سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه
تصاویر نفسگیر ابتدای فیلم، آن قابهای گرفتهشده در فضایی بین طلوع و غروب خورشید، جستوجوی شخصیت مرد قصه، کسری، دنبال گمشدهای و آن ارجاع به «جستوجو»ی امیر نادری، که ای کاش با دوربین از تلویزیون در حال پخش فیلمبرداری نمیشد، خبر از یک فیلم غریب خوشساخت میدهد. حس میکنی فیلمساز یک رگه طلا پیدا کرده و دارد جستوجوی چیزی گمشده را در زمان حال، مبنای فیلمش قرار میدهد. با خودت میگویی الان است تصاویری بکر از تهران ببینی. یک فیلم شهری متمایز یادآور فیلمهای خیابانی دهه ۵۰ شمسی امیر نادری و کیمیایی و فریدون گله.
خاصه که اینجا شخصیت زندانی تازه از زندان آزادشده یادآور مردان زخمخورده آن فیلمهاست. گویی داری یک کالبدشکافی حیرتانگیز میبینی درباره زمانی گمشده. فیلمی جسورانه که قرار است آن حلقه گمشدهای باشد که سینمای ایران این همه سال با نمایش فیلمهای پرگویش راحت از کنارش گذشته. خاصه که فیلم سر و شکل خوبی هم دارد و از بازیگران خوبی هم بهره گرفته. وابسته به جریانی از سینمای مستقل است و از هیاهوی کاسبمآبانه سینمای بدنه هم فاصله دارد. داری خودت را آماده میکنی برداشت بهروزشده و داستانی از «جستوجو»ی امیر نادری ببینی.
در کمال حیرت با وجود همه این پتانسیلها، فیلمنامهنویسان و فیلمساز بهراحتی از کنار این رگه طلاساز غریبی که کشف کردهاند، میگذرند و به بند سینمای پرگوی رایج میافتند. حق داریم دلسرد شویم وقتی به جای پرداخت به ریشه هویتیای که آدمهای قصه این اندازه درگیرش هستند، وقت فیلمساز را به پرسهزنی در داستانکهای بیفایدهای میبینی که گرهی از کار فیلم باز نمیکند هیچ، به آشفتگی ساختاری و روایی آن هم دامن میزند.
چرا این اتفاق در فیلم افتاده؟ در فیلمی که این اندازه مستعد بوده سکوی پرشی برای سازندگانش باشد. شاید تماشاگر مخالفخوانی از اساس همه چیز را منکر شود. بگوید چه هویتی؟! چه رگ و ریشهای؟! تصاویر پرقدرت ابتدای فیلم همه حاصل کار تدوین است. این ریتم و حسوحالی که حرفش را میزنی، چرا در باقی فیلم نیست؟ چرا داستان در باقی این اندازه گیج میزند؟ آدمها دنبال چهاند؟ چرا در گذشته ماندهاند؟ آن پیکان قرمز جوانانی که کسری با آن در شهر پرسه میزند، برای چیست و اصلا چه کارکرد داستانی در فیلم دارد جز آنکه بخواهی به تماشاگرت مدام یادآور شوی آدمهای داخل این ماشین در گذشته ماندهاند؟ این چه ادای دینی به سینمای خیابانی دهه ۵۰ است وقتی پرشهای داستانی غیرقابل توضیح در آن میبینی؟ دو شخصیت منصور و آذر در پایان چطور یکباره به تفاهم رسیدند؟ این دو که بینشان این همه فاصله بود؟ تصادف منجر به مرگ این دو در آخر چرا دامن این دو را بگیرد؟ این سرگشتگی ساختاری و مضمونی برای چیست؟
برگشتیم به سوال اولمان. فیلم در پی چیست؟ از قول شخصیت آذر در صحنه ملاقاتش با مروا، دختری که از زندان آزاد شده، وام میگیریم. آذر به مروا میگوید: «تو تکلیفت با خودت هم معلوم نیست.» فیلمساز گویی در چنین تنگنایی گرفتار شده، مضمونی پیدا کرده که حرف اصلی آدمهای زمانه است. جامعهای که گویی آرمانی، آرزویی چیزی را در گذشته جا گذاشتهاند و برای همین هم توان دل کندن از آن گذشته را ندارند. اینکه این چیز چیست و چطور گم شده نباید هم هدف فیلمساز باشد. همانطور که در آخر هم سر از راز دختر گمشده درنمیآوریم. گم شدن دختر بهانه است برای حرف اساسیتر. مشکل اینجاست که این حرف مهم در بیعملی کاراکترهایی که بعد و عمق ندارند، مجالی برای عرضه و خودنمایی پیدا نکرده.
مهرشاد کارخانی، مغز متفکر گروه تولید، سوژه خوبی یافته. جالب آنکه تِم آن را از خلاقیت ذهنیاش هم عبور داده و متعلق به خود کرده. تبدیلش کرده به چیزی شبیه حرف دل. گونهای واگویی در باب زمانهای که به زندانی میماند برای آدمهای گرفتار در آن. این سوژه درخشان شخصی شده، اما گسترش داستانی نیافته. ریتم ندارد. سر و شکل یک فیلم آبرومند را به خود نگرفته. به روزنهای میماند که تبدیل به چشمانداز نشده.
شاید بگویید اینها همه کلیگویی است. آدمهای داستان اما خود گواه این ابتریاند. آنان آدمکاند. ادا درمیآوردند. گریه میکنند و میخندند و به ظاهر در گذشته سیر میکنند، اما کاراکتر نشدهاند و جان ندارند. ایجاد همذاتپنداری نمیکنند. این بدترین بلایی است که ممکن است بر سر آدمهای فیلمی بیاید. اینکه هویت نداشته باشند. طنز دردناک قضیه اینجاست که فیلم خود میخواهد این هویت گمشده را ردیابی کند، اما آدمهای داستانش از این بیهویتی شخصیتی رنج میبرند. نباید انتظار داشت با آدمهای نصف و نیمه، فیلمی روشن درباره موضوعی چنین مهم ساخت.
برمیگردیم به دیالوگ آذر به مروا. «دو لکه ابر» تکلیفش با خودش روشن نیست. اگر بود، چنین سوژه نابی را اینطور سهلانگارانه هدر نمیداد. تمام آدمهای فیلم از درد گذشته مینالند. در مردابی خیالی دستوپا میزنند. خیال بیرون آمدن از آن را هم ندارند. اینکه دنبال چهاند، حداقل در فیلم تصویر نشده. نمیتوانی به عنوان فیلمساز هم قصهگو باشی، هم فرمهای سینمای ضد قصه را بی هیچ طرح و برنامهای در فیلمت پیاده کنی و از آشفتگی بهوجودآمده انتظار یک اثر یکپارچه داشته باشی.
«دو لکه ابر» دکوپاژ خوبی دارد. قصه اما راه به جایی نمیبرد. آدمهای داستان رها و ولاند. فردیت این آدمها برای مخاطب روشن نیست. به واگویههایشان نمیشود استناد کرد. چیزی عمیقتر و ریشهایتر نیاز است. چیزی از جنس زمانه. چیزی گمشده در گذشته که نبودش این همه آدمهای قصه را به خوابزدهها شبیه کرده. این خوابزدگی نیاز به تعبیر دارد. این تعبیر همان نقطه طلایی گمشده فیلم است. فیلمساز ساده از کنارش گذشته. کاش فیلم در همان تصاویر ابتدایی میماند. «دو لکه ابر» فیلم خوبی میشد اگر این اندازه متکی به کلیشههای نخنماشده داستانی نبود. با دیدن فیلم حس میکنیم از تماشای شاهکاری مسلم، چه مفت و ارزان، محروم شدهایم!
منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «لاله کبود»؛ دوستی با رنگ و فرم
- رستاخیزی در کار به عقب راندن فراموشی/ نگاهی به فیلم «لاله کبود»
- رونمایی از پوستر بینالمللی «لاله کبود»
- صداگذاری «جستجو در تنگنا» آغاز شد/ نگاهی دیگر به امیر نادری
- گفتوگو با مهرشاد کارخانی/ جورقانیان عاشق واقعی سینما بود
- تاریخ سینما و عاشق سینما/ نگاهی به مستند «آرشیو متروک»
- حتی اگر برای هیچکس مهم نباشد/ نگاهی به مستند «تیتراژ در سینمای ایران»
- از تنش تا پالایش/ نگاهی به فیلم «مغزهای کوچک زنگزده»
- من آشغالها را دوست دارم / نگاهی به فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»
- افسون شده در هزارتوی خیال!/ نگاهی به فیلم «جنبل»
- هرکی اینجا بمونه، گم میشه!/ نگاهی به فیلم «دو لکه ابر»
- فیکشن بودن را فریاد بزن/ نگاهی به فیلم «گزارش فرار یوسفی»
- گمشده در هیاهوی شهر/ نگاهی به فیلم «پاسیو»
- عارف عاجز/ نگاهی به فیلم «شعلهور»
- چشمی و صد نَم جانی و صد آه/ نگاهی به فیلم «خانم یایا»
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- هادی حجازیفر تهیه کننده «صفر پنج» شد/ معرفی بازیگران «بازی استریندبرگ»
- «ساعت ۶ صبح» و «خرچنگ» آنلاین اکران میشوند
- فوت نویسنده سیاسی اهل آفریقای جنوبی؛ آثول فوگارد درگذشت
- نگاهی به فیلم «کندو»/ جهانی بدون ترحم
- اکران نوروزی ۱۴۰۴؛ ترکیب ژانری متنوع و رقابت برای جلب نظر مخاطبان
- گزارش از برلیناله ۲۰۲۵؛ بازتاب چهرهی زنان در سینمای معاصر/ برلیناله، آینهای برای زنان در سینما
- پس از چند سال تعطیلی؛ سینما پارس به فروش گذاشته شد
- آتش و خاکستر؛ توضیحات جیمز کامرون درباره جزئیات «آواتار ۳»
- دریافت اسکار شوقبرانگیز بود/ تصور مردم نسبت به انیمیشن ایران تغییر کرد
- نمایش فیلمهایی به مناسبت ۸ مارس در فرانسه
- وحید آگاه، وکیل دادگستری: اخذ مجوز تولید و پخش از ساترا مبنای قانونی ندارد
- معمای پیچیده یک سریال؛ قسمت چهارم «تاسیان» بدون مجوز، منتشر شده است
- احمد سلگی «یخ بستگی» را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه میبرد
- پس از ۱۵۰ سال؛ نخستین بزرگداشت جناب دماوندی برگزار میشود
- گزارشی از فروش فیلمهای روی پرده؛ یک فیلم کمدی پیشتاز گیشه سینماها/ برنده سیمرغ مردمی ۱۴۰۳ در رده هفتم
- «رها»؛ بازگشت شکوهمند سینمای مستقل اجتماعی
- پس از کسب جایزه بهترین بازیگر زن در اسکار ۲۰۲۵/ پیام مایکی مدیسون ستاره «آنورا»، به دمی مور: «عاشقشم»
- داستان کوتاه/ غلط انداز
- آیا «تاسیان» رفع توقیف شد؟
- نقد «ژن زامبی»، زندگیِ از دسترفته
- ایدههای تازه برای فیلمسازی با بودجههای کم
- سعید آقاخانی و مهدی حسینینیا مقابل دوربین بهنام بهزادی میروند
- در آستانه اکران؛ تیزر و پوستر «کوکتل مولوتف» رونمایی شد
- تاثیر جالب برنامه اکنون سروش صحت بر رونق بازار کتاب
- استیج ۱۴ میزبان آثار تانیا پاکزاد میشود
- با پیشتازی نمایش موزیکال «ویولنزن روی بام»؛ نامزدهای جوایز تئاتر اولیویه معرفی شدند
- آخرین وضعیت انتشار سریال «تاسیان»
- نمایش «پیوتر اوهه»؛ سیلی نهایی بر صورت مخاطب
- کانون پرورش فکری جزییاتی از تولید انیمیشن برنده اسکار اعلام کرد
- کارگردان «ماریا» اثر جدیدش را جلوی دوربین میبرد