تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۰۵ - ۱۱:۱۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 147445

سینماسینما، الناز راسخ

سکانس پایانى فیلم مسافران در بین کارهاى بهرام بیضایى در ذهن من بیشتر نقش بسته است. در این سکانس بیضایی با استفاده از نمادها به معنایى متفاوت دست می یابد. او با گره زدن نمادها به رویا، مرگ، این بزرگترین و مهم ترین اتفاق زندگى انسانى و تأثیرش بر بازماندگان را با رنگ و بویى امید بخش به تصویر می کشد.
بیضایى سیاهی مرگ و ناامیدى ماهرخ (مژده شمسایى) براى شروع یک زندگى جدید و عزاى حاکم بر خانه و اعضاء آن را با بازگشت رویاگون مهتاب (هما روستا) و به همراه آوردن آیینه اى که خوش یمن است، به رنگی دیگر در می آورد.
آیینه که در فیلم بیضایى نماد زندگی است، در دستان کسى قرار گرفته که دیگر در این دنیا حضور ندارد. سپیدى نور که نماد روشنایی و عبور از تاریکى است در انعکاس این آیینه بر روى همه ى اهالى مى نشیند تا نوبت به ماهرخ برسد.
ماهرخ با لمس این نور و پس از دیدن خود در آیینه و لباس سپیدى که بر تن دارد گویى با روزهای شاد نیامده اش که در پسِ این از دست دادن هاست رو به رو مى شود.
بیضایى در این سکانس گویى می خواهد تلویحاً از مفهوم بازگشت بدن عنصرى به روح مثالى پس از مرگ سخن گوید. رخدادى که شاید اینجا تنها در رویا و خیال اتفاق افتاده اما حقیقتى انکارناپذیر است. او با این بازگشت صحنه اى قیامت گون ترتیب داده که همه به انتظار دیدن نور و خودشان در آیینه اش نشسته اند. و این نور آن هنگام که از راه می رسد بر فقیر و غنی، گناهکار و بی گناه، زن و مرد یکسان فرو می نشیند و هر یک را امید به رهایى می دهد.
بهرام بیضایی مردی‌ست از جنس اسطوره های کهن این سرزمین که هر پلان و هر سکانس از فیلم ها و هر پرده از نمایشنامه هایش پُر است از این نمادها و اسطوره ها براى رسیدن به مفهومى درست و گاهی بدیع و چشم نواز. سالروز تولدش مبارک باشد و عمر و عزتش روزافزون.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها