تاریخ انتشار:1398/06/25 - 19:29 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 121624

دانش اقباشاوی دستیار کارگردان و برنامه ریز فیلم سینمایی رستاخیز به بهانه بارگذاری غیر قانونی رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش، در فضای مجازی یادداشتی را به صورت اختصاصی در اختیار سینماسینما قرار داد.

به گزارش سینماسینما، متن یادداشت او به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

واضح است.
ده سال و پیش تر از امروز ، فیلمی سینمایی با صداهایی جادویی ؛ استریو دالبی را برای سالن های سینمای ایران به ارمغان آورده بود.
صحنه های پولادین ، با ابهت و پر شکوه اش ؛ پرده های هنوز مدرن نشده سالن های این دیار را نورانی کرده بود .
عاشورای سرخ خرمشهر را بر پرده های سپید سالن های پر خاطره تابانده بود.
سمفونی های فاخر و ارکستر های بزرگ را با آواها و سوزها ی آنجاکه؛ رود به دریا می ریزد و شب با شعله های سوزان ش ، شب تعریف نمی شود ؛ همنشین کرده بود .
نام آن فیلم دوئل بود و خالق ش نام رسول مهربانی را به دوش می کشید .
او که چهل سال را عبور کرده و پیشه اش تصویر کردن خورشید بود ؛ دیگر قصدی عظیم کرده بود.
او قصد کرده بود تا به سوی نور بگریزد .
او نمی خواست مطاعی خلق کند که به زیر خاک رود و به مرور دریافته بود که تنها نور است که به زیر خاک نمی رود .
پس می دوید و ده سال و بیشتر از میانه ی جوانی اش و ده و سال بیشتر از جوانی جوانان ش را بی طمع ، قمار می کرد تا نور را با نور تصویر تعریف کند.
او لکن چیزی را فراموش کرده بود گویا . او شاید از یاد برده بود که نور، چشم های تنگ را چنگ می زند و از چشم های تنگ  و چنگ هاشان ، هراسی به دل راه نداده بود .
او از چنگ زدن های چشم های تنگ نترسیده بود ، چرا که فکر کرده بود که مانند نورهای خرمشهر و آبادان ، نور از هرجا که بیاید نور است و کافی ست تا با حجابی بر چشم و پنبه ای در گوش ؛  دیر یا زود ، عادی می شود .
او اما کور خوانده بود . ده سال و بیشتر از عمر او و یاران ش صرف این شده بود  تا نوری از کربلا بتابانند ؛ ولی گو اینکه همه شان از یاد برده بودند که نوری که از کربلا می تابد ؛ چشم های عادی را بر نمی تابد و چشمان بر نتابیده ،سخت تنگ می شوند و چشمان تنگ ، سخت چنگ می کشند.
بدیهی بود که او می دانست نور حسین ، برای پهلو گرفتن ؛ سواحلی فراخ می طلبد و ساحل های فراخ را نیز باید میان دل های دریایی جست ؛ لکن در آن ده سال و بیشتری که بر او و جوانان ش گذشت ، هر چه بیشتر می گشتند ،کمتر ؛ ساحل هایی فراخ و چشم هایی گشاده را می یافتند .
ده سال و بیشتر نیز گشتند تا مسکنی برای تاباندن نور ساطع شده از نور حسین  بیابند ، نمی یافتند اما.
آنها دیگر؛ خود نیز می دانستند که نور به زیر خاک نمی رود و پرده های بزرگ اما تنگ این دیار و روزگار، در کارزاری از خاک های سرد، مدت هاست که مدهوش پایکوبی و شاد نوشی جهانی دور از حسین ،خود ؛ به زیر خاک رفته اند.
چرا که نور ، حسین ، او ، جوانان ش ، سینه های فراخ و چشمان روشن ؛ شبشکن شب های کور مال روزگار دور از حسین و دیار ترسیده از حسین شده بودند .
او اما یک گناه بزرگ دیگر نیز داشت و آن این بود که درباره رازی ؛ دچار نسیان شده بود .
درباره ی رازی که می گفت : آنان که با نور بیعت کنند از همان ابتدا شهید ند و او با حسین بیعت کرده بود و یادش رفته بود که حسین ؛ خود ، نور است .

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها