تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۱/۱۰ - ۱۲:۱۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 133400

سینماسینما، رضا دانش پژوه

بی شک واژه اقتصاد پیش از اختراع سینما وجود داشته و معنای مشخصی دارد. اما آنچه اکنون به عنوان اقتصاد سینمای ایران مطرح می شود را به، فروش در گیشه متصل می کنند و به نظر می رسد این معیار درستی برای ارزش گذاری سینما نیست. اگر مسله بر اساس گردش مالی صرف محاسبه شود با یک مقایسه دم دستی می شود سینمای ایران را به ناکارآمدی متهم کرد و آن را برای همیشه تعطیل کرد. اگر فروش سالهای،۹۵،۹۶،۹۷ و ۹۸ را محاسبه کنیم به رقمی می رسیم که در مقابل فروش فیلم هندی دنگل رقم ناچیزی محسوب می شود. چرا که موفقیت تجاری این فیلم هندی نزدیک به شش هزار میلیارد تومان بوده است. با یک مثال اینطوری می شود کل ساختار سینمای ایران با بیش از صد سال دست و پا زدن هایش را به همراه بخشنامه های مضرش به یک باره خط زد. چرا که وقتی یک سینما در طول چهار سال نمی تواند رقم فروشی معادل یک فیلم صنعتی را به دست بیاورد، چه الزامی بر ادامه آن است؟ وقتی توجیه اقتصادی برای سینما وجود ندارد.

این مسله به خودی خود تکلیف معادلات مالی زیادی را مشخص می کند. اما چه چیزی می تواند این مسله را همچنان به شکل پنهانی حمل کند؟ مسله اقتصاد در سینمای آمریکا و هند را که بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که سینما به خودی خود دارای اقتصاد است و به صورت جدی این مسله واضح است. چرا که صنعت پویای سینمایی منجر به استمرار حیات مجلات و به تبع آن صنعت چاپ و نشر کتاب سینمایی می شود. وجود سینمای خلاقانه و صنعتی منجر به حیات دانشگاه های هنر و آموزشگاه های سینمایی، باعث رشد صنعت پوشاک، تغییر سبک زندگی، ارتقا سطح تجهیزات تولید فیلم در شرکتهای مختلف، واردات و صادرات بین المللی فیلم، تغییر تصمیمات دیپلماتیک کشورها با فرایند سینما، ایجاد رقابت در شرکتهای تولیدی و خدماتی، ایجاد مناسبات اخلاقی و اجتماعی و… و بسیاری موارد دیگر می شود که هر کدام به نوعی در ارتباط با سایر جریان های اقتصادی و سیاسی هستند که در پایان شکل یکدستی از حضور همگانی در بقای سینما را شاهد هستیم. این چرخه عظیم که از ابتدایی ترین اشکال آن که شامل فروش فیلم به صورت اینترنتی و نمایش های ماهواره ای و شکل رسمی آن حضور در سالن های سینماست، به طور واضحی ویترین شیک و رنگین کشورهای صاحب صنعت سینما ست که تمام جریان نمایش ها را بخشی از حیثیت ملی می دانند.

حال با این اوصاف چه جایگاهی را می توان برای اقتصاد سینمای ایران قائل شد؟ به احتمال زیاد می‌توان پاسخ این سوال را در پاسخی به انبوهی از سوالات دیگر یافت. ورود سینما با فاصله اندکی از اختراع سینما به ایران اتفاق افتاد. اما در طول سالها، در معرض سلیقه های مختلف مدیریتی و حکومتی قرار گرفته است و به یکباره تمام مسیرش را عوض کرده است. هر بار عوض کردن مسیر سینما به منزله شروع از صفر بوده و نتیجه آن از دست دادن تجارب گذشته و عوامل فنی سینما بوده است. تغییر مسیر چند باره سینما، باعث عدم تنومند سازی تنه این هنر صنعت در ایران شده است. به طوری که موفقیت ها و معرفی سینمای ایران، فقط مدیون آثار هنری و مشخص اندکی ست که در طول سالهای مختلف توسط عده معدودی از فیلمسازان ایرانی اتفاق افتاده است. با بررسی کیفیت پایین دانشگاه های سینما و مرتبط با سینما می توان عدم جدیت در تربیت تکنسین ها را دید. چرا که سینمای صنعتی نیاز به تکنسین دارد. حتی فیلمنامه نویس و کارگردان ها قبل از اینکه هنرمند باشند، تکنسین های باهوش صنعت سینما هستند. سینمای ایران را می توان به دلیل عدم مدیریت در سندیکاها و جریان های صنفی، سینمایی عقب مانده از جریان سینمای صنعتی دانست که بنا به عادت دیرینه هر از چند سالی یک بار شیوه تولیداتش را عوض می کند، تکنسین هایش را به اجبار بازنشسته و خانه نشین می کند و با جدیت تمام، برای چندمین بار تلاش می کند که طرحی نو دراندازد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها