تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۹/۰۱ - ۱۵:۲۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 72897

 

 

مازیار فکری ارشاد در روزنامه جامعه فردا نوشت :وقتی پس از سال ها با فیلمی از امیر نادری مواجه می شویم بی تردید باید به ریشه ها و عناصری که سینمای شخصی فیلمساز را شکل داده اند مراجعه کنیم. ویژگی های آنچه به عنوان “سینمای امیر نادری” در ادبیات سینمایی ایجاد شده را مدنظر قرار دهیم و بعد به تماشا و تحلیل و تاویل مفاهیم و نمادها در فیلم اخیرش بنشینیم. نادری مخاطب را وادار می کند تا با نگاهی به گذشته و مسیر پیموده شده اش ، “کوه” را ببیند و هر لحظه و با دیدن هر پلان یا نماد تعبیه شده در دل فیلم ، به یاد گوشه ای دیگر از مفاهیم تماتیک سینمای او بیفتد.

در سینمای امیرنادری سه دوره مشخص و قابل ردیابی را می توان یافت. دوره اول فیلمسازی اش که با مشقت های فراوان و شیوه ای یکسر متفاوت از سینمای آن روزگار ، نگاهی اجتماعی و انتقادی به رگه های تباهی انسان در سبک به روز شده زندگی مدرن در چارچوب جامعه سنتی و تناقض های ناشی از این تقابل می پرداخت. دوره ای که فیلم هایی چون “خداحافظ رفیق”، “تنگنا” و “مرثیه” از آثار شاخص نادری است. دوره دوم که به موازات روند پیروزی انقلاب، تحولی درونی در امیر نادری و برخی هم نسلانش پدید آمد. نقد اجتماعی اندکی رنگ باخت و تنهایی و کشاکش انسان در برابر طبیعت، اخلاق، ایمان و جامعه به موضوع محوری فیلم هایش بدل شد. حاصل این دوره، فیلم های “دونده” و” آب باد خاک” بود. دوره سوم، طبعا به مهاجرت او و دوران فیلمسازی اش در آمریکا مربوط می شود. دوره ای که در کنار پیچیدگی روابط انسانی، دشواری موقعیت مهاجران و زیست یک مهاجر در جامعه ای تازه و غریب، دستمایۀ اصلی کارهای فیلمساز می شود. “منهتن از روی شماره”، “ای بی سی منهتن” یا “دیوار صوتی”، فیلم های مهم نادری در این مقطع هستند. “کوه” اما به دوره دوم فیلمسازی او نزدیک تر است و می تواند رجعتی به این دوران و بازگشت به مفاهیم و نمادهای طرح شده در سینمای نادری تلقی شود.

” کوه” به وضوح نشانگر آن است که تنها جغرافیای نادری است که عوض شده اما او همچنان وارث همان تاریخ ، همان دیدگاه و همان رویکردی به مفهوم انسان و تاثیر دو جانبه میان زیست بشری و طبیعت است که به عنوان مولفه ای تکرار شونده در فیلم های دوره دوم سینمای امیر نادری شاهد بوده ایم. گذر از مرحله شک و رسیدن به جایگاه ایمان در آثار نادری، یکی از مهم ترین عوامل در بررسی رویکرد او به سینما و مفهوم زندگی بشری است. فرم و محتوای فیلم “کوه” بر این مبنا، آشنا و قابل ردیابی است. به تبعیت از تغییر محیط و افزایش تجربه ( در هر دو وجه جهان بینی شخصی و توانایی بازی با زبان سینما) فرم نیز مدرن تر و شکیل تر از پیش رخ می نماید. اما ریشه این فرم همچنان در خاک اندیشه امیر نادری تداوم دارد و کاملا در اختیار محتوایی است که او به عنوان مولف اثر، قصد پرورش و ارائه اش را دارد.

” کوه” حکایت تازه نادری از رابطه انسان و ایمان است. ایمانی که در سرسختی و انعطاف ناپذیری طبیعت و محیط پیرامونی شدت و ضعف می یابد. نادری همواره بر نقش محیط و طبیعت بر رویکرد انسان به مفهوم ایمان تاکید ورزیده است. از این منظر فیلم حرف نو و ناشنیده ای  برای گفتن ندارد و امتداد سیر اندیشه فیلمساز در مسیر زندگی است. مایه کشمکش بشر با طبیعت و تلاش بی وقفه برام رام کردن آن را پیش تر در آثار موفقی چون “دونده” و “آب باد خاک” دیده ایم. این بار جغرافیای وقوع رخدادهای فیلم تغییر کرده و حالا این تقابل و نقش ایمان در بده بستان ابدی انسان و طبیعت را در دنیایی دیگر شاهدیم. طبعاً اروپای قرون وسطی و شک مفضل آدمی به آموزه های کلیسای انعطاف ناپذیر آن زمان، بستر مناسبی برای ارائه مفاهیم مدنظر نادری به نظر می رسد. ایده تک افتادگی انسان در برابر اکثریت جامعه و تلاش های نافرجام برای برون رفت از وضعیت ناگوار موجود، این بار در عمق تاریخ غرب مسیحی شکل می گیرد و این همانی ها و ارجاع های موجود، مخاطب را به درستی به سمت ایده های اولیه فیلمساز می کشاند.

و مگر می شود نمادگرایی حضوری پررنگ در فیلمی از امیر نادری نداشته باشد؟ هرچند در ” کوه” این نمادگرایی های بیش از آنکه یادآور خود نادری باشند، به شدت یادآور سینمای کسانی چون برادران تاویانی و آلن کاوالیه است. شمعی که آگوستینو در کلیسا برعکس در شمعدان می گذارد که نمادی از ناامیدی فرد از مقوله ایمان در دشواری های زندگی است. یا صحنه ای که آگوستینو از فروش سنجاق سر همسرش ( به عنوان آخرین شئ ارزشمند زندگی آن خانواده مفلوک) درمی ماند و سنجاق را در کف دستش فرو می برد و خون فواره می زند، یادآور رنج های کشیش فرانچسکو آسیسی – قدیس و متاله مسیحی قرن ۱۲ میلادی- است. آنجا که بر اثر نیایش ها و عبادت خالصانه اش، زخم هایی مشابه زخم های کف دست مسیح هنگام مصلوب شدن روی دستش ظاهر می شود و او عاشقانه و خودویرانگرانه از درد و رنج این زخم های خون چکان لذت می برد.

وجه آشنای دیگر فیلم “کوه” پیروزی اراده بشری بر موانع و دشواری های طبیعت است. مرد که از تغییر وضعیت ناگوار زندگی خود و خانواده اش در آن کوهستان سرد و دور افتاده مایوس شده، تیشه برمی دارد و فرهاد وار بر دل کوه می کوبد. نمادی از تقلای بیهوده بشر برای رام کردن طبیعت سرکش و مقتدر. اما این بار معجزه ایمان به سراغ آگوستینوی تیره روز می آید. او تمام عمر خود را صرف عمل بیهوده تراشیدن کوه می کند. آن قدر تیشه می زند تا پیش از مرگ، معجزه فروریختن کوه و برآمدن خورشید را نظاره می کند. آفتابی که بر این خاکِ مرده می پاشد و حتی آگوستینو و همسرش نینا را جوان می کند.

من

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها