تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۲/۱۴ - ۱۰:۴۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 107922

سینماسینما، فریبا اشوئی

تفاوت تاکتیک با تکنیک در مباحث مدیریتی، این است که تاکتیک مفهومی کلان و عمیق و بلند مدت تر از تکنیک دارد. در مقابل تکنیک هم، افق زمانی کوتاه و حوزه اثری محدودتری دارد. زمانی که این دو واژه را در سینما رصد کنیم، شاید بتوان قرابت بیشتری بین آن، با دو عنوان مرسوم و رایج در سینما یعنی همان فرم و محتوا یافت. در هنر فیلمسازی، فیلمساز ابتدا یک هدف استراتژیک کلان برای اثر خود تعریف می کند. این هدف چیزی نیست جز همان پیام فیلم. محتوا (فیلمنامه) همان پیام و ایده اصلی فیلمساز است اما برای نیل به این هدف استراتژیک، تکنیک‌های متفاوتی به کار برده می‌شوند تا فیلمساز بتواند مطلوب تر به هدفش نزدیک شود. تکنیک های مورد نظر همان اجرای فُرم در ساختارهستند. فُرم و محتوا در سینما در تعریف، به ظاهر مستقل از هم عنوان می شوند اما در عمل، دو عامل به هم پیچیده اند. فُرم، تکنیک ارتباط خالق و مخاطب برای رساندن محتوای فیلم یا همان استراتژی مدیریتی است.

فُرم تنها شکل ظاهری فیلم و یاجنبه های تکنیکی اش مثل تصویر و صدا ….نیست. همانطورکه محتوا نیز صرفا محدود به ماجراها و موقعیت ها نمی شود. شیوۀ رواییِ فیلم‌‌ هم همان‌قدر به فُرمِ فیلم تعلق دارد که نوعِ فیلمبرداری و نورپردازیِ آن. هرآنچه که یک فیلم را از فیلمی دیگر متمایز می‌کند جزوِ لاینفک فرمِ فیلم محسوب می‌شود.

فُرم تنها عاملِ متمایز‌کنندۀ هنر فیلم از سایر اَشکالِ بیانِ محتوا مثل: سخنرانی، وعظ، کتاب یا مقاله است. و اما محتوای یک فیلم به چه چیزی اشاره دارد؟ پاسخ این است که هر آن چیزی که خالق فیلم قصد دارد تا از طریق فُرم منتخب خود به مخاطب ارائه کند، محتوای فیلم به حساب می آید. در این جا سوال مهم این است که آیا ارزش فیلم ها به فُرم آن بستگی دارد یا به محتوایشان؟ این سوال اساسی ترین سوالی است که تاکنون جوابش در میان مخاطبین و منتقدان سینمای جهان معلوم شده اما همچنان در میان منتقدان و مخاطبان سینمای ایران پاسخ مشخصی برای آن پیدا نشده است. هرساله در ایام جشنواره فیلم فجر که تولیدات یکساله سینمای ایران به نمایش در می آید جدال بر سر این موضوع به اوج خود می رسد. از بازخوردهای مخاطب در نشان دادن اقبال به شماری از آثار(«متری شش و نیمِ» سعید روستایی)تا هجمه بالای کوفتن یا نواختن فیلم ها از سوی منتقدان همه و همه شاهدی است بر این ادعا.این که “آیا بدون فُرم، فیلم مورد نظر، فیلم خواهد شد و یا صرف وجود یک محتوای خوب، برای ارزشمند بودن یک فیلم کافی است؟ و یا این که آیا مهم پیامی است که فیلمساز به مخاطبانش ارائه می کند، حتی اگر فیلم او از فُرم درستی هم برخوردار نباشد.”…… نمونه این مباحث در تحلیل آثار به نمایش در آمده در این ایام ،فراوان به چالش کشیده شده اند.

نکته اساسی این است که فُرم(تکنیک ساختاری) و محتوا(استراتژی یا پیام و ایده) به عنوان عناصری تلقی می شوند که به نحو جدایی ناپذیری به هم گره خورده اند. فُرم یک فیلم از دل محتوای آن بیرون می زند و محتوا مخلوق عناصر فُرمال شده همان فیلم است. نمونه این معنا را می توان در فیلم «سرخ پوست»(نیما جاویدی)جستجو کرد. نمونه ای از این پیام های سکانسی، مثلا در باب احوالات عاشقی سرهنگ نعمت جاهد، علاوه بر شیوه پرداخت فیلمساز در بازی‌ها از طریق بکارگیری مجموعه ای از عناصر صوتی، بصری، میزانسن، قاب بندی و ریتم تدوین واجد فُرم شده است. یا در مثالی دیگر در همین فیلم، وقتی تعقیب و گریز جاهد و زندانی ادامه دار می شود. اکسسوار، میزانسن، صحنه آرایی و …(واکس، قورباغه، ماشین لباسشویی و حرکت دوربین از نمای شخص سوم) به کمک پیام موقت فیلم می آیند. نتیجه این که در کنار محتوا است که فُرم ایجاد می شود و اگر محتوا در فُرم مشخصی شکل نگیرد، هم فُرم و هم محتوا از بین خواهند رفت. اتفاقی که به جز شمار اندکی از فیلم ها در اکثریت قریب به اتفاق آثار به نمایش در آمده در جشنواره فجر امسال قابل مشاهده بود. فیلم هایی که شاید در شروع خوب بودند اما در ادامه به دلیل لَنگی یکی از این دو عنصر مهم(فُرم و محتوا) راه به بیراهه می بُردند. فیلم «روزهای نارنجی»(آرش لاهوتی) یکی از همین نمونه هاست. استراتژی فیلمساز در این فیلم, تصویرسازی از یک زن توانمند و قدرتمند ایرانی است که یک تنه در برابر مشکلات ایستادگی می کند و…….

فُرم ساختاری این فیلم به قدری ناشیانه و غیرحرفه ای اجرا شده(بازی ها، تدوین غیر مرتبط با پیام و داستان، ریتم و تمپوی آرام…)که خود بخود محتوا را نیز با خود قربانی نموده است. از این نمونه ها، باز می توان به فیلم «جمشیدیه» (یلدا جبلی) اشاره داشت. فیلم شروع خوب و پایان غیرمتناسبی دارد. این عدم تناسب در نیمه پایانی، بدلیل جدا شدن از فُرم مطلوب است. فیلم به یکباره در یک سوم پایانی ماجرا، فُرم و مدیای سینما را به تریبون خطابه و نمایش و یا فُرم و مدیای رادیو تغییر می دهد. همین بیراهه رفتن هاست که محتوا را قربانی ضعف ساختاری می کند. «ماجرای نیمروز-رد خون»(محمدحسین مهدویان) هم از دیگر نمونه هایی است که متاسفانه در این راستا از آنسوی پشت بام سقوط کرده است. فُرم، طراحی صحنه، میزانسن و… چیرگی قالبی بر متن و هویت کاراکترها دارند و این اغراق در فُرم، پیام و استراتژی فیلمساز را در انتقال پیام و محتوا مخدوش نموده است. فُرم و محتوا در سینما(بویژه سینمای داستانی) باید که شانه به شانه هم حرکت کنند و تنها برای تکمیل هم جلوه نمایند. فُرم در واقع همان دانش فیلمساز از مِدیای سینما است و محتوا هم پیام و ایده بکر نویسنده. فیلمی کامل است که کارگردان آن از محتوا، دغدغه ای بسازد که مخاطب را با خود همراه کند. برای این همراه شدن مخاطب، فُرم وسیله ای خوبی است تا به محتوا سر و شکل داده و آن را به تصویر درآورد.

فُرم قالبی است که در آن پیام یا استراتژی صاحب فیلم توسط مخاطبش شنیده و دیده می شود. اگر پیام (محتوا) یا وسیله انتقال (فرم ساختاری) هرکدام جداگانه یا در کنار هم مخدوش باشند پیام به گیرنده نخواهد رسید و مخاطب آن را پس و در مقابلش موضع خواهد گرفت. «متری شش و نیم» ِسعید روستایی که عنوان فیلم برگزیده مخاطبان را نیز  یدک می کشد از نمونه های موفق جشنواره سی و هفتم است که در آن پیام فیلم (نگاه و استراژی نگارنده و فیلمساز درباره اعتیاد) در فُرمی حرفه ای، با تسلط فیلمساز بر ابزار سینما و تاثیرات آن در انتقال پیام (میزانسن، طراحی صحنه، فیلمبرداری، نورپردازی، تدوین، ریتم و بازی ها و…) اجرا شده و توجه و اقبال مخاطب را نیز جلب نموده است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها