تاریخ انتشار:1398/02/17 - 11:27 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 111879

سینماسینما، افشین اشراقی:

 

یکی از ایرادهایی که به منطقِ رواییِ متری شیش‌ونیم گرفته‌اند مربوط می‌شود به صحنه‌ی فرار ناصر خاکزاد. از نظر خرده‌گیران، صحنه‌ی یادشده دو ایرادِ اساسی دارد: انگیزه‌ی صمد برای آزادکردنِ متهم روشن نیست، دلیلِ منصرف‌شدنِ ناصر نیز. چرا صمد ناصر را آزاد می‌کند؟ ناصر چرا این‌قدر زود شُل می‌شود و مستأصل؟

متنِ پیشِ رو جوابیه نیست. صرفاً بر آن است که توجه‌ها را جلب کند به جلوه‌ی صوتی‌ای که شاید خیلی‌ها آن را نشنیده یا بی‌اعتنا از کنارش گذشته باشند: درست در لحظه‌ای که ناصر از دویدن صرف نظر می‌کند و «قرار را بر فرار» ترجیح می‌دهد، صدایی به گوش می‌رسد: صدای چرخیدنِ پنکه‌های سقفی. وسط خیابان؟! پنکه‌ی سقفی؟! بله. این جلوه‌ی صوتی را چند سکانس پیش‌تر شنیده بودیم. جایی که ناصر را می‌برند برای انگشت‌نگاری. در ابتدای صحنه‌ی انگشت‌نگاری، نمایی می‌بینیم از چرخیدنِ پنکه‌های سقفی. که صدای‌شان به‌وضوح شنیده می‌شود.

اما این صدا و آن صدا چه ارتباطی با هم دارند؟ صدای پنکه پلی‌ست بین دو صحنه. اما به چه چیزی اشاره دارد؟ پاسخ دادن به پرسشِ پیشین آسان نیست. فیلم ما را متوجهِ احساسِ ناصر خاکزاد می‌کند در آن لحظه. احیاناً همان حسی می‌آید سراغ‌اش که در آن مکان برای اولین بار تجربه کرده بود. اما چه حسی؟ روشن نیست.

برداشت نگارنده این است که ناصر در یک آن درمی‌یابد که راهی برای فرار ندارد. چرا که هویت‌اش را شناسایی کرده‌اند و برایش پرونده‌سازی. این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که او پیش‌تر بریده و به تهِ خط رسیده بود: می‌خواست خودش را خلاص کند که نشد. اما برداشتِ نگارنده بی‌اعتبار می‌شود زمانی که به یاد بیاوریم صحنه‌ی هجومِ پلیس به «آشپزخانه» را. دستبندِ ناصر را بسته‌اند به در. بعد از انفجار و پرت‌شدنِ حواسِ مأموران، او بار دیگر تقلا می‌کند برای فرار. پس چرا همان موقع (در خیابان) فرار نکرد؟ آدمی‌ست دیگر!

بهتر بود که صدای پنکه واضح‌تر شنیده و در ضمن اشاره‌ی دقیق‌تری می‌شد به حس ناصر خاکزاد. شاید هم تعمدی در کار بوده. این‌که سازندگان ترجیح داده‌اند که دُزِ تأویل‌پذیریِ صحنه را ببرند بالا و به تماشاگرانِ نکته‌سنج مجال بیش‌تری دهند برای بیانِ برداشتِ شخصی‌شان. در هر حال، در شکل فعلی هم تلاش سازندگان (کارگردان و تدوین‌گر و طراح صدا) ستودنی‌ست. نباید فراموش کنیم که در سینمای ایران کم‌تر به صدا و قدرت‌اش توجه می‌شود و در میدان عمل، از ظرفیت‌های بیانی و نمایشی‌اش استفاده‌ی چندانی نمی‌شود. البته آن‌ورِ قضیه را هم باید دید: این‌که صدا در حوزه‌ی نظر نیز مغفول مانده است و در نقد و تحلیل‌ها شأن و منزلتِ چندانی ندارد.

پی‌نوشت: نگارنده دو بار به تماشای فیلم نشست. یک بار در سینمایی با سیستمِ صوتیِ بی‌کیفیت و بار دیگر، در پردیس سینمایی کاپری. که مجهز است به دالبی ۵٫۱٫ راقم این سطور تا حدود زیادی مطمئن است که در صحنه‌ی فرارِ ناصر خاکزاد از صدای پنکه استفاده شده. ولی شاید هم افکتی که صحبت‌اش شد نتیجه‌ی گنگ‌کردنِ لحظه‌ایِ آمبیانس باشد. که البته باز هم جنسِ صدا – دست‌کم برای نگارنده – تداعی‌کننده‌ی چرخیدنِ پنکه‌هایی‌ست که پیش‌تر دیده و صدای‌شان را شنیده بودیم.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها