تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۵/۰۸ - ۲۳:۴۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 178984

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

یکی از زیباترین تجربه های عاشقانه‌ی غیرمتعارف تاریخ سینما. تصورش هم‌ مشکل است بشود فیلمی این اندازه زیبا و پرقدرت ساخت، درباره‌‌ی پسرک جوانی (هارولد) که به مُردن علاقه دارد و مدام صحنه‌سازی خودکشی، به شیوه‌ی داستان‌ها و فیلم‌های گوتیک، برای خود ترتیب می‌دهد و‌ پیرزن به ظاهر نیمه‌دیوانه‌ای (ماد) که به هیچ چیز و کسی تعلق خاطر ندارد؛ حتی وقتی دلبسته‌ی هارولد جوان می‌شود و از او حلقه‌ای می‌گیرد که رویش نوشته «هارولد ماد را دوست دارد»، و او حلقه را بی‌هیچ تردیدی داخل برکه‌ی روبرویشان می‌اندازد با گفتن اینکه «حالا میدونم جاش کجاس. خیالم راحته».

 پیرزنی که هیچ قانون و آدابی نیست تا این نیروی سرکش پر از حس زندگی را رام و اسیر و تابع خود کند. جذب شدن این دو به هم یکی از آن اکسیرهای نایاب تاریخ سینما است. یکی، هارولد، سرشار از حس مرگ (انگار از دل فیلم‌‌های تیم برتون سال‌‌ها بعد ساخته شدن این فیلم بیرون آمده، با آن حس طنازانه‌اش به مرگ، انگار شوخی‌ای است که نباید جدی‌اش گرفت) و دیگری، ماد، پر از حس زندگی، آن‌قدر که حواسش به فلان درخت مریض رها شده در یکی از خیابان‌‌های شهر هست و اینکه چه خوب می‌شد آن را در جنگلی کاشت، بی‌اعتنا به آنکه درخت جزو اموال عمومی است.

به عقیده‌ی ماد، همه مشکل بشر از جایی شروع شد که حس مالکیت به پدیده‌‌های دور و برش در او پیدا شد. چیزی که ارتباط بدون واسطه انسان با طبیعت و جادوی نهفته در آن را قطع کرد. از این منظر ماد چون سقراطی جلوه می‌کند، که آمده همه چیز این زندگی بی‌قاعده را با کارهایش به چالش بکشد. عجیب نیست که او مثل پریان قصه‌های کودکانه، کلید هر ماشینی که گوشه کنار خیابان‌های شهر پارک شده را دارد.

با فیلمی روبروییم با دو شخصیتِ پر از دیوانگی و شور زندگی و جوانی، که هر چه سر راهشان است را به ‌مسخره و‌ هجو می‌کشند. انگار این همه برایشان به بازی‌ای کودکانه می‌ماند. حتی مرگ ماد در پایان، یا (شاید) خودکشی هارولد، به شوخی می‌ماند. این دو جاودانه‌اند. انگار نیرویی جادویی، آن‌ها را مقابل هر حادثه‌ای ایمن و آسیب‌پذیر کرده.

نیروی زندگی‌ای در این فیلم حیرت انگیز جریان دارد که در صدها کتاب انگیزشی بی فایده پیدا نمی‌کنید. سال‌ها پیش از پیدا شدن تیم برتون با هیولاهای عجیب غریبش، شخصیت جوانکی، هارولد (با بازی باد کورت)، انگار از دل رمان‌های فرانکشتین و دراکولا بیرون آمده، این‌بار نه برای ترساندن و مرعوب کردن یا به یاد آوردن غم‌انگیز از بین رفتن ارزش‌های گذشته و به تاریخ پیوسته، که برای دانستن اینکه زندگی روزمره تا چه اندازه و‌ مضحک و بی‌فایده جلوه می‌کند.

یکی از تندترین انتقادهایی که به سیاست (در جای جای فیلم تصویر نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا را بر در و دیوار می‌بینیم) و نیز ملغمه‌ای از روانشناسی و تحمیل ارزش‌های از شکل افتاده ‌(در شکل روانشناسی که توصیه‌های از مد افتاده می‌کند، همراه عکس فروید بالای سرش) و‌ مذهبی از مضمون تهی شده که انگار در کلیسا و مراسم خاکسپاری بیشتربه کار می‌آید. این همه بدون شعار و بیانیه و خودنمایی.

با همراهی موسیقی کت استیونس (یوسف اسلام سال‌ها بعد) و ترانه‌های زیبای پر از حس زندگی‌اش. انگار ترانه‌ها، پانویسی باشند بر این کتاب تصویری، تا چگونه زیستن را به یادمان بیاورد؛ زیستنی پر از شور و هیجان و ماجراجویی، که انگار از خاطر برده‌ایم. یکی از زیباترین استفاده‌های سینمایی و عاشقانه از موسیقی دانوب آبی (بعد اودیسه فضایی فضایی کوبریک) و همراهی‌اش در صحنه‌ی رقص والس هارولد و ماد. انگار این دو، بچه‌هایی باشند در دو کالبد ناهمسان که عشق در وجودشان بارور شده. یکی از زیباترین تعابیر سینمایی از مفهوم رابطه‌ی عاشقانه، آن‌قدر که گویی لطیف‌ترین کشف دنیا است، اگر دیده و حس شود.

همه چیز فیلم، دوست داشتنی و به یاد ماندنی است. از پلیسی که در تعقیب این زوج نامتعارف است تا آن‌ها را به خاطر سرعت زیاد یا درختی که بار ماشین کرده‌اند یا ظاهرِ نامتعارف ماشین یا هر چیز غیر معمول دیگری توقیف کند و البته هر بار از آنها رو دست خورده و جا می‌ماند، از پیرزن فیلم (ماد با بازی خیره‌کننده‌ی روث گوردون) که شبیه دختر بچه‌ای پر ناز و‌ادا تصویر شده، انگار این قصه‌ای پریانی باشد و او مری ‌پاپینزی که آمده تا ساز و کار سفت و سخت این دنیا را تغییر دهد.

 از آن نگاه خیره‌ی هارولد جوان به دوربین، با آن لبخند شیطنت‌آمیز که به یاد می‌ماند، انگار ما را به همدستی در این شوخی دعوت می‌کند (بعد از شوخی خودسوزی‌اش مقابل چشمان وحشت‌زده‌ی دختر جوانی که از این همه دیوانگی سر در نیاورده و هراسان آن قصر باروک‌گونه‌ را ترک می‌کند) تا همه‌ی دیوانگی‌هایی که در این کمدی سیاه زیرزمینی سینمای آمریکاتا دلتان بخواهد هست. فقط باید پای تماشایش نشست. آن‌گاه جادو به کار می‌افتد. شما بخشی از دنیای فیلم می‌شوید. انگار یکی از قصه‌های پریانی تاریخ سینما باشد که این‌طور دیوانه‌وار و یکباره، میانه‌ی زندگی روزمره، در فیلمی با شکل و شمایل یک درام واقع‌گرا آمده تا نامش را بر تارک یکی ازبهترین عاشقانه‌های تاریخ سینما ثبت ‌کند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها