تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۱۶ - ۱۶:۰۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 91494

کامبیز حضرتی: تا روزهای آخر بیماری عباس کیارستمی، پال کرونین مطالب کتاب «سرکلاس با کیارستمی» را با او هماهنگ کرد تا این کتاب مهرتایید استاد را بر پیشانی داشته باشد. کرونین طی ده سال آشنایی و سفر با کیارستمی و شرکت در کارگاه‌هایی که او در سرتاسر دنیا (لندن، نروژ، ایتالیا، نیویورک، مراکش) برگزار می‌کرد، از گفته‌های او یادداشت‌برداری کرده و سرانجام آن‌ها را در کتابی فراهم آورد. خودش می‌گوید: «از مکتب‌خانه تا مکتب‌خانه، میرزابنویسی بودم، ناخوانده و غیررسمی!» درباره سینما و تجربه‌آموزی از کیارستمی کم‌نگفته‌اند. عادل یراقی اما علاوه بر آشنایی نزدیک و درک کردن کارگاه‌های کیارستمی در داخل و خارج، تجربه همکاری مشترک در فیلم‌نامه‌نویسی و ساخت فیلم‌نامه‌ای از عباس کیارستمی را در کارنامه‌اش دارد. او با هدف آشنایی دانشجویان و علاقه‌مندان سینما صادقانه تجربیاتش با عباس کیارستمی را در اختیار ما گذاشت تا از این طریق بخشی از سوالات مربوط به این استاد سینما را که برای اهالی سینما و سینمادوستان جذاب است، پاسخ دهد. با او در دومین سالگرد درگذشت عباس کیارستمی به گفت‌وگو پرداختیم.

سینمای عباس کیارستمی سینمایی است که به سادگی اعتقاد دارد. چرا به نظر شما این سینما درعین سادگی برای مخاطبان داخلی و خارجی گیرایی داشت؟
سادگی بسیار پیچیده است. مسیر پیچیده‌ای برای رسیدن به سادگی باید طی شود و این مسیر تنها با توانایی شخص طی نمی‌شود و امور دیگر مثل شانس و تقدیر در رسیدن به مقصد موثر هستند. ولی اراده نقش بسیار مهمی در طی کردن این مسیر دارد. سادگی محصول سهل‌انگاری و تنبلی نیست تا فکر کنیم کسی که به  راحتی اثر ساده‌ای خلق کرده چطور همه تحت تاثیر آن قرار گرفته‌اند!؟ فکر می‌کنم سادگی از نوعی که مثلا آثار هنرمندان برجسته و جهانی به آن می‌رسند، با رسیدن به یک درک عمیق حاصل می‌شود. پشت این درک عمیق اراده‌ای آهنین است. آن‌ها با رسیدن به فهمی دقیق و عمیقی که از یک کلیت دارند، قادرند آن را به شکلی ساده و قابل فهم عرضه کنند. پیکاسو طراحی زبردست است که بهترین طراحی از یک حیوان را می‌تواند با کمال جزییات ترسیم کند. بعد از رسیدن به این توانایی است که می‌تواند از طریق حذف، به خطوط اصلی آن طراحی دست پیدا کند که بسیار ساده به نظر می‌رسد و طراحی او را جذاب، به یاد ماندنی و در نهایت به یک اثر تبدیل می‌کند. سینمای کیارستمی محصول اراده‌ای آهنین، درکی عمیق، پشتکاری کم‌نظیر، دقتی موشکافانه و جراتی رستم‌وار است. چرا تعجب کنیم وقتی این محصول مقبول می‌افتد!؟

 

از «امتحان نهایی» به عنوان یک تجربه مشترک نویسندگی با عباس کیارستمی بگویید. در زمینه فیلم‌نامه‌نویسی چه روش و دیدگاهی داشتند؟
«امتحان نهایی» بسیار فیلم سختی بود. شنیدن اسم آن هنوز برایم سنگین است. اگر ساده بگویم در کار ایشان شخصیت اهمیت کلیدی دارد. یک فیلم‌نامه‌نویس ایتالیایی گفته شما می‌توانید اولین کسی که از جلوی پنجره شما رد می‌شود را دنبال کنید و او می‌تواند سوژه فیلم بعدی شما باشد. آقای کیارستمی این گفته را می‌پسندید. به‌علاوه این که می‌پرسید: فکر می‌کنی چند بار باید یک فیلم‌نامه باید بازنویسی شود تا آماده ساخت شود؟ «هفتاد بار»
سوال مستقیم و گرفتن جواب مستقیم از شخصیتی چون کیارستمی بسیار خطرناک است. شما باید انسانی مثل او را به خوبی بشناسید تا حرف او به درد شما بخورد وگرنه خطر گمراهی بالاست. من هم سعی کردم خودم این را رعایت کنم هم در پاسخ به سوالات راجع به کار با ایشان این موضوع را  مراعات کنم و هم‌چنین سعی می‌کنم کلیات به درد بخور آن را برای کسانی بیان کنم که به این نوع فیلم‌سازی علاقه‌مند هستند. موضوع‌ها را قاطی نکنید. شخصیت اهمیت کلیدی دارد. دقت در رفتار و گفتار شخصیت مهم است. ایده‌ای ساده که به ذهن می‌رسد با پرداخت به یک فیلم‌نامه تبدیل می‌شود و با پرداخت به یک فیلم، فیلم خوب به همان خوبی و کاملی به ذهن هیچ نابغه‌ای فرود نمی‌آید. به ایده‌‌ای ساده مجال پرداخت بدهیم، با پشتکار و تمرکز؛ به یک معنی پرداخت دقت در کل و دقت در جزییات.

دو همکاری با استاد داشتید. «آشنایی با لیلا» نیز برآمده از فیلم‌نامه کیارستمی بود. این همکاری چگونه انجام شد؟
صریح بگویم راحت‌تر. آقای کیارستمی بر اساس شناختی که طی زمان و کار از من داشت با من راحت بود و همکاری برای ما لذت‌بخش. بازی من و نوشتارم را می‌پسندید. وقتی می‌گفت ایده‌ای برایت دارم، بلافاصله می‌گفت: می‌دونی چه جوری بهش رسیدم؟ فکر کردم چه شخصیتی در فیلم بهت می‌آد. این یعنی آن که چقدر شخصیت در فیلم مهم است.

 

آیا برای فیلم‌نامه‌های خودشان، ایده‌های کارگردانی هم داشتند و در اختیار شما می‌گذاشتند؟
ایده کارگردانی برای من هم داشت و هم نه! من سال‌ها شاگرد او بودم و در کارگاه‌های او هم به عنوان شاگرد هم به عنوان همراه در داخل و خارج کشور حضور داشتم؛ پس بله. امیدوارم ایده‌های کارگردانی او را فرا گرفته باشم. ولی او بیشتر اهل یاد دادن ماهی‌گیری بود تا دادن ماهی. ماهی‌گیری را به کسی یاد می‌داد که شاید بتواند ماهی‌گیر شود. چون واقعا وقت تلف نمی‌کرد و این یاد دادن عملی بود. یعنی فرصت می‌داد در کنارش باشی تا شاید یاد بگیری. شاید هم به دلایلی یاد نگیری.

آشنایی با کیارستمی. این حرف چه معنایی برای شما دارد؟
در فرهنگ و عرفان ما هست که دوست داریم دنبال پیر یا استاد بگردیم. شاید خیلی هم تعریف دقیقی از پیر نداشته باشیم. شاید فکر می‌کنیم باید بگردیم و او را پیدا کنیم. شاید درستش این باشد که ما پی کار و سعی و تلاش خود باشیم تا او ما را پیدا کند. شاید اگر ما بخواهیم پیر و استاد و راهنمای خود را انتخاب کنیم اصلا ندانیم شروط درست آن چیست و شاید پیر واقعی کلیه شروط ما را واژگون کند. من هم به شعر و عرفان علاقه‌مندم، به فیلم‌سازی هم علاقه‌مندم. پس از خاکسپاری آقای کیارستمی بالای مزار او ایستاده بودم و به عکس او نگاه می‌کردم. کسی سیگاری به من تعارف کرد. سیگاری نیستم ولی برداشتم و کشیدم و هم‌چنان فکر کردم. او آن پیر بود. رویی از عرفان(شناخت و بیشتر شناخت خود) را به اشاره نشان داد و مرا با «آشنایی با لیلا» فیلم‌ساز کرد. وقت با او خوش بود. وقتی با او بودم خوشحال بودم و حس می‌کردم روی درست‌ترین نقطه دنیا ایستاده‌ام و به هیچ کس و چیزی غبطه نمی‌خورم. آشنایی با کیارستمی دری را به روی ما باز کرد. نور آمد و خیلی از مبهمات راه روشن شد، بقیه راه با خود ماست.

 

برای شما کدام وجه کیارستمی پررنگ است. کیارستمی به عنوان انسان؟ کارگردان یا معلم؟
او یک پدیده و یک نابغه بود. شاید برای شخص من «دوست» پررنگ‌تر باشد. عشق و احترام، همیشه همزمان نسبت به  او داشتم. عاشقی برای معشوق همیشه نامه می‌نوشت. روزی بالاخره به حضور او می‌رسد. در حضور او آیا باز هم رواست که نامه بنویسد و سوال کند؟ با او بودن لذتی خاص داشت. همه کسانی که با او نزدیک بودند، این را می‌دانند. من هم برای یادگیری با او آشنا شدم ولی بعدا نفس بودن با ایشان برایم کافی بود. سوالی نداشتم و حتی یک بار کمی عصبانی شد و به من گفت بعضی‌ها وقتی زمان کوتاهی مرا گیر می‌آورند، مرتب سوال می‌کنند و حتی سوال‌ها را روی برگه‌ای می‌نویسند که بتوانند سوالات بیشتری بکنند چرا تو این‌کار را نمی‌کنی؟ سکوت کردم. خیلی از اوقات وقتی با او بودم سوالی نداشتم. چون در اوج خوشحالی بودم و می‌دانم که او این را می‌دانست.

سینمای کیارستمی مخصوص به خودشان است. آیا می‌توانیم مکتب کیارستمی را در سینمای پس از او دنبال کنیم؟
این‌کار و این راه مثل دو امدادی است با این تفاوت که یکی چندقدم می‌دود و یکی چند فرسنگ. سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی فرسنگ‌ها دویدند و مشعل را به آیندگان وا گذاشتند. ما هم تلاش می‌کنیم اگر بتوانیم مشعل را یا چندقدمی جلو ببریم و یا حداقل به نفرات بعدی برسانیم تا جلو ببرند. مهم این است که این ارتباط قطع نشود. ایده‌های کلی رهایی سینما از دست سرمایه، باورپذیری، دوری از تصنع و داستان‌سرایی، تکیه بر واقعیت و نه توهم وخیالات امیدوارم ادامه پیدا کنند، حال شاید به فرم یا شکل دیگر. این‌که مکتب کیارستمی ادامه پیدا خواهد کرد، من هنوز مرد این‎کار را ندیده‌ام. اما اثری که او بر سینما گذاشت باقی خواهد ماند.

هنرو تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها