیگر. اگر در سطح جهانی هم به موضوع نگاه کنید در هر ژانری نام های شناخته شده ای را می شنوید که در برهه ای از زمان بر فراز قله آن قرار می گیرند؛ به طوری که اگر شما به آن ژانر پا بگذارید ناخودآگاه با آن فیلمساز مقایسه می شوید. برای من هیچ وقت، فرم معیار نبوده و شکل گیری فرم برایم بر مبنای محتوایی است که می خواهم به آن بپردازم.

قصه گفتن در فضای بسته و محدود و همراه کردن مخاطب با آن کار دشواری است. البته شما این فقدان تنوع لوکیشن را با نوع شخصیت پردازی، تنوع و تغییر نما در فضای خانه و خرده روایت هایی که هر کدام بر التهاب قصه می افزاید و به آن ریتم مناسبی می دهد جبران کرده اید. با وجود تمام تمایزهایی که میان سینمای شما و پدر وجود دارد ساختن فیلمی در یک فضای بسته و با حضور چند شخصیت که هر کدام در جایگاه شغلی، سنی و فرهنگی متفاوتی قرار دارند ناخودآگاه یادآور نمونه درخشان این دست آثار یعنی «آژانس شیشه ای» و «ارتفاع پست» است. چقدر از فضای این دو فیلم الهام گرفته اید؟

این دو اثر نمونه های به یادماندنی هستند از روایت یک داستان ملتهب در درون فضای بسته، آن هم بدون اینکه لحظه ای مخاطب را به ورطه خستگی بکشانند. این فیلم ها بدون شک درون حافظه تصویری من نقش بسته اند و جدای از محتوا، به لحاظ روایی و دکوپاژ درخشان اند. اما اگر سوال تان این باشد که کدام یک از فیلم های ایرانی الهام بخش من بوده اند، از دو فیلم محبوبم یعنی «یک حبه قند» و «مهمان مامان» یاد خواهم کرد. دغدغه اصلی من شکل گیری خانواده ا ی بود که مخاطب آن را باور کند و این دو فیلم الگوهای موفقی در خلق یک خانواده اصیل ایرانی بودند.

همزمان با پیشبرد داستان، تلاش کرده اید پرسوناژهای پرتعداد و نسبت های شان را به ما معرفی کنید. آیا قبول دارید که این تعدد شخصیت ها باعث شده برخی از آنها حتی تا انتهای داستان تاحدی برای مخاطب ناشناخته بمانند؟

بله، این موضوع را می پذیرم. البته دلیل آن حذفیات مرحله تدوین بوده که برای حفظ تمپو و ریتم فیلم اتفاق افتاده است. اما فیلم شب طلایی در مورد یک کاراکتر خاص نیست و همه آنها در کنار هم یک کل واحد را با محوریت مادر شکل می دهند. تمام دغدغه ام این بوده که همه کاراکترها کنشگر و دراماتیزه شده باشند و شما به عنوان مخاطب نتوانید داستان فیلم را بدون آنها تصور کنید.

با توجه به دغدغه های شما برای ساخت فیلم «شب طلایی» و البته چهار فیلمنامه پیش از آن که امکان ساخت آنها فراهم نشده است، اگر همین امروز فرصت و شرایط ساخت فیلم بعدی تان فراهم شود سراغ چه موضوعی می روید؟

در این روزها تمام فکرم درگیر نمایش «شب طلایی» بوده که امیدوارم مخاطبان فیلم، ناراضی از سالن سینما بیرون نروند. از آنها ممنونم که با این گرانی های کمرشکن هنوز به سالن سینما می روند و چراغ آن را روشن نگه می دارند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها