تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۸ - ۱۴:۲۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 6900

این سیب هم برای توسینما سینما – علی اناری: سیروس الوند با فیلمی جدید به پرده سینماها بازگشته است.کارگردان و فیلمنامه‌نویس قدیمی سینمای ایران  که سابقه نقدنویسی در اواخر دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی را نیز در کارنامه خود دارد، پس از ۴ سال «یک فیلم» ساخته است. الوند ۴ سال پیش و زمان اکران «پرتقال خونی» نیز از جمله «یک فیلم ساختم» استفاده کرده بود، شاید تنها به این خاطر که زبانش نمی‌چرخید بگوید «فیلمم را ساختم». همان فیلمی که گویی همه کارگردان‌های دنیا در آرزوی ساختن آن هستند، عصاره سال‌ها تجربه. دلیل این نشدن را شاید در بین سطور زیر بتوان یافت. همزمان با اکران عمومی آخرین اثر سینمایی سیروس الوند با او به گفت و گو نشستیم. گفت و گویی که تنها به «این سیب هم برای تو» محدود نشد.

۴ سال بعد از «پرتقال خونی»، «این سیب هم برای تو» را مقابل دوربین بردید. این  سال‌های دوری از سینما محصول چه شرایطی بود؟

از سینما دور نبودم، فقط فیلم نساختم. فعالیت‌های صنفی آدم را خود به خود داخل جو و جریان سینما نگه می‌دارد. من همیشه عضو فعال کانون کارگردانان یا فیلمنامه‌نویسان بودم و طی ۲ سال گذشته در هیات مدیره خانه سینما هم فعالیت داشتم. کنار همه این‌ها تدریس در آموزشگاه‌های سینمایی را هم بگذارید. سرم شلوغ بود با تدریس و زندگی‌ام در حد خیلی معمول و کارمندی می‌گذشت. به قول قدیمی‌ها گرد می‌خوابیدم طوری که با این شرایط زندگی بگذرد.

چرا فیلم نساختید؟

چون آنچه که می‌خواستم نمی‌شد و همین هم که ساختم آنی نیست که می‌خواستم. قصه‌هایی که دوست داشتم به ثمر نمی‌رسید. یک سال درگیر تلویزیون بودم. جالب است که خودشان از من برای همکاری دعوت کردند و برایم فرش قرمز انداختند. طرحی داشتند که من نخواستم و من هم طرحی دادم که آنها نپسندیدند. از طرح من چند ایراد بنیادی گرفتند؛ یکی از محورهای داستان من خودکشی یک دختر بود که البته منجر به مرگ هم نمی‌شد اما تلویزیون با آن مشکل داشت و… در حالی که این تنها یک موضوع داستانی بود. طرح من در مرحله سیناپس متوقف مانده بود و قراردادی هم امضا نمی‌شد. ۶ ماه تمام این پروسه طول کشید. دست آخر از خشایار خواستم که به کمکم بیاید. به او گفتم تو زبان مدیران تلویزیون را بهتر می‌فهمی پس به من کمک کن. قرار شد یک خط داستانی مرتبط با جنگ به قصه اضافه کنیم که این پیشنهاد خشایار برادرم بود. پیشنهاد موثر واقع شد چون داستان را پر تنش‌تر کرد و اتفاقاً مورد پسند مدیران هم قرار گرفت. ما از اردیبهشت شروع کرده بودیم تا این که بالاخره در بهمن ماه به توافق رسیدیم. به این مرحله که رسیدیم گفتند بودجه نداریم! این طور شد که من تقریبا یک سال را از دست دادم. خب این جریان همزمان با هجوم فیلم اولی‌ها به سینما بود. البته من قصد تخطئه فیلم اولی‌ها را ندارم. من کارهای شهرام مکری، یا فیلم پرویز و در دنیای تو ساعت چند است را خیلی دوست دارم، ولی انبوهی هم فیلم بی‌ربط در این دسته دیدم که بیشتر کارهای تجربی بودند و نامناسب برای چرخه اکران. حرف همیشه من این بوده که با این ظرفیت محدود نمایش چرا باید این همه تولید داشته باشیم.  خلاصه که تمام این ۳ سال این طور گذشت.  من درگیر خیلی از کارها بودم ولی فیلم نساختم. در واقع به نتیجه‌ای که منجر به ساخت فیلم دلخواهم شود نرسیدم. تا این که فیلمنامه «این سیب هم برای تو» پیشنهاد شد. خط قصه را دوست داشتم، که  ۲۰ دقیقه ابتدایی فیلم هم بر اساس همان خط داستانی اصلی پیش رفت، اما بقیه آن بر اساس نظرات من بازنویسی شد.

به تجربه ناکام و بی‌نتیجه خود با تلویزیون اشاره کردید. جالب است که شما سابقه همکاری با تلویزیون را هم در کارنامه خود داشتید. یعنی هم تله فیلم ساخته‌اید و هم سریال موفقی چون خسته دلان را؛ قبول دارید؟

بله این سابقه‌ را داشتم. حالا جالب است بدانید حضور مجدد من در تلویزیون برای همکاری دوباره با این دوستان بنا بر توصیه‌ای بود که آقای ضرغامی به مدیران شبکه‌ها داشتند. در واقع در جلسه‌ای ایشان به نام من اشاره می‌کنند به این مضمون که چرا از آقای الوند استفاده نمی‌کنید؟ اما خب دیدیم که نتیجه کار چه شد. اتفاقاً برخی از دوستان پیشنهاد کردند که شخصا با آقای ضرغامی تماس بگیرم و مشکل را با خودش مطرح کنم. اما با وجود سابقه همکاری قبلی با تلویزیون، به خاطر وقتی که از من گرفتند و دست آخر گفتند بودجه نداریم، دلزده‌تر از آن بودم که بخواهم پیگیر ماجرا شوم. البته در نهایت متوجه شدم گروهی در تلویزیون هستند که ساخت همه سریال‌ها دستشان است. تعدادی تهیه کننده و تعدادی کارگردان مشخص. هر سریالی که در تلویزیون ساخته شده یا قرار است ساخته شود در نهایت به این چند نفر می‌رسد. این میان فقط یک سال از وقت و زندگی من را تلف کردند.

اشاره کردید بعد از چند سال کار صنفی و همکاری ناموفق با تلویزیون به «این سیب هم برای تو» رسیدید، هرچند که این هم آنی نبود که می‌خواستید. آیا می‌شود گفت «این سیب هم برای تو» با توجه به شرایط خاص تولید در سینمای ایران، به نوعی کف خواسته‌های شما در این عرصه است؟

نه حتماً کف آن نیست، اما بعد از فیلم‌هایی که تا به حال ساخته‌ام طبیعی است که این فیلم به آن صورت من را ارضا نکند. طرح اولیه داستان «این سیب هم برای تو» چیزی در خود داشت که من را جذب کرد. این که در جامعه فعلی ما دختری هست که شایستگی‌های بسیاری دارد، اما امتیاز اصلی برای آن یکی دختر است که پدر پولدار دارد. نتیجه آن که نامزد دختر قصه ما، او را رها کرده و جذب دختر پولدار می‌شود و… این اسمش خیانت نیست اما شرایطی را نشان می‌دهد که پول بر همه ارزش‌ها حاکم شده و انسان‌ها عواطف را به خاطر موقعیت‌های مالی بهتر کنار می‌گذارند. شخصیت این دختر برایم جذاب بود؛ دختری که به رقم مدرن بودن پای بند اصول و سنت‌هاست. من فکر می‌کنم حرف‌های حساب بسیاری در جامعه ما هست که هنوز گفته نشده. کسی که کار هنری و کار سینما می‌کند باید فیلمش نزدیک به زندگی واقعی مردم، حسرت‌های آن‌ها، شکست‌ها و توفیق‌هایشان باشد؛ طوری که تماشاچی خودش را در فیلم شناسایی کند. سال‌ها من و دیگران این کار را کردیم و در این گونه فیلم‌های ارزشمندی ساخته شد اما برخی من و همکارانم را به سیاه نمایی متهم کردند. انگار که یک جامعه نورانی و سفید و آرمانی داریم و تنها این ما هستیم که غر می‌زنیم. حرف ما است که این جامعه آرمانی حالا تبدیل به آرزو شده. ممکن است مسئولین به هر دلیلی مشکلات را به روی خود نیاورند اما فیلم‌سازان نباید این کار را بکنند. هرچند که من همه سعی‌ام را کردم تا این موضوع را بسیار نجیبانه مطرح کنم.

اسم شما و نازنین فراهانی به عنوان فیلمنامه‌نویس‌های «این سیب هم برای تو» در تیتراژ فیلم دیده می‌شود. روند شکل‌گیری طرح و قصه در «این سیب هم برای تو» چگونه بود؟

خب من همانطور که توضیح دادم در شرایط خاصی قرار داشتم که این قصه به دستم رسیدم و به ساخت آن رضایت دادم. البته با خانم فراهانی به عنوان نویسنده فیلمنامه صحبت کردم و شرطم هم بازنویسی کامل بود. من خط اصلی داستان را پسندیده بودم و مهمترین مساله برای من ری اکشن دختر به این ماجرا بود؛ حس انتقام و تلافی و واکنش… که در فیلمنامه اولیه این واکنش عجیب بود. او به سراغ یک دختر بدکاره می‌رفت و برای تنبیه نامزد سابقش نقشه می‌کشید و… اما من نمی‌توانستم بپذیرم که این دختر با این شخصیت چنین کاری بکند. از دید من مناسبات موجود در فیلمنامه اولیه درست نبود. من مدت‌ها به این موضوع فکر کردم، حتی در سفری که به خارج از کشور داشتم مدام ذهنم درگیر این مساله بود. قصه را با سجادی و داودنژاد هم مطرح کردم که آنها هم گفتند پایه داستان خوب است. تا این که یک روز به این نتیجه رسیدم بهتر است شخصیت پدر پولدار را وارد داستان کنم. پدری که در فیلمنامه اولیه نبود. حالا اعمال و شخصیت‌ها از یک منطق قابل باوری برخوردار شدند و اینجا بود که من اعلام کردم این فیلم را می‌سازم. در واقع قصه اولیه شروع خوبی داشت ولی ادامه خوبی نداشت.

بعد از در اختیار گرفتن فیلمنامه، خانم فراهانی از ماجرا منفک شدند یا همچنان با همفکری هم کار را به پیش می‌بردید؟

نه ایشان از پروسه بازنویسی منفک نشدند. خانم فراهانی کاملا در جریان همه چیز بود و هر روز ساعت‌ها با هم بحث و صحبت می‌کردیم و دو نفری به نتیجه می‌رسیدیم. البته دیالوگ‌ها را من می‌نوشتم و اگر نظری بود در صورت توافق اعمال می‌شد. من در خصوص فیلمنامه حتی ادعای دستمزد هم نکردم و مبلغی که برای آن در نظر گرفته شده بود به خانم فراهانی داده شد.

در خیلی از آثار شما عامل تهدید کننده بُعد فیزیکی مشخص و نسبتا مهیبی دارد، اما در این چند فیلم اخیر ظاهراً دیگر اصرار و علاقه‌ای به تصویرسازی نیروی «شر» به آن شکل و شمایل قدیم ندارید. شاید بشود گفت این چرخش از «زن دوم» به این طرف محسوس‌تر به نظر می‌رسد. این تصور درست است؟

یقیناً این ضرورت را خود قصه‌ها ایجاب کرده‌اند و تعمدی در کار نبوده است. خب البته سانسور همیشه بوده و شاید این موضوع کمی هم از وجود ممیزی تاثیر پذیرفته باشد ولی تعمدی نبوده. باز هم تاکید می‌کنم ضرورت قصه‌ها این طور ایجاب می‌کرده و نه عامل دیگری.

شما از جمله کارگردان‌هایی هستید که هنوز علاقه‌تان به قصه گفتن را از دست نداده‌اید. آن هم قصه گفتن به روش کلاسیک. اما این روزها سینمای ضد قصه هم طرفداران خود رادارد. در این اوضاع شما همچنان می‌خواهید قصه‌گو باقی بمانید؟

شما یک مثال از فیلمی که قصه ندارد بزنید تا من هم بهتر متوجه بشوم که منظورتان چیست. سینمای قصه‌گو چیست؟ سینمای قصه‌نگو چیست؟ شما از ۹۰ فیلم تولید شده در سال گذشته فقط یکی را نام ببرید که قصه نداشته باشد. هر فیلمی به نظر من قصه دارد، حالا بعضی متکی به قصه جلو می‌روند و برخی با تکیه به قصه فضاسازی می‌کنند و پیش می‌روند. اگر بخواهیم از فیلم‌های فاقد قصه مثال بزنیم شاید تنها به دو سه نمونه برسیم؛ فیلم‌های چون طبیعت بی‌جان یا یک اتفاق ساده. غیر از چند مثال محدود باقی فیلم‌های تولید شده در پهنه سینمای ایران قصه دارند. حالا برخی به عمد روی قصه تکیه نمی‌کنند، بعضی هم بلد نیستند قصه تعریف کنند و از این عمل عاجز هستند. این افراد منتقدین را فریب می‌دهند و ادعایشان این است که ما طرفدار قصه نیستیم. حالا در این نقطه است که ما با مسئله‌ای به نام پایان باز مواجه می‌شویم. پایان بازی که از نظر من پایان وِل است. قصه باید بالاخره یک جایی تکلیفش مشخص شود. من فیلم جدایی نادر از سیمین را خیلی دوست دارم، ولی به نظرم فیلم در انتهای کار ول شده است. بچه با مادر می‌ماند یا با پدر می‌رود؟ بر اساس تصمیم این دختر است که ته قصه ما معلوم می‌شود. تازه من دارم یکی از فیلم‌های خوب و برجسته این سال‌های اخیر را مثال می‌زنم، حالا شما خودتان بروید وضعیت باقی فیلم‌های این تیپی را ببینید. چهارشنبه سوری و درباره الی هم فیلم‌های خیلی خوبی هستند اما نقطه پایان دارد. پایانی معقول و سینمایی. اما در جدایی نادر از سیمین این چنین نیست. در طعم گیلاس هم با این مسئله مواجهیم. آیا در انتها آن آدم خودکشی کرد یا نکرد؟ می‌گویند پایان باز و این اصطلاحی که مد شده است. حالا یک تعدادی فیلم مبتذل هم به تقلید از آثار این کارگردان‌های سرشناس ساخته شده و مورد تقدیر هم قرار می‌گیرند اما من این‌ها را قبول ندارم. به نظرم تنها دکان‌های تازه و دو نبشی هستند که با کمک برخی منتقدین – برخی و نه همه آن‌ها – باز شده و پیش می‌روند.

در «فریاد زیر آب» چنگیز جلیلوند دوبله نقش بهروز به‌نژاد را به عهده داشت. حالا بعد از نزدیک به ۴ دهه شاهد حضور جلیلوند به عنوان بازیگر در آخرین فیلم ساخته شده توسط شما هستیم. این همکاری چگونه شکل گرفت؟ در حین نگاری فیلمنامه به ایشان فکر کرده بودید یا همه چیز اتفاقی پیش آمد؟

چنگیز جلیلوند تقریباً در همه فیلم‌های قبل از انقلاب من گویندگی کرده است. اما او آخرین گزینه من برای ایفای نقش کیان در «این سیب هم برای تو» بود. بهتر است اینطوری بگویم، جلیلوند به داد من رسید. ۱۴ نفر قبل از ایشان کاندیدای ایفای این نقش بودند که همه‌شان درگیر کارهای دیگر بودند. گزینه اصلی من رضا کیانیان بود و سن او برای این نقش مناسب بود، اما نشد. همایون ارشادی، امین تارخ، داریوش فرهنگ و… عاقبت به چنگیز جلیلوند رسیدم. سن کیان در «این سیب هم برای تو» کمتر از سن چنگیز جلیلوند بود، اما دیگر چاره‌ای نداشتیم. پس به ناچار نقش کیان را مناسب سن و سال آقای جلیلوند بازنویسی کردم.

علاقه‌مندان سینمای سیروس الوند به نوعی عادت کرده‌اند که در فیلم‌‌های شما حداقل یک یا دو چهره سینمایی شاخص (حالا نمی‌گیم ستاره) را ببینند. کسانی مثل فریبرز عرب‌نیا، نیوشا ضیغمی، حامد بهداد، محمدرضا گلزار، مهناز افشار، هدیه تهرانی، امین حیایی، خسرو شکیبایی و… به نظر می‌رسد این پیش شرط ذهنی در «این سیب هم برای تو» به نوعی نقض شده. انتخاب بازیگرهای «این سیب هم برای تو» بر اساس مقتضیات داستان و دید شما به فیلمنامه انجام شد یا به اجبار مسائل مالی و کنار آمدن با آنچه در اختیار داشتید؟

اصلا کار به آنجاها نرسید که حالا مثلاً بر اساس مسائل مالی توافقی حاصل بشود یا نشود. ولی قبل از پاسخ به سوال شما می‌خواستم بپرسم چرا فکر می‌کنید که فقط من این طور هستم و فقط من از چهره‌ها در فیلم‌هایم استفاده می‌کنم؟ چرا این ایراد را از آقای کیمیایی نمی‌گیرید؟ خب خیلی‌ها هستند که از من می‌پرسند تو چرا این قدر از چهره‌ها استفاده می‌کنی؟ در صورتی که این طور نیست. من در برگ برنده نقش اول را به باران کوثری دادم آن هم در شرایطی که خانم بنی‌اعتماد با من تماس گرفت و گفت خیلی جرات داری که این کار را می‌کنی! چون من اگر بودم نمی‌کردم. کسی این چیزها را نمی‌بیند ولی به طور مثال تا از خانم نیکی کریمی در یک فیلم استفاده می‌کنم، همه می‌گویند چرا از چهره‌ استفاده می‌کنی؟! بی‌مهری نکنیم. آقای کرم‌پور پل چوبی می‌سازد و از ۵ بازیگر تاپ و نقش اول در فیلمش استفاده می‌کند، اما کسی به او چیزی نمی‌گوید. به من که می‌رسد همه انتقاد می‌کنند. در خصوص «این سیب هم برای تو» واقعیت این است که من تمایل داشتم نقش اصلی را به شهاب حسینی بدهم اما او درگیر کار دیگری بود و در نتیجه به انتخاب دومم یعنی پژمان بازغی رسیدم. خانم آزادی‌ور از ابتدا در ذهنم بود. پریناز ایزدیار به من معرفی شد و بین سه یا چهار نفر ایشان انتخاب شدند. میلاد کی مرام آمد ولی فیزیک و اکتیویته‌ای داشت که به نقش نمی‌خورد. من شخصیت مثبت‌تری می‌خواستم که در نهایت امیرعلی دانایی با آن بیشتر جور بود. من دنبال سوپر استار نبودم، اما فکر می‌کردم چهره نجیب شهاب حسینی برای کاراکتر فیلم من جذاب‌تر است. خب قبلا هم تجربه خوبی با او داشتم. من اصلا به حضور چهره‌ها برای تضمین فروش فکر نمی‌کنم چون واقعیت این است که تضمینی هم وجود ندارد.

از زمان و نحوه اکران فیلم رضایت دارید؟ به شخصه مانور تبلیغاتی مناسبی از «این سیب هم برای تو» در خیابان‌های شهر را شاهد نبودم. اگر اشتباه می‌کنم شما حرفم را تصحیح کنید؛ ظاهرا به لحاظ تبلیغات هنوز ساز و برگ تبلیغاتی فیلم را مهیا نکرده‌اید؟

بله، متاسفانه هفته اول نمایش فیلم را پشت سر می‌گذاریم اما حتی یک پوستر از «این سیب هم برای تو» در خیابان‌ها نیست. ۳ تا از سینماهای نمایش دهنده فیلم پوستر و سردر ندارند.  ابتدا قرار بود ۲۰ سینما به ما بدهند که شد ۱۰ تا سینما. بعد می‌گویند چرا فروش فیلم کم بوده؟ مردم از کجا باید با خبر بشوند که چنین فیلمی روی پرده آمده؟ فیلم خانم کریمی از میدان قدس تا میدان ونک بنر تبلیغاتی دارد؛ خب این چیزها خیلی تاثیرگذار است. حتی اقوام نزدیک من هم پیگیر زمان اکران فیلم هستند و فکر می‌کنند هنوز اکران نشده!

پخش فیلم دست کدام دفتر است؟

آقای شایسته، هدایت فیلم. البته او هم شاید دلایلی دارد. دفتر پخش برای تبلیغات یک مقداری خرج کرده و البته خیلی هم مقصر نیستند. حالا این وسط مسئول شورای اکران می‌آید می‌گوید تهیه‌کننده‌ها به این اکران رضایت داشتند. بله رضایت داشتند، ولی مگر چاره دیگری هم بود!؟ رضایت به این اکران عین اعتراف زیر شکنجه است. این اعتراف چقدر اعتبار دارد؟ اعتراف به گناه ناکرده! چاره‌ای جز رضایت نیست چون غیر از این باشد اکران فیلم می‌ماند برای سال آینده. در حال حاضر ۱۴ فیلم به طور همزمان در حال اکران هستند که انگار افتاده‌اند به جان همدیگر. این میان بخش گسترده‌ای از ظرفیت اکران را فیلمی اشغال کرده که به گواه بسیاری، مخاطبانش در اکثر سانس‌ها حتی یک ردیف از صندلی‌های سالن سینما را هم پر نمی‌کنند؛ اما مگر می‌شود اعتراض کرد!؟ من مطمئنم حتی کارگردان این فیلم هم راضی به این نوع اکران نیست. من در یک سینما با چشمان خودم دیدم که کلاً ۳ نفر داخل سالن نشسته بودند. در شرایطی که بقیه فیلم‌ها نیاز مبرم به سالن دارند چرا باید یک فیلم برای ۳ نفر اکران شود؟ امروز در چنین شرایطی به سر می‌بریم و متاسفانه نشریات سینمایی هم آنچنان که باید و شاید به این موضوعات نمی‌پردازند.

شاید خیلی‌ها تاریخ ورود شما به سینمای ایران را مقارن با ساخت فیلم «فریاد زیر آب» تخمین بزنند، اما کسانی که سینما را به شکل جدی‌تری دنبال کرده‌اند می‌دانند شما سال‌ها قبل از ساخت «فریاد زیر آب» به عنوان یک فیلمنامه‌نویس حرفه‌ای در این سینما فعالیت می‌کردید. در واقع بُعد فیلمنامه‌نویسی شما از بُعد کارگردانی‌تان اگه پررنگ‌تر نباشد کم رنگتر نیست. ولی خب باز همه این‌ها باعث نشد که شما در طول دوران حرفه‌تان فقط هر چه که خودتان نوشتید را کارگردانی کنید. در سابقه حرفه‌ای شما همکاری با فیلمنامه‌نویس‌های متعددی را می‌شود رصد کرد. می‌خواستم کمی در خصوص این روحیه خودتان صحبت کنید. روحیه‌ای که در خیلی از کارگردان‌ها مخصوصا نسل جدیدی کارگردان های سینمای ایران دیده نمی‌شود.

قبول دارم که این نگاه خوبی نیست. ما فیلمنامه‌نویسان مشهوری را در سینمای جهان داشتیم که پس از مطرح شدن اقدام به کارگردانی کرده و اتفاقا از فیلمنامه دیگر فیلمنامه‌نویسان هم استفاده کرده‌اند. هیچکاک را ببینید. ما نویسنده خوب و قصه خوب کم نداریم اما خب، تقصیر ما فیلم سازها هم هست. حالا درست است در زمینه اقتباس ادبی دوستان معمولاً گارد دارند، اما در خصوص همکاری با فیلمنامه‌نویس حرفه‌ای، کارگردان‌ها و البته تهیه کننده‌ها اغلب کم لطفی می‌کنند. من اگر فیلمنامه خوبی ببینم حتماً آن را می‌سازم. البته من هر فیلمی که تا امروز ساختم ۷۰ درصد دیالوگ‌هایش را خودم نوشتم، اما همیشه در تیتراژ فیلم اسم نویسنده اصلی را گذاشتم و نه اسم خودم را. به هر حال فیلم باید از من به عنوان کارگردان عبور کند و من هم باید با دیالوگ ارتباط برقرار کنم، حتی اگر آن را آرتور میلر نوشته باشد.

البته بسیاری از کارگردان‌ها هم هستند که تنها به صِرف عوض کردن اسم شخصیت‌های فیلم، خود را شریک فیلمنامه‌نویس کرده و در تیتراژ اسم خود را به عنوان همکار فیلمنامه‌نویس یا بازنویس نهایی می‌آورند.

من این کار را نمی‌کنم. من فیلمی ساختم که فیلمنامه‌اش را کس دیگری نوشته بود اما من تنها خط اصلی قصه را حفظ کرده و حتی از یک کلمه از دیالوگ‌های آن استفاده نکردم. در واقع کل آن را تغییر دادم اما در تیتراژ اسم نویسنده اصلی را گذاشتم. حالا بگذریم که او رفت به عنوان فیلمنامه‌نویس اثر مصاحبه کرد و جوری وانمود کرد که گویی هرچه هست از اوست و… البته این شخص بعد از آن دیگر چیزی ننوشت.

آقای الوند شاید خیلی‌ها ندانند اما شما به نوعی یکی از پیشکسوتان عرصه نقد و نقدنویسی سینمای ایران هستید. هرچند به دلیل عوض شدن فیلد کاری در سال‌ها قبل، دیگه همه شما را سیروس الوند نویسنده و کارگردان سینما می‌دانند تا منتقد. آقای الوند چند وقت است دست به قلم (به معنای منتقد) نبردید؟ آیا در همه این سال‌ها فیلمی بوده که شما را قلقلک داده باشد، بنشینید و راجع به آن بنویسید؟

آنچنان از نوشتن فاصله نگرفته‌ام. مدتی قبل مطلب کوتاهی برای دربند پرویز شهبازی نوشتم. درباره الی را خیلی دوست داشتم و برایش نوشتم. دلم می‌خواست برای پرویز و ماهی و گربه هم بنویسم اما متاسفانه نشد. من هنوز هم  بعد از دیدن یک فیلم خوب به وجد می‌آیم و دلم می‌خواهد دست به قلم ببرم. حالا فکر کنید علی معلم رفیق عزیز من به بهروز افخمی می‌گوید چرا کارگردان‌ها این قدر یادداشت می‌نویسند!؟ خب از ما می‌خواهند که ما هم می‌نویسیم! بعد هم مگر کسی به شما گفت چرا این قدر فیلم تهیه کردید؟! خب مجموعه این‌ها را ببینید. پای دیپلم فیلم قیصر را من و جمال امید امضا کردیم. من آن موقع ۱۹ سالم بود، اما آن‌هایی که تصمیم‌گیر بودند خواستند که امضای یک منتقد جوان هم زیر آن باشد. من برای دو سال مستمر به شکل پیگیر نقد می‌نوشتم اما وقتی شروع کردم به سناریونویسی آن هم در بدنه اصلی فیلم فارسی، دیگر حق ندیدم که این فیلم‌ها را نقد کنم و با قلم نقد به آن‌ها بپرم. در حالی که برخی دوستان این کار را می‌کنند. خودتان قضاوت کنید، آیا درست است که من برای سعید مطلبی و دیگران سناریو بنویسم و بعد بیایم فیلم‌های بعدی‌شان را نقد کنم؟ نه نمی‌شود. این حتماً درست نیست.

در آخرین جشن انجمن منتقدان سینمای ایران از شما تقدیر شد. به نظرتان تقدیر به موقعی بود؟ دیر بود؟ زود بود؟ نظر شخصی من این است که این تقدیر نشان داد سیروس الوند و کارنامه‌اش همواره برای منتقدان سینمای ایران مهم بوده است.

دوستان من را شرمنده کردند، به خصوص اشخاصی که روی صحنه آمدند. محسن سیف بود که با هم از اواخر دهه ۴۰ کار را شروع کردیم. جواد طوسی منتقد ارزشمند ما. علیرضا داوودنژاد بود که فیلم‌سازی را با هم شروع کردیم و فریدون جیرانی با آن کاراکتر کاریزماتیک و اشرافش به سینما. این تقدیر برای من خیلی جالب بود. به هر حال یک رسم است دیگر. مثلاً فیلمنامه‌نویس‌ها امسال از من تجلیل کردند و سال گذشته از داوودنژاد و… البته گفتند ترتیب انتخابهایشان بر اساس سابقه افراد است؛ هرچند که اگر بر اساس سابقه هم باشد من ۲ سال زودتر از داوودنژاد شروع به کار کردم! البته خوشحالم که این تقدیر برای یک آدم پرت اتفاق نیفتاد و برای داوودنژاد بود. این را هم بگویم که در آن سال‌ها نقد با ما جوانترها شکل و شمایل خاصی پیدا کرد. منتقدان بزرگ و قدری در آن دوران داشتیم ولی ورود ما جوان‌ها به عرصه نقد به نوعی شبیه حضور شاعران در جریان موج نو بود. ما در مجلاتی که اصلاً صفحه نقد نداشتند شروع به نوشتن کردیم و جریان نقد را به نشریات مختلف بردیم. برای ما پول مهم نبود. فقط می‌نوشتیم. در زن روز، جوانان، تهران مصور… می‌نوشتیم و آن را کم کم به ستون و مقاله و… تبدیل می‌کردیم.

بخشی از گفت و گوی ۴ سال قبل خودمان را با هم مرور می‌کنیم. من سوالی در خصوص وجود مافیا در سینمای ایران پرسیدم. بخشی از جواب شما به این شرح بود: «امروز در سینمای ما یک هیات همراه، همگن، هم سلیقه و مشترک‌المنافع وجود دارد که قابل شناسایی‌اند و به تازگی ابایی هم ندارند از اینکه حرفها‌یشان را بزنند. سایت و روزنامه‌نگار و خبرنگار هم دارند و سعی می‌کنند شرایط خود را طبیعی جلوه دهند. خود را محق جلوه می‌دهند و دیگران را ناحق. عده‌ای از آنها دفاع می‌کنند برخی نامی از آنها نمی‌برند و بعضی منکر وجودشان می‌شوند؛ ولی این گروه سه سالی هست که شکل گرفته و در مقابل آنها یا باید تن بدهیم و یا حذف بشویم.» خب آقای الوند الان ۴ سال از آن روزها گذشته. دولت عوض شده و باطبع سیاست‌ها و مدیران سینمایی هم تغییر کردن. شرایطی که توصیف کردید امروز چه محلی از اعراب دارد؟ در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد؟

به نظرم هم بدتر شده و هم بیشتر. حالا دیگر همه گروه‌ها مافیا دارند. اگر نوشتید و کسی اعتراض کرد من مصداق‌های آن را برای شما می‌شمارم. اخیرا هم که یک عده همفکر جمع شده‌اند، بیانیه می‌دهند، اعتراض کرده و از هم دفاع می‌کنند. سینمای امروز ما متاسفانه این شکلی شده. ببینید، خیلی از گرفتاری‌های ما در سینما به دولت مربوط نمی‌شود، بلکه به سودجویی، بی‌سوادی و بی‌مرامی خیلی از بچه‌ها ارتباط دارد. برخی مصاحبه می‌کنند و می‌گویند ما دوست داریم با جوانها کار کنیم چون خوش فکر هستند؛ اما دروغ می‌گویند! دوست دارند با جوان‌ها کار کنند چون می‌توانند از آن‌ها پول بیشتری به جیب بزنند. مثال دیگر همین ماجرای دستمزدهای عجیب و غریب بازیگران. برخی بازیگران گاهی دستمزدهای نجومی برای حضور در فیلم‌های نازل دریافت می‌کنند و بعد باورشان می‌شود که بله دستمزدشان همین است. خب این چیزها ربطی به دولت ندارد. این میان یک تعداد بازیگر هم که به دوران بازنشستگی نزدیک شده‌اند در یک آن تصمیم می‌گیرند کارگردان شوند. خب در این کشور هم جعفر والی فیلم ساخته، هم حمید سمندریان. این‌ها غول‌های تئاتر ما هستند. بد یا خوب، فیلم‌هایشان را دیده‌ایم. حالا این فیلم‌ها را مقایسه کنید با کارهایشان در تئاتر. خیلی‌ها شانس خود را در حیطه کارگردانی سینما امتحان کرده‌اند، اما این یک کار و عرصه دیگری است. در واقع به این سادگی‌ها نیست. خوشبختانه خیلی‌ها آمدند و فیلم‌شان را ساختند و نتیجه را هم دیدیم. حتی تهیه‌کننده‌ها و پخش‌کننده‌ها هم وارد این گود شدند. البته ناگفته نماند خیلی از منتقدین سینمایی هم فیلم ساختند که البته در موارد زیادی نتیجه کارشان آبرومندانه‌تر از بقیه بود؛ بطور مثال صفی یزدانیان. بحث من این است که متاسفانه کارگردانی ساده گرفته شده و تکنولوژی دیجیتال این کار را برای خیلی‌ها به شوخی تبدیل کرده است. برخی‌ که در عروسی‌ها فیلم می‌گرفتند حالا مشغول کارگردانی هستند. این میان دولت و رسانه‌ها هم در مواردی مرعوب شده و می‌گویند نیروی جوان! خب مگر کشتی و فوتبال است که نیاز به نیروی فیزیکال جوان داشته باشیم؟! حالا بماند که بعضی از همین نیروهای جوان هم به قدری وقیح‌اند که از  کیمیایی و مهرجویی و… ایراد می‌گیرند.

چاره کار را در چه می‌بینید؟

همانطور که قبلاً بارها گفته‌ام ما چاره‌ای نداریم جز این که تولید را کنترل کنیم. چرا؟ چون نشان دادیم که پتانسیل نمایش این حجم از تولید را نداریم. در واقع یک جای کار می لنگد. نظر قطعی من این است که تولید ۲ سال تعطیل شود. دلایل خود را بارها با شرح و تفصیل گفته‌ام. ما به یک خانه تکانی اساسی نیاز داریم. این روزها در خصوص برداشتن پروانه ساخت زیاد صحبت می‌شود اما من عقیده دارم پروانه ساخت باید سر جایش باقی بماند. اگر پروانه ساخت برداشته شود خیلی از تهیه‌کننده‌ها دیگر فیلم نمی‌سازند. اگر پروانه ساخت داشته باشی و پروانه نمایش به تو ندهند بالاخره مجبورند به نحوی خسارت وارده را جبران کنند. این یک حداقلی از اطمینان را ایجاد می‌‌کند کما این که برای برخی از فیلم‌ها این جبران خسارت انجام شد. بله اگر پروانه ساخت را بردارند من هم خیلی راحت‌تر می‌توانم فیلم خودم را بسازم اما من که همه سینما نیستم. خیلی‌ها خودشان را عین سینما می‌بینند، اما اینطور نیست.

شما ۴ سال پیش از داستانی که دست‌اندرکران برنامه «هفت» بر سر بررسی فیلم «پرتقال خونی» در این برنامه درست کردند دلخور بودید. برنامه «هفت»، امروز با سومین تیم مشغول تهیه و ارائه برنامه در خصوص زیر و بم سینمای ایران است. پخش «هفت» بهروز افخمی چند هفته‌ای است که آغاز شده. روند جدید این برنامه را چگونه دیدید؟ آیا امیدی به تاثیرگذاری «هفت» بر سینمای ایران، بعد از این همه سال هست؟

نه این‌ها که شوخی است. هفت افخمی فقط سرخوش‌تر است. اگر از من بپرسید هفت افخمی اتفاقا تحت تاثیر خندوانه است و او به رامبد بیشتر نگاه می‌کند تا گبرلو و جیرانی. به نظر من برنامه جذابی است هرچند که اگر فراستی قاضی بود یک حبس ابد برای همه در نظر می‌گرفت! فعلاً که دور هم نشسته‌اند و انگار برای همدیگر نقد می‌کنند و می‌خواهند سواد خود را به رخ هم بکشند. گویی که مردم و مخاطب را فراموش کرده‌اند، اما همین هم می‌تواند جذاب باشد. افخمی می‌آید می‌گوید دست در جیبت کن و فیلم بساز. یکی باید از او بپرسد تو خودت تا حالا این کار را کرده‌ای؟ هرچند که من تقریبا همه فیلم‌های بهروز را دوست دارم، علاوه بر این که خودش را هم دوست دارم. حتی فیلم روباه را هم دوست دارم. او در این فیلم قواعد ژانر را رعایت کرده است. شوکران نقطه عطف کارنامه اوست. بهروز ذاتاً فیلم‌ساز است. او اگر انقلاب هم نمی‌شد فیلمساز می‌شد، کما این که خیلی‌ها باید انقلاب می‌شد تا فیلمساز می‌شدند! حالا در هفت هم برنامه‌سازی هست و هم رو کم کنی و… امیدوارم همانطور که خودش وعده داده برنامه‌اش در آینده بهتر شود.

و حرف آخر؟

من اسم این روزهای سینمای ایران را گذاشته‌ام «روزهای کم چیز». در روزهای کم چیز که کیمیایی متروپل می‌سازد و مهرجویی چه خوبه که برگشتی و من این سیب هم برای تو، باید بگردیم و دلیلش را پیدا کنیم. شاید دلیل همه این‌ها بیرون از کیمیایی و مهرجویی و… باشد. من قصد توجیه ندارم اما می‌گویم بروید و کارگردان‌های بهتر از من را بررسی کنید. چرا ناصر تقوایی فیلم نمی‌سازد؟ می‌گویند اجازه‌اش دارد، اما سرمایه‌گذار ندارد! خب مگر ما چند تا تقوایی داریم؟ سال‌ها طول می‌کشد که یک نفر بشود تقوایی، بیضایی، حاتمی. هنوز یکی مثل حاتمی بعد از این همه سال پیدا نشده. سریال شهرزاد خیلی خوب است اما باید هزاردستان را دیده باشی و بعد از شهرزاد بگویی. حاتمی رفت و هیچ کس دیگری ما را یاد حاتمی نمی‌اندازد. امثال بیضایی، امیر نادری و… را دیگر نداریم. البته اوضاع آنقدرها هم بد نیست و من خوشحالم بابت حضور کسانی چون کیانوش عیاری و اصغر فرهادی در این سینما. من همیشه منتظر دیدن آثار جدیدشان هستم، هر چیز که می‌خواهد باشد. سینما برای آن‌ها جدی است. موضوع برایشان چیزی بیشتر از فیلم‌سازی و امرار معاش است؛ در واقع حیثیتی است.

این گفت و گو در آخرین شماره ماهنامه «صنعت سینما» چاپ شده است.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها