تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۱۴:۳۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 96567

حسین معززی نیا در آی سینما نوشت :قضاوت درباره‌ی کیفیت فیلم تازه‌ی اصغر فرهادی مطلقاً وابسته به این است که ابتدا بدانیم چه توقعی داریم و با چه پیش‌فرضی تماشایش می‌کنیم. ناچاریم بپذیریم که حالا دیگر چند سالی است ما دو اصغر فرهادی داریم: یکی همان است که از نمایشنامه‌نویسی، کار تئاتر و نوشتن و کارگردانی سریال‌های تلویزیونی شروع کرده، از رقص در غبار تا جدایی نادر از سیمین ذره ذره تسلطش را بر «نوشتن» به شکلی که می‌پسندد و کار کردن با بازیگران به نحوی که درست می‌داند افزایش داده تا از دل یک سینمای محدود بومی به موفقیت جهانی رسیده. یکی هم آن فرهادی دیگر است که بعد از موفقیت جهانی، دارد تلاش می‌کند تولید فیلم در سینمای دنیا را تجربه کند و با این‌که بهتر از من و شما می‌داند چه دشواری‌های مبنایی برای تطبیق با قواعد سینمای جهانی وجود دارد خودش را درگیر این چالش کرده تا ببیند حاصلش چه خواهد شد. با این فرهادی دوم که طرف می‌شویم باید بگوییم فیلم اول کارنامه‌اش گذشته است و فیلم دوم همه می‌دانند. وقتی داریم این کارنامه را ارزیابی می‌کنیم با هر ملاک و معیاری تصدیق خواهیم کرد یک رشد قابل تحسین اتفاق افتاده. گذشته فیلم خوبی بود اما در طول تماشایش به‌دشواری می‌شد حضور یک ایرانی را پشت دوربین فراموش کرد که دارد تقلا می‌‌کند نشان دهد موفق شده عناصری از فرهنگ ایرانی و سینمای ایرانی را با مؤلفه‌هایی از سینمای اروپا تلفیق کند، هم داستانی تعریف کند که این آمیختگی را مؤکد کند و هم در شکل اجرا نشان دهد او همان فیلم‌سازی است که جدایی نادر از سیمین را ساخته. این تقلا به شکست نینجامید ولی نوعی تأکید روی کل فیلم سایه انداخته بود که انگار دائم گوشزد می‌کرد حواس‌تان باشد گرچه لوکیشن این فیلم فرانسه است و بازیگرانش فرانسوی اما علی مصفا را هم دارید می‌بینید، یادتان نرود قهرمان داستان قبلاً شوهر ایرانی داشته، حواس‌تان باشد محمود کلاری پشت دوربین است و دقت کنید این سکانس را همان کسی دکوپاژ کرده که جدایی… را ساخته. نمی‌خواهم بگویم اینها عامدانه در فیلم کنار هم چیده شده بود؛ انتظار دیگری نمی‌شد داشت. نتیجه‌ی طبیعی حضور فرهادیِ قبلی در موقعیتی متفاوت با سابقه‌اش بود. حالا از این نظر همه می‌دانند یک تجربه‌ی تازه است. در این‌جا آن تأکید بسیار کمرنگ شده در حدی که می‌توانید از نیمه‌های فیلم اساساً فراموش کنید سازنده‌ی این فیلم یک ایرانی است. همه می‌دانند واقعاً یک تجربه‌ی اروپایی است و اگر هم مثلاً خانم صفی‌یاری فیلم را تدوین کرده کیفیت کارش در حد ادیتورهای جهانی است و دنبال نشان دادن «سبک» به ما نیست بلکه فقط دارد کارش را درست انجام می‌دهد. معنای این حرف این نیست که همه می‌دانند نشانی از آن فرهادی که می‌شناسیم ندارد؛ این‌جا هم داستانی داریم که متکی است به رازی پنهان‌شده در گذشته‌ی آدم‌ها، باز هم حادثه‌ای عجیب و غیرمنتظره داریم که موقعیت پایدار را به هم می‌ریزد تا بهانه‌ای پیدا شود برای رجوع به آن گذشته و آن راز پنهان. از نظر شکل روایت هم کماکان همان شیوه‌ی کلاسیک مورد علاقه‌ی فرهادی را داریم: سی دقیقه‌ی ابتدای فیلم زمینه‌ی داستان را می‌چیند و شخصیت‌ها را معرفی می‌کند، نقطه‌ی عطف اول اتفاق می‌افتد و به خاطرش شرایط تغییر می‌کند و مسیر داستان عوض می‌شود، حدود دقیقه‌ی نود نقطه‌ی عطف دوم را داریم که برملاشدن همان راز است، بعد هم گره‌گشایی نهایی و باقی قضایا. شیوه‌ی روایت، آشناست و برآمده از همان فرم مورد علاقه‌ی فرهادی در داستان‌گویی. در کارگردانی اما رشد چشمگیری اتفاق افتاده و ریتم کنار هم قرار گرفتن تصاویر و شیوه‌ی تقطیع در مقایسه با گذشته بسیار شبیه‌تر به سینمای روز دنیاست. این شاید نشان‌دهنده‌ی افزایش مهارت فرهادی در کارگردانی به معنای عام کلمه باشد اما نتیجه‌ی انتخاب آگاهانه‌ی او هم هست در کنار گذاشتن نماهای متکی به میزانسن و استفاده از تصویرپردازی متکی به برش‌های تطبیقی که با مختصات یک تریلر نیمه‌پلیسی سازگارتر است. اینها همه باعث می‌شود همه می‌دانند یک فیلم دیدنی و درگیرکننده باشد با بازی‌های حرفه‌ای و سر و شکل درست که ابداً لازم نیست برای دفاع از آن به سابقه‌ی کارگردانش و اسکارهایی که برده و غیره متوسل شویم؛ خود فیلم توانایی دفاع از خودش را دارد و نشان می‌دهد فرهادی حالا می‌تواند در خارج از کشور و با همکاری غیرایرانی‌ها فیلمی بسازد که سرپا بایستد، فروش خوبی داشته باشد و روی تماشاگرش تاثیر بگذارد. این موفقیت بزرگی است که در تاریخ سینمای ما سابقه نداشته و دستاوردی است فوق‌العاده برای یک سینماگر ایرانی.

اما حالا اگر بعد از تماشای فیلم بخواهید بروید سراغ آن یکی فرهادی تا ماندگاری فیلم در ذهن‌تان را مقایسه کنید با شهر زیبا، چهارشنبه سوری، درباره‌ی الی، جدایی نادر از سیمین یا فروشنده، خودبه‌خود به این فکر خواهید کرد که همه می‌دانند یک فیلم اسپانیایی است [یا بگوییم جهانی] که تماشایش گرچه لذت‌بخش است شما را به آن آمیختگی تکان‌دهنده‌ی شخصیت‌ها و موقعیت‌های قبلی فیلم‌های فرهادی با زندگی ایرانی برنمی‌گرداند. آدم‌های درباره‌ی الی… برای ما بیش از آن باورپذیر بودند که تصور کنیم نوشته و ساخته شده‌اند. آنها برای ما زندگی ایرانی را در آن مقطع تاریخی شرح می‌دادند. جدایی نادر از سیمین صاحب رکوردی است در خلق هم‌زمان چند کاراکتر درجه یک که تا چند ده‌سال بعد هم می‌شود با رجوع به آنها یک دوره‌ی تاریخی مشخص را توضیح داد. منظورم آن تفاسیر بی‌اساس سیاسی نیست که در زمان اکران رایج بود؛ کاراکترهای جدایی… توضیح می‌دهند انسان ایرانی در یک دوران معین چه می‌گوید، چه می‌خورد، چه می‌خواهد، از چه می‌ترسد، دلبسته‌ی چیست و بابت چه تقلا می‌کند. اینها ربطی به انتخاب‌های آگاهانه‌ی فرهادی در فیلمنامه‌نویسی ندارد بلکه تبعات مهارت او در کار با اجزای قصه و قواعد آفرینش درست و هنرمندانه‌ی شخصیت‌هایی‌‌ است که خواسته ناخواسته به آینه‌ی دوران خودشان تبدیل شدند. واضح است که نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم فرهادی بتواند امروز به چنین دستاوردی در کار با نشانه‌های فرهنگی اسپانیا برسد. او از ابتدا هم یک تکنیسین صرف نبوده که مثلاً متخصص تولید تریلر دلهر‌ه‌آمیز طبق استانداردهای جهانی باشد و حالا منتظر باشیم فرمول‌های ژانر را در کشوری دیگر تکرار کند. جنس سینمای او وابستگی‌ ناگزیر به اقلیم، فرهنگ بومی و آدم سرزمین خودش داشته. بنابراین شاید اصلاً نباید منتظر این بمانیم در آینده هم پروژه‌های خارج از کشور او همان حال و هوای فیلم‌های شاخص کارنامه‌اش را برای ما زنده کند. شاید بهتر باشد بپذیریم که از حالا به بعد بهتر است وجود هم‌زمان دو اصغر فرهادی را بپذیریم که کارنامه‌ی کم و بیش مستقلی دارند. قائل شدن این تفاوت باعث می‌شود تحلیل منصفانه‌تری انجام دهیم.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها