«بادیگارد» صریحترین فیلم ابراهیم حاتمیکیاست و نمیدانم که این «صریحترین» تعریف است یا تعریض و تخفیفِ اثری هنری که شاید در سرزمینی که شاعرانش به اشاره، عاشقانش به غمزه، روشنفکرانش به کنایه و سیاستمدارانش به طعنه خو کردهاند و صد صنعت تلمیح و تشبیه و تعارف در زبان و ادب و سخن دارد، صفتِ صراحت و توصیفِ تصریح دادن به اثری ادبی و هنری خوب است یا بد؟!
باری اما «چو پَردهدار به شمشیر میزند همه را» ایرادی ندارد که من هم داستانی بگویم و این داستان ابراهیم حاتمیکیاست:
۱۶ سال پیش در دهم فروردینماه ۱۳۷۹ پس از انتخابات مجلس ششم، پیروزی اصلاحطلبان و ترور سعید حجاریان در روزنامهی صبح امروز یادداشتی از ابراهیم حاتمیکیا منتشر شد که واکنشی بود به چاپ عکس ضارب سعید حجاریان در مطبوعات: «عکس سعید عسگر را روزنامهها چاپ کردند. تصویری نهچندان واضح، اگر گذری تصویرش را ببینی یک لحظه با حاج همت اشتباهش میگیری چه میگویم: سعید عسگر، شهید حاج همت! من هم جا خوردم. چه شده است. آغاز سال ۷۹ و چنین توهمی!»
یادداشت ابراهیم حاتمیکیا از دغدغهی همیشگی او برمیخاست. از اشتباه شدن دوست و دشمن. از یکیشدن خود و دیگری… او نوشته بود که شهر آلوده است: «بعد از قبول قطعنامه از طرف ایران و حمله گروهک رجوی از سوی جنوب غرب ایران… من در هیبت فیلمبردار به کرمانشاه رسیدم… در حال گشت در شهر بودم که رفیقی را یافتم. او مضطرب بود و به ما پیشنهاد داد هرچه سریعتر لباسهایمان را تغییر دهیم چراکه شهر آلوده است. واژه شهر آلوده برای اولین بار به گوشم رسید. میگفت گروهک رجوی در هیبت بچههای رزمنده درآمدهاند و تشخیص آنها از نیروهای واقعی بسیار سخت است برای عوض کردن لباس مقاومت کردم… دستم را گرفت و وارد محوطهای کرد که یادم نیست مدرسه بود یا پادگان. دیدم عدهای در گوشه وسیع حیاط دستبسته نشستهاند حیرت کردم، جوانانی مثل ما، عین ما. بعضی چفیه بر گردن، ریش بر صورت و در قد و قواره بچههای رزمنده» و اوج مقاله آنجا بود که ابراهیم حاتمیکیا ـ که این روزها حاج ابراهیم خوانده میشود ـ هشدار میداد: «عزیزان شهر آلوده است. چفیه حاج همت به یغما رفته است. ریشِ به خون خضابشده حاج همت به دست صورتکسازان نیرنگ و نفاق جعل شده است… این روزها ضربهای که به اساس و پیکره جنگرفتهها وارد میشود کمتر از گلولهای نیست که به سمت سعید حجاریان شلیک شد. من دلم گواهی میدهد که سعید حجاریان هم این غم بزرگ را درک میکند چراکه او نیز متعلق به همین نسل جنگرفتههاست.» یادداشت ابراهیم حاتمیکیا با استقبال اصلاحطلبان مواجه شد همچنان که آژانس شیشهای. هنوز اصولگرایان به اهمیت حاتمیکیا پی نبرده بودند و اصلاحطلبان دشمن نظام تلقی نمیشدند.
آن روزها ابراهیم حاتمیکیا کمتر حرف میزد و درواقع حرفهایش را با فیلمهایش میزد اما چاپ عکس سعید عسگر با آن هیبت او را آنقدر آزرده کرده بود که بنویسد: «نمیدانم چه مرگم شده است که زبان به تکلم باز کردهام… هر سعیدی، عسگر نیست. هر سعیدی، امامی نیست. میتواند سعید حجاریان نیز باشد.»
حرف حاتمیکیا روشن بود و صریح. به صراحتِ «بادیگارد». به صداقت کلامی که اگر مجال تصویرسازیاش بود حتماً ترجیح میداد فیلماش کند. اما زمان بیرحم بود و تند میگذشت و شاید اگر حاج ابراهیم حاتمیکیا تاخیر میکرد حرفش فوت میشد. حاتمیکیا مانند «دیدهبان» هوشیار جنگ، توانسته بود چشمانداز منازعه سال ۱۳۷۹ را تشخیص بدهد. او قبل از کارگردانی، دیدهبان بود و از دور میدید که چگونه شهر آلوده شده است. بدون شک «آژانس شیشهای» به عنوان یک فیلم مؤلف و فرزند زمانهی خودش در تاریخنگاری حرکت اصلاحات جایگاه مهمی دارد. فیلمی که در اواخر دوران ریاستجمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی کلید خورد و در اوایل دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی به نمایش درآمد. اما قبل از همهی سیاستمداران این ابراهیم حاتمیکیا بود که سرعت تحولات و عوارض توسعه را دیده بود و به سیاستمداران هشدار داده بود: همهی آنان بازیگران آژانس شیشهای بودند: شیران جبهه که ساکنان ساکت شهر شده بودند، بالادستان آنان که به یک موقعیت اداری عادت کرده بودند، پاییندستان آنان که حتی آن موقعیت اداری را نداشتند، همرزمان آنان که دود موتورهایشان بیش از سوز سینههایشان در فضا آکنده بود و البته مقامات امنیتی که در مقام عقل منفصل نظم سیاسی موجود عمل میکردند. حتی روشنفکران دولتی هم در آژانس بازی میکردند و بازاریان جناح راست سنتی که مخالف «لقمه چپکی» بودند و بازماندگان نظم سابق که از جنگ خسته بودند… امروز وقتی یک منتقد فیلم به آژانس شیشهای نگاه میکند شاید از این همه حجم دیالوگ و حرف و شعار خسته میشود اما بدون شک هر مورخ و مفسر تاریخ ایران چارهای جز ارجاع به ابراهیم حاتمیکیا برای فهم چگونگی گذار جامعهی ایران از دههی ۶۰ به دههی ۷۰ ندارد. حاتمیکیا جامعهشناس نبود اما جامعهاش را خوب میشناخت و میدانست چگونه توسعه به ضد خود بدل میشود. چگونه جناحهای ضدتوسعه از درون توسعه سر بر میآورند و علیه آن قیام میکنند. حاتمیکیا فارغ از تقسیمبندیهای مرسوم راست و چپ همهچیز را خوب دیده بود، گزارش کرده بود و حتی پیشبینی کرده بود: ظهور انصار حزبالله، پیدایش مفهوم امنیت ملی، تضاد میان دو نسل از رزمندگان و مدافعان نظام جمهوری اسلامی، گوشت قربانیای مانند عباس و البته شاهد فعالی مانند حاج کاظم و میلیونها شاهد دیگر که در درون و بیرون آن آژانس شیشهای گذار جامعه ایران از دههی ۶۰ به دههی ۷۰ را دیدند. شاهکار حاتمیکیا پیشبینی او دربارهی ظهور سعید (عسگر)هایی بود که دو سال بعد سعید (حجاریان)ها را ترور کردند. همان افرادی که دود داشتند نه سوز. حاتمیکیا آنها را محکوم میکرد اما نادیده نمیگرفت و به مدیران و سیاستمداران و مسوولان امنیت ملی یادآور میشد که نمیتوانند آنها را نادیده بگیرند. اما کسی به حرف ابراهیم حاتمیکیا گوش نکرد و سه سال بعد آن سال سخت ۱۳۷۹ فرا رسید و ماشه چکانده شد و شقیقه سعید حجاریان نشانه شد. شهر آلوده شد و ابراهیم حاتمیکیا جز نوشتن آن یادداشت کار دیگری نمیتوانست بکند.
۱۶ سال بعد حاج ابراهیم این بار خود در قد و قامت حاج کاظم فرو رفت و حاج حیدر شد و بادیگارد بدون پردهپوشی «آژانس شیشهای ـ ۲» است. هیچکس به اندازه ابراهیم حاتمیکیا این اندازه به کاراکترهای فیلمهایش وفادار نبوده است. این هنر اوست که یک قصه را در چند روایت تعریف میکند و هر روایتی به آن قصهی مادر، صورتی نو میدهد. قصه حاتمیکیا کهنه نیست. تازه است چون موضوع فیلمهای او هنوز زنده است. هنوز معمای حاج کاظم حل نشده است. هنوز به هشدارهای کارگردان ما توجه نشده است. متأسفانه تاریخ تکرار میشود. متأسفانه همه هنوز سر جای خود هستند: شیران جبهه و ساکتان شهر، بالادستیهایی که ترفیع گرفتهاند، پاییندستیهایی که تحقیر شدهاند، همرزمانی که آماده عصیان هستند و…
عجبا که حتی یک دوره به قدرت رسیدن این عصیانگران و البته کارگردانانی که آنان را بازی دادند موجب عبرت نشده است. همان کارگردانانی که کارگردان ما در طلیعه بادیگارد با آنان تسویهحساب میکند و در زمره همان افرادی بودند که در دههی ۸۰ شهر را آلوده کرده بودند… اما هنوز کسانی که مسوول امنیت ملی هستند بازی را به سادگی برگزار میکنند و خطر اصلی را نمیبینند.
خطر اصلی در نظر ابراهیم حاتمیکیا اما همان است که علی شریعتی و لئو تروتسکی و خیلی نامهای دیگر (که حاتمیکیا شاید توجهی به هیچیک نداشته) دربارهی آن هشدار داده بودند: خطر تبدیل شدن یک «نهضت» فکری به یک «نظم» اداری خشک و بیروح که شور و هیجان را در قهرمانان میخشکاند و آنان را در خوشبینانهترین حالت به انفعال میکشاند و در بدبینانهترین حالت به طغیان… اینجاست که «بادیگارد» حتی یک گام از آژانس شیشهای جلوتر است. در بادیگارد هر دو شخصیت عباس و حاج کاظم در هم ادغام شدهاند و به حاج حیدر بدل شدهاند. حاج حیدر به اندازه عباس مظلوم است و به اندازه حاج کاظم معترض و شاید باز بودن پایان فیلم مهمترین زنگ هشدار برای کسانی باشد که فرآیند تبدیل شدن حاج کاظمها به حاج حیدرها را نادیده میگیرند. مواجهی حاج حیدر با قیصری در بادیگارد مواجههای خشنتر از مواجهه حاج کاظم با سلحشور در آژانس شیشهای است. در آنجا مافوق حاج کاظم میتواند او را نجات دهد اما در بادیگارد حتی مافوق حاج حیدر نمیتواند او را نجات دهد حیدر خلع سلاح میشود اما این پایان داستان نیست… او این بار از عرفی شدن امر قدسی نگران است. از سکولاریزه شدن حکومت نه از بیرون که از درون… از اینکه دیگر امر مقدسی وجود ندارد که خود را برای آن فدا کند و در نتیجه در جستوجوی امر مقدس میگردد و این جستوجوی سختی است.
از «بادیگارد» میتوان یک تفسیر به شدت اصولگرایانه ارائه کرد: بیتوجهی به سرداران جبهه و جنگ و اسیرشدن در دام دیپلماسی و سیاستبازی… ضرورت جایگزینی دانشمندان جوان به جای سیاستمداران پیر و کهنسال و…
این تفاسیر میتواند درست باشد و ابراهیم حاتمیکیا به درستی نشانههایی برای این روایت در فیلم قرار داده است.
از «بادیگارد» میتوان یک تفسیر بهشدت دگراندیشانه هم ارائه کرد: نظمی سیاسی که حتی محافظانش در محافظت از آن دچار شک و تردید شدهاند… سیاستمداران بالادستی فاسد و فرصتطلب… کشتیای که در حال سوراخ شدن است و…
این تفاسیر میتواند مورد توجه باشد و ابراهیم حاتمیکیا بدون توجه آنها در فیلم نگذاشته است. اما «بادیگارد» را باید در روایتی فراتر از جاذبههای کارگردانی و سینماییاش (که بیانصافانه از سوی منتقدان و داوران سینمایی نادیده گرفته شد) و فراختر از دلالتهای سیاسی و جناحیاش دید. واقعیت این است که حاج ابراهیم عزیز ما با گفتارهای خارج از متن به شدت به بادیگارد جفا میکند و این نه از پیچیدگی یا فرصتطلبی که از بیتابیاش است. بیتابی او از بیتوجهی به هشداری که میدهد.
ابراهیم حاتمیکیایی که من میشناسم نگران است. نگران اینکه دوباره شهر آلوده شود. نگران اینکه فرآیند تبدیل نهضت به نظام یا محافظ به بادیگارد تا جایی پیش برود که چیزی از آن نهضت و حرکت و ارزشها و اندیشهها باقی نماند. نگران سکولاریزاسیون و عواقب آن مانند آنچه در سال ۱۳۷۹ رخ داد… اما راهحل چیست؟ چه میشود کرد که چنین نشود؟
ابراهیم حاتمیکیا در همان یادداشت معروفش مینویسد: «من تحلیلگر خوبی نیستم. ولی وقتی شهر آلوده میشود جز سایه نشستن و نظارهکردن کاری از دستمان برنمیآید» و این واقعیت وجودی حاج ابراهیم و هر هنرمندی است. کار هنرمند نشان دادن مشکل است نه حل آن. همانطور که کار منتقد فیلم نقد فیلم است نه ساختن آن. و دعوت حاتمیکیا به نشان دادن راه همانقدر اشتباه است که دعوت منتقدان فیلم به ساختن آن. پاسخ جامعهشناسان و سیاستمداران به پرسش و تردیدهای حاتمیکیا متفاوت است و حتی شاید خوشایند او نباشد و ناگزیر باشد که این تلخی دورهی گذار را بپذیرد اما درد و دغدغه او را نمیتوان نادیده گرفت. حاتمیکیا حق دارد اعتراض کند و حق دارد هشدار بدهد و فیلم بسازد.
ابراهیم حاتمیکیا دوباره دارد دیدهبانی میکند. او یک افق سخت را نشان میدهد. فراموش نکنید در نهایت حاج حیدر خلعسلاح میشود و بدون اسلحه به محافظت از نخبگان دههی ۹۰ میپردازد. این نخبگان دههی ۹۰ میتوانند دانشمندان هستهای، پژوهشگران علوم انسانی، کارآفرینان اقتصاد ملی یا حتی روشنفکران و سیاستمداران جوان ما باشند. اما منحصرکردن آنان به یک جناح سیاسی جفایی بزرگ در حق فیلم و هشداری است که ابراهیم حاتمیکیا میدهد.
تردیدی نیست که حاج حیدر بادیگارد شبیه حاج قاسم سلیمانی شده است اما حتی حاج قاسم را نمیتوان در یک جناح سیاسی خلاصه کرد. که اگر کسی چنین کاری بکند بیشک دوست حاج قاسم سلیمانی نیست و آنگاه ناگزیر دوستان حاج قاسم باید رأی او را در این انتخابات و آن انتخابات علنی کنند تا روشن شود که خیبری است یا… دود دارد یا سوز دارد… همان پرسشی که دانشمند هستهای بادیگارد از حیدر میپرسد…
اما حتی حاج قاسم سلیمانی هم برای ابراهیم حاتمیکیا یک کاراکتر است. یک شخصیت است. یک نماد است. نمادی از حاج کاظمها و حاج حیدرهایی که وقتی شهر آلوده میشود از شهر بیرون میزنند و به دشت میروند که آنها به قول هوشنگ گلشیری ماهی دریای خُرد نیستند. جناحبندیهای سیاسی شهری برای آنان کوچک است. اینگونه است که اگر روزی شنیدید که ابراهیم حاتمیکیا فیلمی دربارهی داعش ساخته نباید تعجب کنید. او همان کاری را میکند که حاج قاسم سلیمانی میکند و همان کاری را میکند که نهنگها میکنند: از رودخانههای کوچک به اقیانوسها میروند.
«شهر» در ادب و اندیشهی سیاسی میهنِ سیاست است و اصولاً سیاست در شهر است که زاده میشود چون سادگی آدمها در دشتها به پیچیدگی آنها در شهرها بدل میشود و پیچیدگی را باید نام دیگر سیاست دانست و به همین علت در همه زبانهای زنده جهان ریشهی کلمه شهر و سیاست یکی است. بیرون شهر اما جنگ است، مرد جنگی چون به شهر میآید راهی جز سکوت ندارد که اگر فریاد بزند شهر، دیگر شهر نیست؛ میدان جنگ است… ابراهیم حاتمیکیا مهمترین فیلمساز عصر ماست که دیالکتیک «شهر و جنگ»و «سیاست و جنگ» را خوب فهمیده است. نه از لابهلای کتابهای فلسفی و ادبی و نظامی و سیاسی که با تجربهی شخصیاش… او حکیمی همهچیزدان نیست که از او بخواهیم به اشارت حل معما کند. او فقط طرح معما میکند و البته هشدار میدهد… هشدار حاج ابراهیم را جدی بگیریم این یک قصه ابدی است نه قصهای تکراری… شهر دوباره آلوده شده است… این صدای حاج حیدر است که از پشت بیسیم به گوش میرسد: حاج حیدر نه اولین است نه آخرین… حاج حیدر یک نام مستعار است، نام مستعار محافظانی که نمیخواهند بادیگارد شوند. نام مستعار محافظانی که از تبدیل شدن امر قدرسی به امر عرفی در هراسند. از سکولاریزاسیون میترسند و در برابر آن میایستند. سلحشورها به قیصریها بدل میشوند و حاج کاظمها به حاج حیدرها. نصیحت حاج کاظم به پسرش را به یاد آورید؛ در لحظات آخر که گویی میخواست با او وداع کند: با عباسها مهربانتر باشید…
ابراهیم حاتمیکیا در بادیگارد صریح سخن گفته است چون زمانه حرف صریح میخواهد چون فرصت نداریم چون شهر دوباره آلوده شده است. همین که حاج کاظمها به حاج حیدرها بدل شدهاند کافی نیست که هشدار ابراهیم حاتمیکیا را جدی بگیریم؟
منبع: ماهنامه مهرنامه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- صداوسیما به از کرخه تا راین هم رحم نکرد!
- حاتمیکیا چرا ساخت سریال «موسی(ع)» را پذیرفت؟
- فاشیسم، آرمانگرایی و پایگاه امنِ ایدئولوژی
- یادداشت حاتمی کیا در پی درگذشت نادر طالب زاده
- چرخشهای ناگهانی/ کوتاه درباره فیلم «شب طلایی»
- قصهی خانه مادربزرگ/نگاهی به فیلم «شب طلایی»
- یک ریسک بزرگ/ نگاهی به فیلم «شب طلایی»
- تکرار کلیشهها/ نگاهی به فیلم «شب طلایی»
- رونمایی از لوگو و تیزر فیلم سینمایی «شب طلایی»
- نمایش ۱۰ فیلم مرمت شده از گنجینه سینمای ایران در چهلمین جشنواره فیلم فجر
- نام فیلم پسرحاتمیکیا تغییر کرد
- تعبیر یک رویا/ نگاهی به «خواب ابراهیم»
- مهدویان: مخملباف و حاتمیکیا فیلمسازان مهمیاند، اما من هیچکدام آنها نیستم/ تماشاگر باید خشونت را از عمق جانش تجربه کند
- یادداشت ابراهیم حاتمیکیا برای صادق صفایی/ راز ماندگاری نقش نوذر در «از کرخه تا راین»
- پایان فیلمبرداری فیلم «شمش طلا»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با حضور ۵۰۰ هزار تماشاگر در پنج هفته اتفاق افتاد/ استقبال غیرمنتظره فرانسویها از «دانه انجیر معابد»
- چند کلمه دربارهی فساد و فحشا و ابتذال و «کیک محبوب من»
- نگاهی به فیلم «کیک محبوب من»/ عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
- اعضای شورای پروانه فیلمسازی سینمایی معرفی شدند
- اکران مردمی فیلم زودپز / گزارش تصویری
آخرین ها
- موسیقی نمایش آوای پارسی / گزارش تصویری
- اکران مردمی فیلم شبگرد / گزارش تصویری
- «آنها مرا دوست داشتند»؛ گوشهنشینانِ فراموش شده!
- بدون حضور جانی دپ؛ دو فیلم جدید از «دزدان دریایی کاراییب» سال آینده تولید میشود
- چند کلمه دربارهی فساد و فحشا و ابتذال و «کیک محبوب من»
- معرفی داوران و آثار راهیافته بخش «هنرهای نمایشی» جشنواره چندرسانهای میراثفرهنگی/ اعلام برنامه بخش بینالملل
- نمایش «آخرین کوسه نهنگ» در جشنواره اسپانیایی
- جایزه طلای جشنواره ژاپنی به «زمین بازی» رسید
- برگزاری نخستین بوتکمپ مدیریت محصول آکادمی همراه اول
- درباره «بازنده» / لبه تاریکی
- نقدی به مدل فیلمسازی در ایران/ سینما بدون ساختار مشخص و قوانین دقیق
- «قهوه پدری» مهران مدیری از در شبکه نمایش خانگی
- «تَرَک عمیق» دو جایزه جشنواره بارسلون را گرفت
- گزارشی از گیشه سینماها؛ «زودپز» صدرنشین فروش فیلمهای هفته گذشته
- ۲ فیلم جدید در راه اکران سینماها
- پیوستن رضا بابک و شیرین اسماعیلی به «با خشم به گذشته نگاه کن»
- با یک کمپین کوچک برای فیلم ایستوود؛ کمپانی برادران وارنر «هیئت منصفه شماره۲» را وارد اسکار میکند
- پیمان معادی بازیگر فیلم جنایی هالیوودی شد
- «نادره رضایی» معاون هنری وزیر ارشاد شد
- اعضای شورای پروانه فیلمسازی سینمایی معرفی شدند
- از ۱۶ آبان؛ «خورشید آن ماه» ساخته ستاره اسکندری آنلاین اکران میشود
- حضور همراه اول در نمایشگاه کیشاینوکس با هدف گسترش فرصتهای جدید سرمایهگذاری
- ادعای سازندگان پربازدیدترین سریال تاریخ نتفلیکس؛ چالشهای فصل دوم «بازی مرکب» جذابتر است
- تهیهکننده سینما مطرح کرد: کوچ سینماگران حرفهای به پلتفرمها و فیلمهایی که تعطیل میشوند
- «فصل فرار اسبها» آماده نمایش شد
- عرضه یک فیلم کوتاه با بازی هوتن شکیبا در شبکه نمایش خانگی
- نگاهی به فیلم «کیک محبوب من»/ عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
- با حضور ۵۰۰ هزار تماشاگر در پنج هفته اتفاق افتاد/ استقبال غیرمنتظره فرانسویها از «دانه انجیر معابد»
- راهیابی «بی سر و صدا» به جشنواره ویتنامی
- فیلم کوتاه «برادر» واجد شرایط اسکار شد