تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۱۴ - ۱۴:۰۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 38299

صائمی«سرزمین رها» دچار رهاشدگی در بیان سینمایی است.

سینماسینما، سیدرضا صائمی:

خیال یا واقعیت، مسئله این است! اما نه برای مردم عادی که خیال‌پردازی‌شان در حد حساب و کتاب معیشت و دخل و خرج زندگی‌شان است و نه مثل تخیل نوجوانانه که بیشتر خیال‌بافی از نوع رویاپردازی برای ترسیم آینده است. خیال یا واقعیت مرز باریکی بین دنیای ذهنی و سوبژکتیو و واقعیت عینی و ابژکتیو است برای تجربه زیستن و مکاشفه و حس غنی شدن درونی و درنهایت برای زندگی خویش معنایی یافتن؛ تلاطم و تناوب بین رویاهای ذهنی و دنیاهای عینی به قصد توازن یافتن و استحاله نشدن در استیصال‌های جبری زندگی. این‌ها همه برای کسی است که دغدغه‌های جدی در زندگی دارد و در جست‌وجوی معنایی برای زندگی است تا بتواند از حس عمیق و تلخ ملال و نهلیسم درونی رهایی یابد. شاید «سرزمین رها»، عنوان و نمادی از این آرمان‌شهر و اتوپیای ذهنی است که اهل هنر و روشن‌فکری با آن سخت دست به گریبان‌اند! «سرزمین رها»، ششمین اثر سینمایی فرهاد مهران‌فر، روایت همین پارادوکس است؛ خیال یا واقعیت!

فیلم روایت‌گر سفر خیالی یک پدر و دختر به ناکجاآبادی در دل طبیعت است. پدر سرگشته و پرسش‌گر، نمایشی خیالی و دونفره را با همسر خود بازی می‌کند و سعی دارد کنکاشی در آثار هنری‌اش داشته باشد. آثاری که برآمده از تلاش برای بقا و زیستنی شعورمندانه در مقابله با جبر هستی است. بهرام تلاش می‌کند با آفرینش خود، معنایی برای زیستن، لذت از زندگی و فلسفه زیستنش پیدا کند و از طریق مکالماتی تخیلی که با همسرش الهام می‌بینیم، متوجه می‌شویم که آن دو در یک تعارض و پارادوکس آشنا که غالبا بین زوج‌های فرهیخته و روشن‌فکر بروز پیدا می‌کند، درگیر یک بحران عمیق درونی‌اند. «سرزمین رها» اگرچه به‌ظاهر در شمال کشور فیلم‌برداری شده و قصه آن در یک روستای زیبا می‌گذرد. اما بیشتر به ناکجاآبادی شباهت دارد که دست‌کم از طریق نوع قاب‌بندی‌ها و پردازش بصری بافت جغرافیایی قرار است با دنیای خیال‌پردازانه بهرام انطباق پیدا کند. تضاد میان معیشت و معرفت و زندگی روزمره با دغدغه‌ها و آرمان‌های فردی به مثابه یک تعارض بنیادین در زندگی مدرن، چالش بزرگی است که بسیاری از اهل هنر و آفرینش‌گران هنری با آن درگیرند و بهرام نمادی از همین آدم‌هاست که نمی‌تواند تن به جبر زندگی روزمره بدهد و این دقیقا همان کاری است که الهام به‌خاطر شرایط جسمی رها به آن تن داده است. درواقع هر دو، هم بهرام و هم الهام، دچار نوعی احساس استحاله و ازخودبیگانی‌اند؛ بهرام به دلیل گم‌گشتگی در دریافت معنایی برای زندگی و الهام به دلیل رها کردن رویاهایش به دلیل شرایط خاص دخترش رها.

فیلم البته در فضا یا دست‌کم روابطی فانتزی روایت می‌شود و دچار نوعی تشتت و گسست در منطق روایی خویش است. بخش عمده‌ای از این حس آشفتگی به دلیل بلاتکلیفی اثر در مرز بین رئالیسم و سورئالیسم و البته بازی بد بازیگران و نحوه دیالوگ‌گویی آن‌هاست؛ کتابی حرف زدن الهام و در جاهایی بهرام و از همه جالب‌تر صحرا خاتون یا همان عمه که گاه به طنز ناخواسته منجر می‌شود. ما با چیزی به‌عنوان شخصیت روبه‌رو نیستیم و همه آدم‌های قصه سویه تیپیکال دارند. فقدان مرز روشن بین درون‌گرایی فانتزی بهرام و قصه بیرونی فیلم نشان می‌دهد کارگردان ساختار روشنی برای بیان سینمایی دغدغه‌های ذهنی خویش پیدا نکرده و زبان سینمایی اثر، هم الکن است و هم لکنت دارد. «سرزمین رها» درواقع دچار رهاشدگی در بیان سینمایی است و نمی‌تواند به وحدت و انسجام دراماتیکی برسد. اتفاقا قصه فیلم و دغدغه‌های اگزیستانسیالیستی آن خوب است و فیلم‌ساز در تشخیص درد، درست عمل می‌کند. اما در بیان و روایت این درد دچار تناقض‌گویی‌های سینمایی می‌شود و از طریق ناهماهنگی بین فضای فانتزی و حقیقی، در دراماتیزه کردن حرف خویش موفق نیست. از همین رو نوعی آشفتگی مضمونی در اثر دیده می‌شود که درنهایت می‌توان گفت حرف‌های خوبی می‌زند، اما خوب حرف نمی‌زند. فیلم سرشار از تاویل‌های فلسفی- روان‌شناختی نمادین است که باید بدون ربط دراماتیک آن به کلیت اثر، به تفسیر آن پرداخت. «سرزمین رها» می‌توانست به یک فیلم فلسفی- شاعرانه خوب بدل شود، اما به واسطه ضعف‌های ساختاری در سویه سینمایی‌اش عقیم می‌ماند.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها